چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نام ناپذیر


اتفاقی جدید افتاده است این را هر كس كه این سال ها با شعر زنده و شعر زنده ها سر و كار داشته است , می داند برای دانستنش زحمت زیادی لازم نیست كافی است یكی از مجموعه های تازه چاپ شده شعر را ورق زده باشی هر مجموعه یی كه باشد تا بدانی كه این شعر به هیچ شعری جز خودش شباهت ندارد

اتفاقی‌ جدید افتاده‌ است‌. این‌ را هر كس‌ كه‌ این‌ سال‌ ها با شعر زنده‌ و شعر زنده‌ ها سر و كار داشته‌ است‌ ، می‌ داند. برای‌ دانستنش‌ زحمت‌ زیادی‌ لازم‌ نیست‌ . كافی‌ است‌ یكی‌ از مجموعه‌ های‌ تازه‌ چاپ‌ شده‌ شعر را ورق‌ زده‌ باشی‌ هر مجموعه‌یی‌ كه‌ باشد تا بدانی‌ كه‌ این‌ شعر به‌ هیچ‌ شعری‌ جز خودش‌ شباهت‌ ندارد. تا اینجای‌ كار ظاهرا بر سر اینكه‌ شعر فارسی‌ در سرشت‌ خویش‌ پذیرای‌ تغییر بوده‌ است‌ حرفی‌ نیست‌، حرف‌ ها همه‌ از جایی‌ آغاز می‌ شود كه‌ خواننده‌ بعد از دانستن‌ اینكه‌ این‌ شعر ها چه‌ «نیستند» به‌ اینجا می‌ رسد كه‌ می‌ خواهد بداند چه‌ «هستند» اینجاست‌ كه‌ تضادها شكل‌ می‌ گیرد و هر كس‌ از ظن‌ خود یار این‌ شعرها می‌ شود. در سال‌ های‌ اخیر تلاش‌ هایی‌ برای‌ توضیح‌ این‌ پدیده‌ شاهد بوده‌ ایم‌ با نامگذاری‌ هایی‌ مثل‌ شعر زبان‌ ، شعر متفاوت‌ ، شعر گفتار ، شعر حركت‌ ، شعر پسا نیمایی‌ ، شعر فرانو و... كه‌ هر كدام‌ از ظن‌ شارح‌ خود گوشه‌یی‌ از این‌ تغییر را گزارش‌ كرده‌اند. با این‌ همه‌ كسی‌ كه‌ خواسته‌ باشد با استناد به‌ نوشته‌ های‌ این‌ شارحان‌ تصویری‌ از تغییر پدید آمده‌ در شعر در ذهن‌ خود بسازد ، با دشواری‌ هایی‌ روبرو است‌. بعضی‌ از این‌ شرح‌ ها توضیح‌ دهنده‌ كار شعری‌ شارحانشان‌ هستند و بعضی‌ نه‌. اما نكته‌ اینجاست‌ كه‌ هیچ‌ كدام‌ از اینها همه‌ تغییر را شرح‌ نمی‌ دهد. اساس‌ تغییری‌ كه‌ در شعر اتفاق‌ افتاده‌ هنوز بدون‌ توضیح‌ مانده‌ و این‌ راز سردرگمی‌ بعضی‌ مخاطبان‌ بالقوه‌ در برابر شعر های‌ پس‌ از تغییر است‌.

برای‌ فهم‌ آنچه‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌ باید بدانیم‌ كه‌ این‌ شعر چه‌ نسبتی‌ با تاریخ‌ كوتاه‌ ادبیات‌ مدرن‌ در ایران‌ برقرار می‌كند . تاریخی‌ كه‌ در مورد جنس‌ شعر ، رسما از انقلاب‌ نیما آغاز می‌شود. ویژگی‌ مهم‌ شعر نیما نسبت‌ به‌ همه‌ آنچه‌ پیش‌ از او اتفاق‌ افتاده‌ توجه‌ او به‌ فردیت‌ شاعر و تغییر جایگاه‌ عمل‌ شاعری‌ از بیرون‌ به‌ درون‌ شاعر است‌. نیما به‌ عكس‌ شاعران‌ پیش‌ از خودش‌ معتقد بود كه‌ كار شاعر توضیح‌ دادن‌ «واقعیت‌» نیست‌ او باور داشت‌ كه‌ «هیچ‌ حسنی‌ برای‌ شعر و شاعر بالاتر از این‌ نیست‌ كه‌ بهتر بتواند طبیعت‌ را تشریح‌ كند.» این‌ تشریح‌ فرق‌ داشت‌ با توضیح‌ دادن‌ ، چیزی‌ از فردیت‌ شاعر با آن‌ بود كه‌ محصول‌ را به‌ ذهن‌ و زبان‌ شاعر نزدیك‌ تر می‌ كرد. عصر استقلال‌ شاعر از معیار های‌ پیش‌ اندیشیده‌ و حركت‌ به‌ سمت‌ خلق‌ معیار های‌ شخصی‌ در شعر فرا رسیده‌ بود. نیما در تلاش‌ برای‌ این‌ تشریح‌ ابتدا به‌ سبكی‌ روی‌ آورد كه‌ خود در مقدمه‌ «افسانه‌» آن‌ را «نمایش‌» نام‌ گذاشت‌ و ما با توجه‌ به‌ توضیحی‌ كه‌ داده‌ است‌ با وام‌ گرفتن‌ از فرهنگ‌ انتقادی‌ نیمه‌ دوم‌ سده‌ بیستم‌ مسیحی‌ ترجیح‌ می‌دهیم‌ آن‌ را بازنمایی‌ بنامیم‌. او در مرحله‌ بعدی‌ با توجه‌ به‌ سابقه‌ ادبیات‌ تمثیلی‌ در متون‌ كهن‌ فارسی‌ و با نگاهی‌ به‌ مكتب‌ سمبولیسم‌ اروپایی‌ كار خود را گسترش‌ داد و دخل‌ و تصرفی‌ را كه‌ خود در این‌ بازنمایی‌ بیشتر می‌پسندید مشخص تر كرد.

از پس‌ نیما شاعران‌ دیگری‌ چون‌ شاملو و اخوان‌ و رویایی‌ هركدام‌ با گسترش‌ نظریه‌ بازنمایی‌ شكلی‌ خاص‌ برای‌ آن‌ پیشنهاد كردند. و به‌ این‌ ترتیب‌ مرزهای‌ ادبیات‌ مدرن‌ شكل‌ گرفت‌ و سبك‌ های‌ متعدد درون‌ گفتمان‌ نیمایی‌ ساخته‌ شد. این‌ مرزها سازنده‌ مكتب‌هایی‌ شد كه‌ هركدام‌ معتقد به‌ مسیر خاصی‌ برای‌ حركت‌ از درون‌ شعر به‌ سمت‌ بازنمایی‌ جهان‌ بود یكی‌ به‌ تمثیل‌ اصالت‌ می‌ داد ، آن‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ و آن‌ یكی‌ دیگر فضا سازی‌ . اما در نهایت‌ مقصد یكی‌ بود : بازنمایی‌ جهان‌ حاد واقعی‌ در قالب‌ شعر. در واقع‌ هر یك‌ از این‌ مكتب‌ ها با انتخاب‌ روشی‌ خاص‌ خود ، برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ گوشه‌یی‌ اختصاصی‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ مدرن‌ دست‌ و پا می‌ كنند كه‌ نظاره‌ گر بیرونی‌ با برشمردن‌ مشخصات‌ راهی‌ كه‌ برگزیده‌ اند قادر به‌ توصیف‌ آن‌ می‌ شود و برای‌ آن‌ نامی‌ در خور در نظر می‌ گیرد.شعر زنده‌ معاصر درست‌ همین‌ جا است‌ كه‌ با سنت‌ پیش‌ از خودش‌ زاویه‌ می‌سازد. از اواخر دهه‌ ۶۰ خورشیدی‌ گروهی‌ از شاعران‌ به‌ ضرورت‌ تغییر در بنیان‌ های‌ شعر واقف‌ شدند . براهنی‌ ، شمس‌ لنگرودی‌ و سپانلو از نسل‌ پس‌ از نیما و سید علی‌ صالحی‌ ، كسرا عنقایی‌ ، رضا چایچی‌ ، كامران‌ بزرگ‌ نیا ، عبدالعلی‌ عظیمی‌ ، فرشته‌ ساری‌ و ندا ابكاری‌ از جمله‌ این‌ شاعران‌ بودند. اینان‌ دریافته‌ بودند كه‌ گزینش‌ بخش‌ هایی‌ از واقعیت‌ و ارایه‌ دادن‌ آن‌ در قالب‌ شعر با رویكردی‌ مشخا و از پیش‌ اندیشیده‌ ، به‌ خودكار شدن‌ زبان‌ و زایل‌ شدن‌ تاؤیر و تازگی‌ شعر منجر می‌ شود . این‌ بود كه‌ هر كدام‌ در سبكی‌ كه‌ می‌ پسندیدند به‌ سوی‌ مرزهای‌ بین‌ آن‌ سبك‌ و سبك‌ های‌ دیگر حركت‌ كردند . این‌ حركت‌ دست‌ جمعی‌ به‌ نقطه‌یی‌ مشترك‌ معطوف‌ بود. به‌ فضایی‌ تازه‌ كه‌ تا پیش‌ از آن‌ تاریخ‌ از وجود آن‌ غفلت‌ شده‌ بود و می‌ رفت‌ تا انقلابی‌ دیگر در شعر فارسی‌ ایجاد كند: فضای‌ بینا سبكی‌. به‌ این‌ ترتیب‌ امكانات‌ همه‌ سبك‌ های‌ تاریخ‌ شعر فارسی‌ یكجا و بدون‌ ترجیح‌ در اختیار شاعر قرار گرفت‌ تا به‌ فراخور مورد در شعر خود آنها را احضار كند. متن‌ های‌ فارسی‌ پیش‌ از این‌ تاریخ‌ ماده‌ خامی‌ شد در دست‌ های‌ كسانی‌ كه‌ آمده‌ بودند برای‌ شعر آینده‌یی‌ دیگر رقم‌ بزنند. در این‌ آینده‌ جدید هركس‌ از جایی‌ كه‌ در آن‌ ایستاده‌ بود به‌ سمت‌ مرز بین‌ سبك‌ های‌ ادبی‌ و مرز بین‌ جنس‌ های‌ ادبی‌ حركت‌ كرد. و به‌ این‌ ترتیب‌ نامگذاری‌ آنچه‌ از این‌ حركت‌ حاصل‌ می‌ شد به‌ كاری‌ بیهوده‌ و بی‌ معنا تبدیل‌ شد. آنها كه‌ نقطه‌ عزیمت‌ شان‌ زبان‌ منثور شاملویی‌ بود به‌ سمت‌ زبان‌ زنده‌ روز حركت‌ كردند و كسانی‌ كه‌ مانند براهنی‌ در سنت‌ سمبولیسم‌ غنایی‌ نیما ریشه‌ داشتند بیان‌ منثور و تغییر لحن‌ و برجسته‌ سازی‌ زبانی‌ را آزمودند. در عین‌ حال‌ هم‌ زمان‌ با گسترش‌ تجربه‌ انسان‌ از محیط‌ پیرامون‌ خود دیگر سخن‌ گفتن‌ از بازنمایی‌ به‌ شیوه‌یی‌ كه‌ نیما از آن‌ سخن‌ می‌ گفت‌ كاری‌ غیر ممكن‌ به‌ نظر می‌رسید. هجوم‌ اطلاعات‌ متناقض‌ درباره‌ پدیده‌ها ، واقعیت‌ را از جایگاه‌ روشن‌ و استوارش‌ به‌ زیر كشیده‌ بود و آن‌ را به‌ موقعیتی‌ چند وجهی‌ تبدیل‌ كرده‌ بود كه‌ انتخاب‌ هر كدام‌ از سویه‌ های‌ آن‌ به‌ حذف‌ بخش‌ هایی‌ دیگر می‌ انجامید و در نهایت‌ تصویری‌ مسخ‌ شده‌ و دلبخواهی‌ از واقعیت‌ را درمتن‌ بازتاب‌ می‌ داد. وقوف‌ بر این‌ وجه‌ از واقعیت‌ چیزی‌ بود كه‌ باعث‌ شد این‌ شاعران‌ از اصرار بر بازنمایی‌ واقعیت‌ دست‌ بردارند و به‌ چیدن‌ تكه‌های‌ مختلف‌ آگاهی‌ در كنار هم‌ و سپردن‌ جمع‌ بندی‌ به‌ خواننده‌ دل‌ خوش‌ كنند. درست‌ به‌ همین‌ دلیل‌ آنچه‌ از این‌ تغییر پدید آمد آن‌ قدر گسترده‌ و دارای‌ جنبه‌ های‌ گونه‌ گون‌ بود كه‌ نامگذاری‌ آن‌ به‌ تقلیل‌ یافتنش‌ منجر می‌ شد. چیزی‌ پدید آمده‌ بود كه‌ نام‌ ناپذیر بود . این‌ «نام‌ ناپذیر» در گذر سال‌ هایی‌ كه‌ از آن‌ پس‌ آمد هر روز علاقه‌ مندان‌ و گویندگان‌ بیشتری‌ را به‌ خود جذب‌ كرد. شیوا ارسطویی‌، بهزاد زرین‌ پور، عباس‌ حبیبی‌، محمد حسین‌ عابدی‌، شمس‌ آقاجانی‌، رویا تفتی‌ ، هوشیار انصاری‌ فر، افشین‌ دشتی‌، بیژن‌ روحانی‌، فرهاد گوران‌، محمد آزرم‌ ، پگاه‌ احمدی‌ ، رزا جمالی‌، مهرنوش‌ قربانعلی‌، مهرداد فلاح‌، ابوالفضل‌ پاشا ، شهرام‌ رفیع‌ زاده‌، رسول‌ یونان‌، علی‌ قنبری‌ و نگارنده‌ این‌ مقال‌ از جمله‌ كسانی‌ بوده‌اند كه‌ در فضای‌ این‌ نام‌ ناپذیر به‌ خلق‌ اؤر و توضیح‌ آن‌ پرداخته‌اند البته‌ هركدام‌ با نقطه‌ عزیمتی‌ خاص‌ خود و راهی‌ منحصر به‌ خود. اما در نهایت‌ نتیجه‌ یكی‌ بود . راهی‌ تازه‌ كه‌ پیش‌ روی‌ شعر فارسی‌ گشوده‌ شد و فضایی‌ كه‌ بخاطر گذشتن‌ از مرز های‌ خود ساخته‌ پیشین‌ و انعطافی‌ كه‌ این‌ وضعیت‌ جدید در اختیارش‌ گذاشته‌ بود امكان‌ گسترش‌ تا بی‌ نهایت‌ و جای‌ دادن‌ تمامی‌ گرایش‌ ها و رویكرد های‌ شعری‌ را با خود داشت‌.

علیرضا بهنام‌