یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

به سوی معنویت انسان­گرا


به سوی معنویت انسان­گرا

اِلكینس با ارائهٔ الگویی روشن و دست­یافتنی از معنویت, مهم­ترین عناصر آن را بر می­شمرد و معتقد است كه معنویت محصول مواجههٔ جان آدمی با امر قدسی به درجات مختلف است

نویسندهٔ مقاله، روان­شناس و استاد روان­شناسی در مؤسسه عالی روان­شناسیِ دانشگاه پپِردین آمریكاست كه عمده مطالعات و تحقیقات وی در حوزهٔ روان­شناسیِ انسان­گرا و فراشخصی می­باشد. مهم­ترین كتاب او فراسوی دین: برنامه­ای شخصی برای بنایِ حیاتی معنوی بیرون از حصارهای ادیان سنتی است. (۱)

در این مقاله او می­كوشد ضمن گزارشی از نحوه شكل­گیریِ روان­شناسیِ انسان­گرا و سپس از درون آن، روان­شناسی فراشخصی به مهم­ترین موضوع این حوزه، یعنی «معنویت» بپردازد.

اِلكینس با ارائهٔ الگویی روشن و دست­یافتنی از معنویت، مهم­ترین عناصر آن را بر می­شمرد و معتقد است كه معنویت محصول مواجههٔ جان آدمی با امر قدسی به درجات مختلف است. این مواجهه موجب پرورش جان آدمی می­شود و رشد معنوی­ای را كه به نظر روان­شناسان انسان­گرا مهم­ترین و برترین نیاز آدمی است تضمین می­كند. عامل و محرك این مواجهه نیز به نظر نویسنده صرفاً مناسك دینی نیست، بلكه «زیبایی غروب آفتاب» «موسیقی شورانگیز یك سمفونی» نیز می­تواند لحظاتی معنوی ایجاد كند. لذا به نظر مؤلف معنویت نه تنها در انحصار هیچ دین خاصی نیست، بلكه در انحصار دین نهادینه هم نیست به این جهت به نظر می­رسد او از كثرت­گرایی دینی به كثرت­گرایی معنوی گذر می­كند.

او با این عقیدهٔ خود یادآور عارفان سنت­های مختلف جهان است كه به طریقیّت بخشی از دین برای رسیدن به حقیقت معتقدند و به تقسیم بندی شریعت، طریقت و حقیقت دست می­زنند. جان كلام او را مولانا در داستان موسی و شبان این چنین بیان می­كند:

ملت عشق از همه دین­ها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست (۲)

اما در پسِ همه اشكال مختلف ظاهری در معنویت، «دلبستگی مشترك به امر قدسی و لمس كردن و بزرگداشت راز زندگی» نهفته است و نتیجه و ثمره معنویت اصیل از نظر مؤلف عشق و محبت و مهرورزی به همه موجودات است.

در انتهای مقاله نیز كاربردهای درمانی معنویت را بر می­شمرد و نكاتی را در این زمینه تذكر می­دهد. در اینجا طرح چند نكته، مفید به نظر می­رسد:

۱) آنچه مخاطبان دیندار این مقاله و الهی­دانان سنت­های مختلف دینی و همچنین نواندیشان دینی كه دغدغهٔ دینی كردن عصر و عصری كردن دین را دارند با آن روبرو می­شوند این مسئلهٔ چالش­انگیز است كه اگر پدیده­های دیگری در عرض دین بتواند مقصود و غایت مؤسسان و آورندگان ادیان را در دوران جدید برآورده كند، دین در عصر جدید چه كاركردی خواهد داشت؟

۲) روان­شناسانِ انسان­گرا اولاً مدعی اینكه ادیان نهادینه باید كنار نهاده شود نیستند و ثانیاً نیاز آدمی به معنویت را به معنای نیاز او به دین نهادینه نمی­دانند، بلكه معتقدند علی الاصول آدمی می­تواند این عطش خود را با وسائل دیگری كه لااقل به همان اندازه سودمندند فرو نشاند.

اما در مقابل چنین چالش­هایی دینداران باید به جنبهٔ ایجابی مطالعات روان­شناسان انسان­گرا و فراشخصی­ای كه معنویت را برای انسان یك نیاز می­دانند توجه كنند. آنها اگر به دین توجه كرده­اند به جهت این بوده است كه دین را پدیده­ای می­دانستند كه به لحاظ تاریخی و اجتماعی حامل معنویت بوده است و تأكید اینان بر تفكیك بین دین نهادینه و دین فردی با هدف بیان این نكته بوده كه، دین گرچه حاوی و مشوق تجربه­های معنوی و عرفانی است، در شكل نهادینه­اش ممكن است از محتوا تهی شود. در دوران جدید كه مؤلف، آن را دوران سرگشتگی معنوی می­نامد هنوز دین كه حامل معنویت است می­تواند معنابخش زندگی باشد و این نكته راه هر دو گروه را از مادی­گرایی عصر جدید جدا كرده و مبنایی برای گفت­وگو به دست می­دهد.

۳) روان­شناسان به طور عام و روان­شناسان انسان­گرا و فراشخصی به طور خاص برای دعاوی تجربی خود درباره دینداری یا دین­گریزی و معنویت­گرایی دلایلی تجربی اقامه می­كنند. دینداران اگر به عقلانیت ملتزم باشند و مخاطب خود را در عصر جدید انسان­هایی بدانند كه مهم­ترین ركن اندیشه­شان عقلانیت است باید باورهای خود را با دلایلی متناسب توجیه كنند، مثلاً این دیدگاه تجربی كه بشر به دین نهادینه نیاز داشته و دارد با دلایلی ناظر به واقعیت­های جسمانی، روانی و تاریخی انسان توجیه كند.

۴) مؤلف در تحلیلش از معنویت، به امر قدسی اشاره دارد و تصریح می­كند كه معنویت اگرچه پدیده­ای بشری است هرگز بدان معنا نیست كه هیچ مؤلفه ­الهی­ای در آن نمی­باشد. به این صورت كه برای امر قدسی مدلول و مرجعی عینی و مستقل از ذهن و زبان انسان قائل است و به ناواقع­گرایی دینی خود را ملتزم نمی­كند.

روان­شناسی انسان­گرا هیچ بیانیه­ای نداشته، از این­رو در خصوص معنویت هیچ­گونه موضع رسمی اتخاذ نكرده است. این جنبش بیش از چهل سال است كه باب موسّعی را برای مباحث ناظر به معنویت گشوده و در عین حال از رسمیت بخشیدن به دیدگاهی خاص امتناع ورزیده است. از نظر من این طرز تلقی باز و گشوده، یكی از مهم­ترین خدمات این جنبش به مطالعهٔ معنویت بوده است. در اینجا قصد اینكه موضع روان­شناسی انسان­گرا را در باب این موضوع بیان كنم ندارم، بلكه صرفاً می­خواهم سهم شخصی­ام را به این مباحث رو به رشد ایفاء كنم.

الف) معنویت در جنبش انسان­گرا

▪ اهمیت معنویت

در روان­شناسی انسان­گرا معنویت همواره موضوع مهمی بوده است. نویسندگان این حوزه، كتب بسیاری در باب این موضوع تألیف كرده­اند. مقالات راجع به معنویت پی­درپی در مجلات و خبرنامه­های این جنبش منتشر می­شود. معنویت، مضمون مشترك همایش­های تخصصی و دیگر مجامع روان­شناسی انسان­گرا است. بررسی تازه­ای كه توسط نگارنده، لیپاری و كوزورا انجام شده است. وجود این دغدغهٔ عمومی را از نظر تجربی تأیید می­كند. پرسش­نامه­ای ۷۱ سؤالی كه بخشی از سؤالات آن مربوط به معنویت است برای همهٔ ۶۱۵ عضو بخش ۳۲ (بخش روان­شناسی انسان­گرای) انجمن روان­شناسی آمریكا (APA) ارسال شد. از ۲۳۰ عضوی كه این پرسش­نامه را پر كردند و باز گرداندند ۷۷% پاسخ داده بودند: معنویت در زندگی­شان «مهم» یا «خیلی مهم» است. علاوه بر آن ۷۵% اظهار داشته­اندكه آنها به نوعی نیروی برتر یا متعالی باور دارند و ۴۳% اظهار كرده­اند كه به خدایی متشخص ایمان دارند. در پاسخ به این سؤال كه «بهترین توصیف از جهت­گیری معنوی­شان چیست؟» ۵۵% این گزینه را كه «معنوی هستم نه دینی» و ۳۲% این گزینه را كه «هم دینی و هم معنوی­ام» انتخاب كرده­اند و تنها ۶% بیان داشته­اند كه «نه دینی­ام و نه معنوی».

▪ آبراهام مزلو و معنویت

آبراهام مزلو كه نوشته­هایش به تهیهٔ مبانی نظری جنبش انسان­گرایانه در روان­شناسی كمك كرد، معنویت را از مهم­ترین عناصر نگرش انسان­گرایانه می­دانست. مزلو (۱۹۶۲) به جای اینكه به آسیب­شناسی نیازهای دینی بپردازد اظهار داشت: آدمی به چارچوبی از ارزش­ها، فلسفه­ای ناظر به حیات، دین یا بدیلی برای دین نیازمند است تا بدان معتقد شود و آن را در پیش گیرد، تقریباً به همان معنایی كه به نور خورشید، كلسیم یا محبت نیاز دارد (صفحه ۲۰۶) او همچنین بر آن است (۱۹۷۶) كه «روان­شناسان» انسان­گرا احتمالاً كسی را كه به این مسائل دینی اهمیت نمی­دهد باید بیمار یا نابهنجار وجودی تلقی كنند (صفحه ۱۸).

مزلو بین دین نهادینه و معنویت شخصی تمایز قایل می­شود. او در كتاب دین، ارزش­ها و تجارب اوج (۱۹۷۶) نظرش را این چنین بیان می­كند:

می­خواهم نشان دهم كه ارزش­های معنوی معنا و مدلولی طبیعی­گرایانه دارند، بدین معنا كه در مالكیت انحصاری ادیان نهادینه نیستند و برای كسب اعتبار هم نیازی به مفاهیم ماوراء طبیعی ندارند و به خوبی در علم تجربی (به معنای موسّع آن) می­گنجند. از این­رو معنویت مسئولیتی عمومی است كه بر دوش همه افراد بشر است. (صفحه ۳۳)

مزلو با دین نهادینه به خودی خود مخالفتی نداشت و بر این باور نبود كه تنها منظر فلسفی مقبول نگرش الحادی است. در واقع، او (۱۹۷۶) مدعی بود كه «لُب لباب و جوهرهٔ اصلی تجربهٔ دینی، چه در بافتی خداباورانه و فراطبیعی و چه در بافتی الحادی امكان­پذیر است» (صفحهٔ ۲۸). با وجود این، او معنویت را پدیده­ای انسانی و جهان شمول می­دانست كه در انحصار هیچ دین یا گروه دینی نیست. او با تأكید بر خصیصهٔ انسانی معنویت، آن را در قلمرو علوم انسانی قرار داد تا بتوان با روش طبیعی درباره آن تحقیق كرد.

از نظر مزلو، معنویت با تجارب اوج یا مواجهات عرفانی، كه احساسِ خشیت، حُرمت، ابتهاج، و وجد و جذبه عمیق خصلت بارزشان است، پیوندی عمیق داشت او معتقد بود منشأ دین چنین احوال عرفانی است. مزلو (۱۹۷۶) چنین نوشت:

هستهٔ ذاتی و جوهرهٔ جهانشمول ادیان برجسته‌ و شناخته شده، همان جذبه، مكاشفه، یا اشراق شخصی، خصوصی و منحصر به فرد پیامبر یا هر صاحب بصیرتی است كه طبع بسیار حساس دارد (صفحه ۱۹).

اما همان­گونه كه مزلو خاطر نشان می­كند این بینش عرفانی هنگامی كه پیروان آن پیامبر، تعالیمش را مدوّن، و اعمال و مناسك دینی را یك­دست می­كنند به نهادینه شدن می­گراید، عجیب آنكه دین رسمی از آن پس كسانی را كه مدعی داشتن تجارب دینی مستقیم هستند سركوب می­كند. به تعبیر مزلو «چه بسا از ادیان رسمی برای دفاع و مقاومت در برابر تجارب متعالی بر هم زنندهٔ (ایمان مرسوم) استفاده شود». (صفحه ۳۳)

در نظر مزلو تجارب اوج، جهان شمول­اند، اما همواره در چارچوب نظام عقیدتی شخص یا فرهنگ خاصی تفسیر می­شوند، مثلاً یك مسیحی با استفاده از زبان و نمادهای مسیحیّت، یك فرد هندو با استفاده از الفاظ و نمادهای آیین هندو و یك نفر بودایی با به كاربردن زبان سنت خود، چنین تجربه­ای را وصف خواهد كرد. چه بسا فردی كه به هیچ نظام دینی­ای تن نداده است، برای وصف چنین تجربه­­ای از الگوی روان­شناختی یا عصب­شناختی استفاده كند. بنابراین با اینكه تجارب اوج، هسته جهانشمول هر دینی را شكل می­دهند، همواره لباس زمان، مكان، فرهنگ و نظام عقیدتی خاصی را در قالب زبان و نماد بر تن می­كنند.

مزلو معتقد است كه تجارب اوج، ما را از ساحت آگاهی متعارف به ساحت برتری از هستی منتقل می­كنند و نظاره واقعیتی متعالی را برای ما ممكن می­سازند، و به ما امكان می­دهند تا ارزش­های غایی، مانند حقیقت، زیبایی، خیر و عشق را كه مزلو «ارزش­های وجود» می­خواند، از نزدیك لمس كنیم. لحظات عرفانی شمه­ای را از آنچه شبیه به زیستن در مرتبهٔ اعلای خودشكوفایی است به ما می­چشانند. در شعر ویلیام بِلیك:

«اگر دریچه­های ادراك پاكیزه می­بود، هر چیزی برای انسان همانگونه كه هست می­نمود، یعنی بی­نهایت.» (بِلِیْك، ۱۹۷۷، صفحه ۱۸۸) اشیاء در قلمرو وجود این­گونه به­نظر می­رسند.

مزلو تجارب اوج را ركن مهمی از سلامت روان قلمداد می­كند. او در نظریهٔ روان­شناختی­اش، نیازهای انسان را به نیازهای پایه و نیازهای برتر تقسیم می­كند؛ نیازهای پایه به بقای جسمانی ما مربوط می­شوند و شامل نیاز ما به غذا، سرپناه، امنیت و روابط اجتماعی هستند. نیازهای برتر به «ارزش­های وجود» مربوط می­شوند كه شامل نیاز ما به حقیقت، زیبایی، خیر و عشق است. با محروم شدن از این ارزش­های متعالی به دام همان چیزی خواهیم افتاد كه مزلو آن را «فراآسیب» می­نامد، یعنی آسیبی كه پیامد مستقیم محرومیت در ساحت روحانی – معنوی است.

منبع: فصلنامه هفت آسمان، شماره بیست و نهم، سال هشتم، بهار ۱۳۸۵

دیوید، ن. اِلكینس

مترجم: مهدی اخوان

پی­نوشت­ها:

ïمشخصات كتاب­شناختی این مقاله به قرار زیر است:

David N. Elkins, Beyond Religion, Towards a Humanistic Sprituality Chapter ۱۶, pp. ۲۰۱- ۲۱۲, in: Kirk, J. Schneider, James F. T., Bugental J., Fraser Pierson (Editors), The Handbook of Humanistic psychology, Edges in Theory Research and Practice (London: publications. ۲۰۰۰).

۱. Elkins, D. N. (۱۹۹۸) Beyond religion: A Personal Program for Building a Spiritual Life outside the Walls of Traditional Religion, wheaton, II: Qust Books.

۲. مثنوی معنوی، دفتر دوم، تصحیح نیكلسون، بیت ۱۷۷۰، هرمس، ۱۳۸۲.

۳. در اینجا برابر واژه Soul از كلمه «جان» استفاده شده است نه نفس چون در این سیاق معنای عام نفس مراد نیست و نه «روح» چون با واژه Spirite خلط نشود و نه روان چون در این بافت معنای عام روان­شناختی آن مقصود نیست. مترجم

۴. Southern Baptists فرقه­ای از پروتستان­ها كه معتقدند غسل تعمید باید زمانی انجام شود كه فرد به سنی رسیده باشد كه معنا و مدلول آن را بفهمد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.