دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
نقش آمیختگی طبقات اجتماعی درفرهنگ
قطبهای دوگانه جامعه یعنی عوام وخواص هریك در طول زمان دچار تحول میشوند از حضیض به اوج میرسند و باز سقوط میكنند، كیفیت نخستین خود را از دست میدهند و با كیفیت جدیدی ظاهر میشوند. از این رو هر یك از دو قطب جامعه در طی دوران تاریخ به صورت چند طبقه جلوهگر میشوند. در قطب عوام طبقه برده (در دوران بردگی) طبقه كشتكار (در دورهٔ زمینداری) و طبقهٔ كارگر (در دورهٔ سوداگری) و در قطب خواص طبقهٔ بردهدار (در دوران بردگی) طبقه زمیندار (در دورهٔ زمینداری) و طبقهٔ سوداگر (در دورهٔ سوداگری) باید متوجه بود كه یك طبقه جدید از خارج جامعه داخل آن نمیشود بلكه خود طبقهٔ كهن است كه براثر تغییرات دائمی زندگی اجتماعی شدیداً دگرگون شده و قلب ماهیت كرده است. پس میتوان گفت كه هر طبقهای در ذات خود دستخوش تناقض است و طبقه نو از بطن طبقه كهنهزاده میشود از این جهت همچنان كه طبقه كهنه رو به زوال میرود، طبقه نو راه كمال را میپیماید. البته هر یك از طبقات خواص یا عوام جامعه خواه ضعیف، خواه قوی، برای خود جهان بینی خاصی دارند و جهان بینی آنها دارای نفوذی كم یا زیاد است. پس جریان اندیشهٔ طبقه بالای جامعه به نحوی از انحاء از جریان اندیشه طبقههای دیگر هم تأثیر میپذیرد و براثر آن كمابیش از مسیر خود انحراف میجوید. به عبارت دیگر فرهنگ رسمی جامعه با آن كه انعكاس زندگی یك طبقه بارز است، انعكاس تضادهای سایر طبقات جامعه نیز هست و گذشته از تمایلات طبقه بارز موجود، تمایلات طبقه فرو افتاده پیشین یا طبقه فراشونده آینده را هم در بردارد. اندیشهٔ فرد انسان صرفاً انعكاس مكانیكی و سادهٔ طبقه او نیست، بلكه نمودار همه تناقضهای طبقهای جامعه و مجموع روابط اجتماعی است. در این صورت نباید متوقع بود كه هنر خاص یك طبقه با آن كه وابسته آن طبقه است، به هیچ روی از مقتضیات آن طبقه انحراف نیابد، زیرا چنانكه گفتیم در هر جامعهای طبقات متعددی وجود دارد كه اندیشه هر یك از آنان به نوبه خود منشأ آثاری است. از این رو هر اثر هنری با آنكه كاملاً یگانه به نظر میرسد، باز از عناصر متناقض خالی نیست. حتی هنر ساده عوام هم خالص نیست. چنانكه هنر عامیانه قرون وسطی از اساطیر و رسوم عشیرهای یونان و روم باستان و فرهنگ مسیحی و حوادث جامعه مركب بود. (دون كیشوت) اثر سروانتس حاكی از جدال واقعیت و خیال است ـ در اسپانیای قرن شانزدهم ـ البته این نكته تنها نكته آن كتاب نیست. اشعار (بلیك Blake ) گویای واكنش پیشهوران جزء شكست خورده است. در مقابل نهضتهای صنعتی اما از این موضوع فراتر میروند و جنبه مخرب و غیرانسانی صفت جدید را به طور كلی نمایش میدهند. شاهنامه فردوسی انعكاس مستقیم آرزوهای طبقه درهم شكسته، زمیندار (دهقان) است. اما برای سایر طبقات نیز مایههایی دارد. تناقض همیشه در جامعه یا یكی از طبقات آن وجود دارد. اما در دورههائی كه طبقه اصلی در دوره كمال و كاملاً برجامعه مسلط باشند، نیروی تناقض نیرویی ناچیز است و چندان خودنمائی نمیكند ـ در چنین دورههایی فرهنگ طبقه اصلی، فرهنگهای طبقات فرعی را تحتالشعاع قرار میدهد و به عنوان فرهنگ متجانس همهٔ طبقات جلوهگر میشود. اما در دورههای بحرانی كه طبقه اصلی به شدت به زوال میگراید و طبقه دیگری توش و توان مییابد، تناقضات فرهنگی عاملی مؤثر میشوند. پس تجانس فرهنگی جامعه از میان میرود جریان فرهنگ اصلی سخت دگرگون نامتجانس و كم نیرو میگردد. در بادی امر فرهنگ بارز مورد شك و بدگمانی مردم قرار میگیرد و سپس براثر تشدید بحران، بدگمانی مردم نسبت به فرهنگ رسمی به بیاعتقادی میكشد و به طرد فرهنگ قدیم و ایجاد فرهنگ نو میانجامد. اما فرهنگ نو در آغاز از فرهنگ رسمی منسوخ استقلال ندارند. زیرا طبقهٔ نوی كه فرهنگ نو را به بار میآورد هنوز قائم به ذات نشده و ناگزیر فرهنگ آن در قوالب فرهنگ كهنه ریخته میشود. چنانكه سوداگران اروپا در آغاز كار در مقابل زمینداران كه متحد كلیسا هستند، به مبارزه خود رنگ دینی میدهند و مبارزه اقوام غیر عرب مخصوصاً ایرانیان بر ضد حكمرانان عرب كه حكومتی دینی دارند صبغه دینی دارند.
باز از اینجاست كه آثار هنرمندان دورههای آرامش اجتماعی عموماً یك دست و یكنواختاند ـ ولی در آثار هنرمندان دورههای بحرانی، تنوع و تناقض آشكار است. آثار سعدی شیراز با آن كه از واقعگرائی بارورند، با تصنع و لفاظی هم بیگانه نیستند در رنسانس ایتالیا پیكرنگاری (فراآنجلیكو) هنر دینی گوتیك و هنر زندهٔ رنسانس را باهم آمیخته است.
تنوعات سبكی یك هنرمند، هر چند كه شاید از تأثیر عواملی مانند سن و بیماری و حوادث خصوصی خالق خود بركنار نباشد، بیش از همه با تحولات سریع دورههای بحرانی قابل تبییناند. آثار موسیقی هایدن به تناسب تحولات عصر او تنوع دارد. هایدن در آغاز كار مانند اكثر موسیقیدانان عصر خود در خدمت اشراف بود و از این جهت هنری موافق حال آنان میآفرید. اما بعداً كه بازار اجتماعی دگرگون شد و سوداگران نوخاسته اهمیت یافتند و كنسرتهای عمومی رواج گرفتند، هایدن نیز شیوه تازهای در پیش گرفت و مطابق توقعات سوداگران كه از قیود و سنن و تشریفات اشرافی بیزار بودند به ساختن قطعاتی مردم پسند پرداخت. سنفونی پنجم شوبرت پرشور و آثار هنرمندان دورههای آرامش اجتماعی عموماً یك دست و یكنواختاند ـ ولی در آثار هنرمندان دورههای بحرانی، تنوع و تناقض آشكار است.
نشاطآور است. ولی آثار بعدیاش چنین نیستند. زیرا پس از سنفونی پنجم دنیای شاد پیرامون او دگرگون شد. (الكساندر بلوك) كه شاعری عارفپیشه و سمبولیست بود براثر انقلاب بزرگ روسیه دگرگون و واقعگرای شد. همچنین پریشانی و التقاط سبكی هنرمند را كه حاكی از اندیشهای متزلزل و جهانبینی ناسنجیدهای است میتوان به تناقضات اجتماعی دورهٔ بحرانی نسبت داد. در جامعههائی كه بحران دیر زمانی دوام آورد، عدم تجانس فرهنگی هم طولانی خواهد شد. آنگاه تناقض تار و پود حوزههای مختلف فرهنگ را در مینوردد و سبكهای هنری به هم آمیخته خواهد شد. مشرق زمین به سبب عواملی كه در خور پژوهش دامنه دارند، برخلاف مغرب زمین مراحل تكامل اجتماعی را منظماً نپیموده و انتقال آن از مرحلهٔ كشاورزی به مرحله سوداگری حتی تا زمان حاضر بطور كامل تحقق نپذیرفته است. از آغاز دوره كشاورزی تا قرن كنونی، تولید كشاورزی وسیله اصلی زندگی مشرق زمین به شمار رفته و تجارت و زندگی شهری ترقی چندانی نكرده است. در طی این دورهٔ طولانی بازرگانی یا اساساً در انحصار امیران و كاهنان بوده یا بوسیله آنان به شدت كنترل شده و در نتیجه رونق چندانی نیافته چون بازرگانی یكی از عوامل عمده تحولات سیاسی و اقتصادی است، ركود آن به ركود عمومی جامعه و تثبیت طبقات اجتماعی منجر شده و از رشد طبقه سوداگر و غلبه آن بر طبقه زمیندار جلوگیری كرده است. بیگمان درنگ دیرپای بازرگانی در سراسر روابط اجتماعی و فرهنگهای مشرق زمین منعكس شده است و دوام حكومتهای استبدادی، اقتدار شدید طبقه بردهداران و طبقه زمینداران را میتوان از نتایج آن دانست. چنین اوضاعی نتیجهاش آمیختن و آشفتن جهان بینیها و سبكهاست. آمیختگی جهانبینیهای طبقات مختلف در چین قرن هفتم میلادی سبب شد كه در نقاشی سبك واقعگرایی (پی تسونك ) Pitsung ـ به موازات سبك واقعگرای (نان تسونگ) دوام آورد. در نقاشی ژاپنی در مقابل سبكی انتزاعی كه مبتنی بر مذهب بودائی (زن zen ) بود، سبك توسا tosa كه بر سنن ملی استوار بود، مدتها قد علم كرد و در همان ضمن از آمیختن آن دو سبك، سبك (كانو) به وجود آمد و در كنار آن دو قرار گرفت ـ در ایران از قرن نهم هجری به این سو به اقتضای ترقی سوداگران شهری، ادبیات رو به سادگی رفت. ولی قطع و توقف رشد سوداگران و دوام حكومتهای فئودال مانع غلبهٔ كامل سبكهای جدید عراقی و هندی بر سبك خراسانی گردید. در نتیجه، هر سه شیوه به موازات هم جریان یافتند و حتی در یكدیگر رخنه كردند، عامل دیگری كه ممكن است سبب آمیختگی فرهنگهای طبقات و عدم استقلال فرهنگ هر طبقه شود وجود گروههایی است كه میتوان آنها را طبقه متوسط نامید. این طبقه دارای استقلال و ثبات كافی نیست. ولی در عین بیثباتی و استهلاك در دو قطب جامعه برای خود راه و رسمی دارد و میتواند در برخی از دورههای تاریخ در جریان فرهنگ بارز جامعه مداخله كند. نمونه برجسته تركتازی فرهنگ طبقه متوسط در كشورهای اسكاندیناوی مخصوصاً نروژ در قرن نوزدهم است. جامعه نروژ در این زمان، جامعه مردم میانه حال ـ زمینداران كوچك و پیشهوران و بازرگانان كم اهمیت است. این گونه مردم از طرفی، برخلاف خداوندان زر و زور، ناچارند كه برای معیشت خود كار و تلاش كنند و از طرف دیگر برخلاف رنجبران تهی دست، صاحب ابزار كار و سرمایهاند و معمولاً مزدور كسی نیستند. در نروژ قرن نوزدهم، این طبقه در بین سایر طبقات اجتماعی اعتباری دارد. در این كشور از قدرتهای اشرافی بزرگ و ثروتهای هنگفت اثری نیست و فقر و عواقب آن در مراتب پایین جامعه بیداد نمیكند. در تاریخ گذشته نروژ هیچگاه زمینداران بزرگ پیدا نشدند، در دوره جدید نیز، نه انقلاب فرانسه و نه شكست ناپلئون و غلبه بر استبداد و سیر قهقرائی اروپای قرن نوزدهم میتواند جامعهٔ نسبتاً آزاد نروژ را دگرگون كند ـ حتی اقتصاد صنعتی قادر نیست نروژ را مانند اكثر كشورهای اروپا به آسانی فراگیرد.
از این رو فرصتی پیش نمیآید تا دو طبقه جامعههای صنعتی جدید در نروژ قرن نوزدهم پیدا شوند و طبقه متوسط را تحتالشعاع خود قرار دهند. بنابر این بازرگانان كوچك و پیشهوران یكه تاز جامعه نروژ میشوند و جهانبینی اختصاصی خود را به آسانی بر دیگران تحمیل میكنند. كشتكاران كه هنوز استقلال و شخصیت خود را از دست ندادهاند، آرمانهای پیشهوران شهری را از آرمانهای خود دور نمیبینند و كارگران شهری كه بیشتر مزدور كارخانههای كوچك كشتیسازی هستند، هنوز مقام و اقتدار اجتماعی ندارند و در نتیجه از بصیرت و جهانبینی مستقل محرومند. به این سبب همهٔ اصناف جامعه بر جای پای پیشهوران و كسبه گام میگذارند و از دیدهٔ آنان به جهان مینگرند. از اواسط قرن نوزدهم كه اقتصاد صنعتی آرام آرام به نروژ راه مییابد، اركان جامعه كهن اندكی تكان میخورد. طبقه متوسط احساس تزلزل میكند و خود را بین دو قطب جامعه جدید (خداوند صنعت و تجارت از یك سو و كارگران مزدور از سوی دیگر) در نوسان مییابد. در چنین جامعهای فرهنگ طبقه متوسط حكمروا میگردد و در جریان فرهنگ عوام و خواص مداخله میكند. یعنی فرهنگ طبقه كاسبكار متوسط رایج میشود و اهل هنر و اهل هنر مانند (هنریك ایبسن Henrik ibsan ) نماینده این فرهنگ میشود.
منابع:
جامع شناسی هنر نوشته آریانپور
تاریخ اجتماعی هنر( ۴ جلد) نوشتهی آرنولد هاوزر مترجم: امین موید
ضرورت هنر در روند تكامل اجتماعی نوشتهی ارنست فیشر مترجم : فیروز شیروانلو
گلایل پژند
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست