شنبه, ۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 25 May, 2024
مجله ویستا

افسانه صورت فلکی شکارچی- جبار


افسانه صورت فلکی شکارچی- جبار

در این نقش آسمانی اغلب به صورت مردی دیده می شود که گرزی در یک دست و پوست شیری در دست دیگر دارد. ظاهرا نام آریون از آکادها به افسانه های یونانی انتفال یافته است.
همچنین برای این …

در این نقش آسمانی اغلب به صورت مردی دیده می شود که گرزی در یک دست و پوست شیری در دست دیگر دارد. ظاهرا نام آریون از آکادها به افسانه های یونانی انتفال یافته است.

همچنین برای این شکارچی برجسته اساطیر، بیش از یک داستان در افسانه های یونانی وجود دارد.

اما مهم ترین افسانه راجع به او از این قرار است که گویا او پسر پوسایدون ایزد دریاها و یاریاله دختر شاه سرزمین کرت است. پدر نیرومند، قدرتی شگرف به او عطا کرد تا بتواند بدون کم ترین ناموزونی در گام هایشان بر روی آب ها راه برود و نیز در ادیسه هومر آمده است که او شکارچی بزرگی است که چماق برنزی در دست دارد و دو صورت فلکی، سگ بزرگ و سگ کوچک او را تعقیب می کنند.

بنابر افسانه ها، آرتمیس ایزدبانوی شکار و ماه و خواهر دوقلوی آپولون، عاشق شکارچی می شود و با نیروی اشراقی اش از شکارچی حمایت می کند، اما شکارچی سربه هوا تر از آن است که قدر عشق این ایزد بانوی شیفته را بداند.

داستان بی اعتنایی او به عشق آرتمیس از آن جا آشکار می شود که او روزی در جنگل به دنبال شکار پرسه می زد، به ناگاه با هفت دوشیزه زیبا روبه رو می شود که در کمین ماده گوزنی نشسته بودند. آن ها با دیدن شکارچی وحشت زده پا به فرار می گذارند و شکارچی نیز خوشحال از شکار بهترش آن ها را تعقیب می کند.

آنها در واقع هفت خواهر بودند که به پلیادس مشهورند و پدرشان اطلس، ایزدی است که آسمان را بر دوش نگاه داشته و مادر آن ها نیز خوری دریایی، پلیون، است که محافظ کشتیرانان نیز بود.

پلیادس به معنی تجمع فاخته هاست. که البته این اسم را از افسانه یونانی گرفته اند. نام های این هفت خواهر عبارتند از: میا، الکترا، تایجته، آلسیونه، سلیونو، آستروپ و مروپ.

شکارچی از میان این هفت خواهر عاشق مروپ شد و برای به دستت آوردن دل مروپ شروع به تعریف و ستایش از شکار کردن های خود کرد.

اما موفق به تصاحب معشوقه اش نشد. تا این که شبی وقتی که مروپ شراب نوشیده بود شکارچی سعی در ربودن او کرد. پدر مروپ نیز برای تنبیه او دستور داد تا چشمان شکارپی را در آورند و او را از جزیره بیرون اندازند. او نیز پس از این تحقیر به سمت شمال به طرف جزیره لمنوس به راه افتاد و در آن جا هفائستیوس یکی از دستیاران خود به نام کدالیان را به او داد تا نقش چشم را برای او بازی کند و به دستیارش گفت که شکارچی را به طرف شرق، جایی که خورشید طلوع می کند، ببرد به امید این که طبق گفته یکی از خدایان چشم های او شفا پیدا کند. البته با طلوع خورشید چشم های او به طرز معجزه آسایی شفا یافت.

اما آرتمیس که از شکارچی بسیار خشمگین بود شکایت خود را نزد بزرگ ایزدان زئوس برد و داوری او را خواستار شد. زئوس هفت خواهر را به دسته ای فاخته تبدیل کرد و به آسمان ها فرستاد. اما این کار کافی نبود آرتمیس که نمی توانست از بی حرمتی های آشکار شکارچی راحت بگذرد، با لاف زدن های پی در پی او در مورد این که هیچ جانوری نمی تواند بر او چیره گردد، مواجه شد و این خودستایی ها، آتش خشم الهه شکار را برای انتقام شعله ورتر کرد. آپولون برادر آرتمیس برای انتقام با شکارچی رو در رو شد و عقرب غول پیکری را فرستاد تا به شکارچی حمله ور شود. آپولون نیز به احترام عشق آرتمیس شکارچی مرده را در آسمان جای داد تا برای همیشه در تعقیب بیهوده پلیادس در آسمان باشد که به دنبالش صورت فلکی عقرب نیز در تعقیب خود اوست.

اما در جای دیگری آمده است وقتی که آرتمیس بعدا متوجه می شود چه کاری انجام داده، بدن شکارچی را به شکل ستارگانی در آورده و در آسمان می نهد. غم و اندوهی را که آرتمیس احساس کرد توضیحی است بر این که چرا چهره ماه در شب آن قدر محزون به نظر می آید.

برگرفته از کتاب اساطیر یونانی و صورت فلکی ها