چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

روایتی از شهادت نور


روایتی از شهادت نور

مادرعلی اصغر، رباب دختر امرءالقیس بن عدی، دختر هند الهنود است. آن زمان که موسم ریخته شدن خون خدا بر روی زمین فرارسید، فریاد زد: آیا کسی هست ازحرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یگانه‌پرستی …

مادرعلی اصغر، رباب دختر امرءالقیس بن عدی، دختر هند الهنود است. آن زمان که موسم ریخته شدن خون خدا بر روی زمین فرارسید، فریاد زد: آیا کسی هست ازحرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که ازخدا درباره ما بترسد؟ آیا دادرسی هست که برای خدا به داد ما برسد؟ آیا کسی به امید آنچه نزد خداست به ما کمک می‌دهد؟

ناگهان صدای ناله وشیون زنان بلند شد. حضرت جلوی درخیمه آمد و به زینب فرمود: کودک صغیرم را بده وداعش کنم. او را گرفت و سر خم کرد تا ببوسدش، حرمله بن کاهل اسدی تیر انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و سر او را برید. شاعر خودش تعبیر کرده:

چو خم شد تا ببوسد طفل خود را گلویش تیر پیش از وی ببوسید

به زینب فرمود: او را بگیر. کف را ازخونش پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: چون خدا ناظر است، هر مصیبتی بر من آسان است.

در روایتی دیگر این‌طور آمده است که چون حسین علیه‌السلام دید بر کشتن او اصرار دارند قرآنی برگرفت و آن را گشود و بر سر نهاد و فریاد کشید: حکم میان من و شما، قرآن و جدم رسول خداست، ای مردم برای چه خونم را حلال می‌دانید؟... حسین علیه‌السلام رو برگردانید و دید طفلش از تشنگی گریان است، او را به‌دست گرفت، گفت: ای مردم اگر به من رحم نمی‌کنید به این طفل رحم کنید. مردی تیر زد و آن طفل را سر برید، حسین علیه‌السلام گریست و فرمود: خدایا میان ما و مردمی که ما را دعوت کردند تا نصرت کنند و به عوض ما را کشتند حکم باش. از فراز آسمان به او آواز رسید که او را واگذار که دایه‌ای در بهشت دارد. سپس گفته است که: حصین بن تمیم تیری به دو لب آن حضرت زد وخون از آن روان گردید و او گریه می‌کرد و می‌فرمود: خدایا از آنچه با من و برادرانم و فرزندانم و خاندانم می‌کنند به تو شکایت دارم. ابن نما گوید: او را برداشت و با کشتگان اهل بیت گذاشت.

حسین علیه‌السلام فرمود: بنگرید من از چه خاندانم و به خود آیید و خویشتن را سرزنش کنید و بنگرید برای شما کشتن من روا است و حرمت من برای شما زیر پا شدنی است؟ من پسر پیغمبر شما نیستم؟ پسر وصی و عموزاده‌اش نیستم؟ آنکه سر مؤمنان است، مصدق رسول خداست در آنچه از پروردگارش آورد؟ حمزه سیدالشهدا عموی خود و پدرم نیست؟ جعفر که در بهشت با دو بال پرواز کند عمویم نیست؟ به شما نرسیده که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا که درست است و از وقتی که دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفتم. باور دارید، بسیار خوب، اگر باور ندارید، کسانی از اصحاب پیغمبر صلی‌الله علیه و آله هنوز زنده‌اند، بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد انصاری و زید بن ارقم و انس بن مالک. بپرسید که به شما خبر دهند این گفتار را درباره من و برادرم که از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله شنیده‌اند این از ریختن خونم جلوگیر شما نیست؟

شمر گفت: من خدا را زبانی پرستم و ندانم تو چه می‌گویی؟ حسین علیه‌السلام فرمود: اگر شک دارید من‌زاده دختر پیغمبر شما هستم، مرا به خون کسی که ازشما کشته‌ام گرفته‌اید؟ مالی از شما خوردم؟ زخمی به شما زدم و قصاص آن را خواهید؟ در جوابش خاموش ماندند.فریاد زد: ای شیث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث به من ننوشتید که میوه‌ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی لشکری که برای توآماده است می‌آیی، بیا؟ گفتند: ما ننوشتیم. فرمود: سبحان‌الله. آری به خدا نوشتید.

قیس بن اشعث گفت: نمی‌دانم چه می‌گویی؟ تسلیم بنی عمّ خود شو، او به دلخواه تو رفتار می‌کند. حسین علیه السلام فرمود: نه به خدا به شما دست خواری ندهم و از شما بنده‌وار نگریزم. سپس فریاد زد: ای بندگان خدا «من به پروردگار خود و شما پناه برم ازآن که مرا سنگسار کنید. من به پروردگار خود و شما پناه برم از هر متکبری که ایمان به روز حساب ندارد.» سپس شترش را خوابانید و به عقبه بن سمعان دستور داد زانوی آن را بست.