جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عقلگرایان چگونه می اندیشند


عقلگرایان چگونه می اندیشند

در ابتدا باید معین کنیم که منظور از عقلگرایی چیست منظور از عقلگرایی, استفاده از کلیة توانائیهای فکری بشر و کلیه اطلاعات بشری به منظور دست یابی به «حقیقت» می باشد

نویسنده‌ مقالة‌ «دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریزم»۱ ارتباط‌ وثیقی‌ بین‌ «عقل‌ مداری‌ و خرد بسندگی» با ایدئولوژی‌ سکولاریزم‌ دیده‌اند. در اینجا در مقام‌ آن‌ نیستیم‌ که‌ ببینیم‌ این‌ ادعای‌ نویسنده‌ تا چه‌ حد‌ صحت‌ دارد. عجالتاً‌ فرض‌ می‌کنیم‌ که‌ چنین‌ ارتباط‌ وثیقی‌ وجود دارد و «عقل‌ مداری‌ و خرد بسندگی» از زیر ساخت‌ها و ریشه‌های‌ این‌ مرام‌ می‌باشد. حال‌ می‌خواهیم‌ ببینیم‌ که‌ اگر فرضاً‌ «عقلگرایی» یکی‌ از مبانی‌ سکولاریزم‌ باشد آیا این‌ مبنای‌ سکولاریزم‌ در مورد فرهنگ‌ اسلامی‌ و مؤ‌لفه‌های‌ مختلف‌ آن‌ کاربرد دارد یا نه؟

در ابتدا باید معین‌ کنیم‌ که‌ منظور از عقلگرایی‌ چیست. منظور از عقلگرایی، استفاده‌ از کلیة‌ توانائیهای‌ فکری‌ بشر و کلیه‌ اطلاعات‌ بشری‌ به‌ منظور دست‌یابی‌ به‌ «حقیقت» می‌باشد. این‌ عبارت‌ دست‌یابی‌ به‌ «حقیقت» نقش‌ بسیار اساسی‌ در تعریف‌ عقلگرایی‌ دارد یعنی‌ برای‌ دست‌یابی‌ به‌ حقیقت، از کلیه‌ توانائیهای‌ فکری‌ بشری‌ استفاده‌ می‌کند. البته‌ التزام‌ او به‌ «فکر» و «چون‌ و چرا طلبی‌ او» همچون‌ خصوصیات‌ جسمی‌ و بیولوژیک‌ او تقریباً‌ ذاتی‌ است. یعنی‌ این‌ سئوال‌ که‌ چرا او «چون‌ و چرا طلب‌ است» و چرا «حقیقت‌ جواست»، پاسخی‌ درخور ندارد همچنان‌ که‌ این‌ سئوال‌ که‌ چرا چشم‌ و گوش‌ و ... دارد، پاسخی‌ درخور و راضی‌ کننده‌ ندارد و این‌ امور مربوط‌ به‌ ساختار آفرینش‌ می‌باشد. بنابراین‌ در جهت‌ حقیقت‌ جویی، به‌ خود حق‌ می‌دهد که‌ هر امری‌ را مورد کاوش‌ قرار دهد ولو آنکه‌ به‌ نتیجة‌ عینی‌ و ملموسی‌ نرسد. برای‌ او مهم‌ نیست‌ که‌ اگر فرضاً‌ یک‌ مجموعه‌ مقدس‌ مثل‌ دین‌ را مورد کاوش‌ و پرسش‌ قرار دهد ممکن‌ است‌ در طی‌ این‌ کاوش‌ و بررسی، تقدس‌ و حرمت‌ خطوط‌ قرمز ادعایی‌ در دین‌ زیر سئوال‌ رود و حتی‌ احیاناً‌ به‌ انهدام‌ فکر دینی‌ بیانجامد. برای‌ او این‌ امور مطلقاً‌ مهم‌ نیست.

حال‌ باتوجه‌ به‌ تعریفی‌ که‌ از عقلگرایی‌ ارائه‌ دادیم‌ روشن‌ می‌شود که‌ ادعای‌ نویسندة‌ مقالة‌ «عرف‌ و مصلحت‌ در ترازوی‌ حکومت‌ اسلامی» که‌ در شماره‌ اول‌ «کتاب‌ نقد» درج‌ شده‌ است‌ مبنی‌ بر اینکه: (ما با مقوله‌ای‌ بنام‌ «عقل‌ دینی» مواجهیم‌ که‌ با «عقل‌ سکولار» تغایرهای‌ اصولی‌ در پیش‌ فرضهای‌ کلامی‌ و فلسفی‌ و ... در روش‌ و در آمال‌ و اهداف‌ دارد)۲ کاملاً‌ نادرست‌ جلوه‌ می‌کند. ما «عقل‌ دینی» و «عقل‌ سکولار» نداریم. ما فقط‌ یک‌ نوع‌ عقل‌ داریم‌ که‌ به‌ «پیش‌فرضهای‌ کلامی‌ و فلسفی‌ و ...» و دیگر خطوط‌ قرمز، متعهد نشده‌ است. پروای‌ هیچ‌ چیز را ندارد، هیچ‌ چیز. و از کلیه‌ دستاوردهای‌ فکری‌ بشر استفاده‌ می‌کند، خواه‌ نتیجه‌ آن‌ به‌ «دین‌ مداری» و یا به‌ «سکولاریزم» بینجامد. نتیجه‌ برای‌ او مطلقاً‌ مهم‌ نیست. و اینطور نیست‌ که‌ «چون‌ و چراطلبی» خود را مطابق‌ اهداف‌ و نتایج، تعدیل‌ کند. یک‌ عقلگرای‌ واقعی، به‌ هیچ‌ وجه، تعهدی‌ در برابر نتایج‌ حاصله‌ ندارد.

حال‌ باتوجه‌ به‌ تعریفی‌ که‌ راجع‌ به‌ عقلگرایی‌ ارائه‌ نمودیم‌ به‌ دو مورد از مهمترین‌ دعاوی‌ مقالة‌ «دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریسم» که‌ بیشتر به‌ مسأله‌ عقلگرایی‌ مربوط‌ است، می‌پردازیم:

۱) نویسندة‌ محترم‌ ادعا کرده‌ است‌ که‌ "عقیده‌ به‌ حجیت‌ عقل‌ در اسلام، سبب‌ ظهور مکاتب‌ فلسفی‌ بسیار غنی‌ و مشارب‌ کلامی‌ بس‌ استواری‌ گردیده‌ که‌ پشتوانة‌ استدلالی‌ رخنه‌ ناپذیری‌ برای‌ عقائد دینی‌ شده‌ و توهم‌ تقابل‌ دین‌ و عقل‌ را در فرهنگ‌ اسلامی‌ از اذهان‌ زدوده‌ است."۳.

این‌ صفت‌ «رخنه‌ناپذیری» که‌ برای‌ کلام‌ و فلسفه‌ اسلامی‌ قائل‌ شده‌اند، جای‌ بحث‌ دارد.

برای‌ روشن‌تر شدن‌ موضوع، یکی‌ از مهمترین‌ و بنیادی‌ ترین‌ مسائل‌ در کلام‌ و فلسفه‌ اسلامی‌ یعنی‌ مسأله‌ «اثبات‌ وجود خدا» را مورد توجه‌ قرار می‌دهیم. باتوجه‌ به‌ سیری‌ که‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا در فلسفه‌ غرب‌ داشته‌اند و نقادیهایی‌ که‌ از این‌ براهین‌ شده‌ است، اد‌عای‌ «رخنه‌ ناپذیری‌ اثبات‌ وجود خدا»، اد‌عای‌ بزرگی‌ است. همین‌ جا قبل‌ از ادامه‌ مطلب، باید بگویم‌ که‌ آنچه‌ در فلسفه‌ قرون‌ وسطی‌ و الهیات‌ مسیحی، راجع‌ به‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا مطرح‌ گشته‌ است، با آنچه‌ در فلسفه‌ اسلامی، راجع‌ به‌ اثبات‌ وجود خدا مطرح‌ شده‌ شباهت‌ زیادی‌ دارد و بسیاری‌ از استدلالات‌ "توماس‌ اکویناس" فیلسوف‌ مسیحی‌ معروف‌ قرن‌ ۱۳ میلادی، شباهت‌ بسیار با همان‌ استدلالات‌ فلاسفه‌ معروف‌ اسلامی‌ مثل‌ ابن‌ سینا و فارابی‌ دارد. بنابر این‌ ادعای‌ اینکه‌ آنچه‌ در غرب‌ مورد نقد قرار گرفته، مربوط‌ به‌ «فلسفه‌ مسیحی» است‌ بی‌اساس‌ است.

بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ تقریباً‌ تمام‌ نقدهایی‌ که‌ فلاسفه‌ معاصر غربی‌ راجع‌ به‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا مطرح‌ می‌کنند، در مورد آنچه‌ که‌ در فلسفه‌ اسلامی‌ راجع‌ به‌ خدا مطرح‌ شده‌ است‌ نیز وارد است. به‌ عنوان‌ مثال‌ یکی‌ از بنیادی‌ترین‌ نقدها در مورد برهان‌ وجوب‌ و امکان‌ و یا به‌ قول‌ فلاسفه‌ غربی، برهان‌ جهان‌ شناختی‌(Cosmological argument) که‌ در دائرة‌المعارف‌ فلسفه‌ ویراستة‌ "پل‌ ادواردز" مطرح‌ شده‌ است‌ این‌ است‌ که‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا و بویژه‌ برهان‌ وجوب‌ و امکان، هر چقدر هم‌ که‌ در ظاهر، مقبول‌ جلوه‌ کنند اما هیچگاه‌ «قاطعیت‌ عقلی‌ نظامهای‌ منطقی‌ و ریاضی»۴ را نخواهند داشت‌ و این‌ مسأله‌ در فلسفه‌ معاصر غرب، به‌ وضوح‌ نشان‌ داده‌ شده‌ و ما هم‌ در اینجا قصد تکرار استدلالهای‌ آنها را نداریم۵. اما هدف‌ از مطرح‌ کردن‌ این‌ مسأله، نشان‌ دادن‌ آن‌ است‌ که‌ آن‌ «رخنه‌ناپذیری» که‌ نویسندة‌ مقاله‌ مذکور، مطرح‌ کرده‌ و البته‌ تنها نظر ایشان‌ نیست‌ و در آثار فلسفی‌ علامه‌ طباطبائی‌ و آیة‌الله‌ مطهری‌ هم‌ چنین‌ ادعایی‌ مطرح‌ شده‌ است‌ و آن‌ مرحومان‌ نیز فکر می‌کردند که‌ استحکام‌ استدلالهای‌ راجع‌ به‌ وجود خدا، در حد همان‌ قضایای‌ ریاضی‌ و منطقی‌ است‌ و به‌ همان‌ اندازه‌ هم‌ تخلف‌ ناپذیر می‌باشد، با پیشرفتهایی‌ که‌ در فلسفه‌ و بویژه‌ فلسفه‌ تحلیلی‌ پیدا شده، قابل‌ دفاع‌ نمی‌باشد.

البته‌ منظور اینجانب‌ از مطرح‌ کردن‌ مسأله‌ فوق‌ این‌ نیست‌ که‌ امروزه‌ «وجود خدا» از منظر عقلگرایان‌ قابل‌ دفاع‌ نیست.بلکه‌ در همین‌ نیمه‌ دوم‌ قرن‌ بیستم، فیلسوفان‌ متعددی‌ که‌ در سنت‌ فلسفة‌ تحلیلی‌ هم‌ پرورش‌ یافته‌اند، براهین‌ و استدلالات‌ قابل‌ قبولی‌ از دیدگاه‌ عقلی‌ راجع‌ به‌ «اثبات‌ وجود خدا» مطرح‌ کرده‌اند که‌ برای‌ اینجانب‌ هم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ عقلگرا اعتبار آنها محفوظ‌ است.

منتها با این‌ شرط‌ که‌ آن‌ استحکام‌ و تخلف‌ ناپذیری‌ استدلالات‌ ریاضی‌ را از این‌ براهین‌ انتظار نداشته‌ باشیم‌ و البته‌ لزومی‌ هم‌ ندارد که‌ هرچه‌ معقول‌ است، اعتبارش‌ به‌ همان‌ شیوه‌ معقولیت‌ قضایای‌ ریاضی‌ و منطقی‌ مطرح‌ باشد. درهر حال، هدف‌ از مطرح‌ کردن‌ مسأله‌ «وجود خدا» که‌ از اساسی‌ترین‌ قضایا در کلام‌ و فلسفه‌ اسلامی‌ است، این‌ است‌ که‌ نشان‌ داده‌ شود که‌ برخلاف‌ نظر نویسندة‌ مقالة‌ «دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریزم»، فلسفه‌ اسلامی‌ از گزند انتقادات‌ فلسفه‌های‌ معاصر در امان‌ نیست‌ و ایرادها و اشکالاتی‌ که‌ در فلسفه‌های‌ قرون‌ وسطی‌ و مسیحیت‌ موجود بوده‌ است، در مورد فلسفه‌ اسلامی‌ هم‌ مطرح‌ است‌ و اگر دنبال‌ دفاع‌ از قضایایی‌ مثل‌ «خدا وجود دارد»، هستیم، باید به‌ همان‌ شیوه‌های‌ جدید که‌ در فلسفه‌های‌ معاصر مطرح‌ است‌روی‌ بیاوریم‌ و تکرار سخنان‌ پیشینیان‌ که‌ ضعف‌ آنهامعلوم‌ و مشخص‌است، دردی‌را دوا نخواهدکرد.

۲) نویسندة‌ محترم‌ در ارتباط‌ با «سنت» نوشته‌اند که‌ «سنت‌ پیامبر اسلام‌ (ص) و روایات‌ موثق‌ بسیاری‌ که‌ از رهبران‌ دینی‌ در دسترس‌ می‌باشد، ضامن‌ اتقان‌ و سلامت‌ عقائد مسلمین‌ و مانع‌ خرافه‌گروی‌ در باورداشتهای‌ دینی‌ آنان‌ است»۶ و در ادامه‌ گفته‌اند که‌ «عقیده‌ به‌ ضرورت‌ فهم‌ اجتهادی‌ دین‌ مشوق‌ مسلمانان‌ در پذیرش‌ عالمانه‌ عقائد اسلامی‌ و مانع‌ جدی‌ رواج‌ باورهای‌ سست‌ و رکود به‌ اعتقادات‌ می‌رسند و رکود تفکر دینی‌ در میان‌ آنان‌ است»۷.

در اینجا هم‌ باز دقیقاً‌ مشخص‌ نکرده‌اند که‌ چه‌ اعتقادات، خرافه‌ و چه‌ باورهایی‌ سست‌ است‌ که‌ فرضاً‌ وجود «سنت‌ اجتهاد» مانع‌ رواج‌ آنها شده‌ است. بخصوص‌ که‌ کلمات‌ خرافه‌ و سست‌ بسته‌ به‌ اینکه‌ متولد در چه‌ عصری‌ و یا متعلق‌ به‌ چه‌ فرقه‌ اسلامی‌ باشیم، می‌تواند معانی‌ متفاوت‌ و گاه‌ متضادی‌ داشته‌ باشد.!

درهر حال، راه‌ تشکیک‌ و نقد در «سنت» و «اجتهاد» نیز همچنان‌ که‌ در دیگر امور باز است، در این‌ موارد نیز باز است‌ و به‌ هر نتیجه‌ که‌ در راه‌ جستجوی‌ «حقیقت» بدست‌ آید، تن‌ باید داد. گرچه‌ عده‌ای‌ از قبل، هدف‌ از تحقیق‌ را معین‌ کرده‌اند و برای‌ آن‌ حد‌ و حدود و «خطوط‌ قرمز» قائل‌ شده‌اند و چنین‌ نوشته‌اند(مقالة‌ عرف‌ و مصلحت‌ در ترازوی‌ جکومت‌ اسلامی):

«راه‌ اصلاحات‌ متدیک‌ و نظریات‌ جدید در «اصول‌ فقه» (بشرطی‌ که‌ منطقی‌ باشد و به‌ انکار یا تحریف‌ مبانی‌ و متون‌ دینی‌ یا ترک‌ آنها نیانجامد) همچنان‌ مفتوح‌ است»۸ یعنی‌ در اینجا هم‌ اگر فرضاً‌ در طی‌ مطالعات‌ و تحقیقات‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ لزومی‌ ندارد فلان‌ عمل‌ براساس‌ متن‌ دینی‌ انجام‌ شود چون‌ نتیجه، مستلزم‌ ترک‌ یا انکار آن‌ متن‌ دینی‌ است، بنابراین‌ باید تعصب‌ بورزیم‌ و آن‌ مطالعات‌ را نادیده‌ بگیریم! مثلاً‌ اگر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ هرچه‌ ائمه(ع) گفته‌اند الزاماً‌ در همه‌ زمانها و مکانها کاربرد ندارد و مخاطبان‌ ایشان‌ در موارد قابل‌ توجهی‌ مردم‌ هم‌ عصرشان‌ بوده‌اند و مثلاً‌ اگر سن‌ بلوغ‌ دختران‌ را ۹ سال‌ قمری‌ ذکر کرده‌اند این‌ به‌ دلیل‌ شرایط‌ اقلیمی‌ و نژادی‌ مردم‌ هم‌ عصر و هم‌ مکان‌ آنها بوده‌ است‌ و مخاطب‌ آنان‌ هم‌ در چنان‌ احادیثی‌ مردم‌ حجاز بوده‌اند این‌ نتیجه‌ را ولو آنکه‌ دلایل‌ متعددی‌ در رابطه‌ با گرایش‌ به‌ آن‌ وجود داشته‌ باشد باید نادیده‌ گرفت‌ زیرا در غیر این‌ صورت‌ بخشی‌ از احادیث‌ صحیح‌ را که‌ جزء متون‌ دینی‌ هستند، انکار و ترک‌ کرده‌ایم.!

در حقیقت، استنتاج‌ احکام‌ از «سنت» برپایه‌ پیش‌ فرضهای‌ کلامی‌ و انسان‌ شناختی‌ و جامعه‌ شناختی‌ و .... خاصی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از آنها می‌تواند به‌ راحتی‌ مورد نقد و تشکیک‌ قرار گیرد۹ و آنچه‌ که‌ دستاوردهای‌ بشری‌ در رابطه‌ با تحقیقات‌ و نقد تاریخی‌ است‌ در مورد این‌ متون‌ اسلامی‌ هم‌ همچون‌ متون‌ دینی‌ مسیحیت‌ و یا دیگر متون‌ تاریخی، کاملاً‌ قابل‌ کاربرد و مطرح‌ شدن‌ است.

البته‌ در اینجا نیز مثل‌ مسأله‌ «اثبات‌ وجود خدا»، تحلیل‌ پیش‌ فرضهای‌ کلامی‌ و انسان‌ شناختی‌ و جامعه‌ شناختی‌ و ... مربوط‌ به‌ احکام‌ فقهی، الزاماً‌ به‌ انهدام‌ فقه‌ و دانش‌ حدیث‌ و .... و کلاً‌ اسلام‌ نخواهد انجامید کما اینکه‌ منجر به‌ نابودی‌ مسیحیت‌ نشده‌ است. همیشه‌ می‌توان‌ دفاعهای‌ عقل‌ پسندی‌ از مسائل‌ بنیادی‌ دینی‌ ارائه‌ داد ولی‌ نکته‌ حائز اهمیت‌ آن‌ است‌ که‌ صورتهای‌ جدید این‌ نوع‌ دین‌ شناسی‌ها، با تصورات‌ سنتی‌ دینی، اختلافات‌ عمده‌ای‌ خواهند داشت‌ زیرا این‌ دیدگاههای‌ سنتی، از منظر عقلگرایانه‌ و حقیقت‌ طلبانه، دیگر قابل‌ دفاع‌ نیستند.

بنابراین، باتوجه‌ به‌ آنچه‌ که‌ گفته‌ شد، اگر «عقل‌ گرایی» یکی‌ از مبانی‌ سکولاریسم‌ باشد (که‌ البته‌ ممکن‌ است‌ خود این‌ امر، قابل‌ مناقشه‌ باشد) اسلام‌ و فرهنگ‌ سنتی‌ اسلامی‌ هم، بدون‌ شک‌ با این‌ وجهة‌ سکولاریسم‌ وارد چالش‌ خواهد شد و مصونیتی‌ از این‌ لحاظ‌ ندارد و بنابراین‌ از این‌ جهت‌ بین‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ فرق‌ عمده‌ای‌ وجود ندارد.

نوشتة‌ : کیومرث‌ مکی‌ نژاد

پی‌نوشتها:

-۱ کتاب‌ نقد - شماره‌ اول‌ - مقالة‌ "دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریزم" - علی‌ اکبر رشاد

-۲ همان‌ - مقالة‌ "عرف‌ و مصلحت‌ در ترازوی‌ حکومت‌ اسلامی" - حسن‌ رحیم‌ پورازغدی‌ ص‌ ۱۱۴

-۳ همان‌ - مقالة‌ "دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریزم" - ص‌ ۸۰

-۴ "خدا در فلسفه" (برهانهای‌ فلسفی‌ اثبات‌ وجود باری) - برگرفته‌ از دائرة‌المعارف‌ فلسفه‌ ویراسته‌ پل‌ اداوردز ترجمه‌ بهأالدین‌ خرمشاهی‌ - مؤ‌سسه‌ مطالعات‌ و تحقیقات‌ فرهنگی‌ (پژوهشگاه) -۱۳۷۱ ص‌ ۷۴

-۵ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ کتاب‌ ذیل‌ مراجعه‌ کرد که‌ با دیدگاه‌ تحلیلی‌ در فلسفة‌ دین‌ نگاشته‌ شده‌ است‌ و حاوی‌ نظرات‌ فیلسوفان‌ قرون‌ وسطی‌ و فلاسفه‌ معاصر راجع‌ به‌ اثبات‌ وجود خدا، صفات‌ خدا و و مطالب‌ متنوع‌ کلامی‌ دیگر می‌باشد. البته‌ کتاب‌ در زمینه‌ فلسفة‌ دین، زیاد است‌ ولی‌ اهمیت‌ این‌ کتاب‌ در این‌ است‌ که‌ نظرات‌ فلاسفة‌ قرون‌ وسطی، مثل‌ توماس‌ آکویناس‌ را که‌ شباهت‌ زیادی‌ به‌ فلسفه‌ اسلامی‌ دارد را هم‌ عیناً‌ از متن‌ کتابهای‌ آنان‌ نقل‌ کرده‌ است:

۱۹۷۴Reading in the philosoghy of religion (An analutic a pproach) - Baruch A. Brodu -

این‌ کتاب‌ در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ موجود است.

-۶ کتاب‌ نقد - شماره‌ اول‌ - مقالة‌ "دلایل‌ پیدایی‌ و پایایی‌ سکولاریزم" - ص‌ ۷۹

-۷ همان‌

-۸ همان‌ - مقالة‌ "عرف‌ و مصلحت‌ در ترازوی‌ حکومت‌ اسلامی" - ص‌ ۱۴۷

-۹ بخش‌ اول‌ کتاب‌ «هرمنوتیک، کتاب‌ و سنت» به‌ پیشفرضهای‌ متعدد فقها و مفسرین‌ درهنگام‌ افتأ و تفسیر پرداخته‌ است: هرمنوتیک، کتاب‌ و سنت‌ - محمد مجتهد شبستری‌ - طرح‌ نو - ۱۳۷۵

‌گ-زارش‌

‌توضیح: در این‌ فصل‌ از کتاب‌ نقد، به‌ ارائة‌ گزارشهایی‌ تفصیلی‌ و تحلیلی‌ از مفاد برخی‌ گفتگوهای‌ مکتوب‌ یا شفاهی‌ می‌پردازیم. روال‌ گزارشهای‌ کتاب‌ نقد بر خلاف‌ سایر نشریات، صرفاً‌ اطلاع‌رسانی‌ نبوده‌ و به‌ سیر استدلالی‌ مباحث، تا آنجا که‌ به‌ موضوع‌ علائق‌ ما مربوط‌ است، خواهد پرداخت. لازم‌ به‌ ذکر است‌ که‌ گزارش‌ تفصیلی‌ از سمینار اسلام‌ و توسعه‌ و مباحث‌ دیگری‌ نیز آماده‌ بود که‌ به‌ لحاظ‌ محدودیت‌ صفحات‌ به‌ شماره‌ آینده‌ موکول‌ گشت.