دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن


ما نتوانیم حق حمد تو گفتن

در بیان ویژگی های اهل ایمان

یکی از ویژگی های بارز اهل ایمان روحیه شکرگزاری است. در معنای شکر آمده است: “شکر همان تصور نعمت و اظهار آن است. نقطه مقابل آن کفر است که عبارت از فراموشی نعمت و پوشاندن آن می باشد”(مفردات راغب). بر اساس تربیت وحیانی، هر چه که بشود آن را نعمت خواند از جانب خداوند است و صاحبش اوست: “و ما بکم من نعمه فمن الله”(نحل۵۳/)، از این روست که انسان حتی از پس شمارش نعمتهای خدا بر نمی آید، چه رسد به اینکه بخواهد شکر نعمتهای الهی را به جا بیاورد: “و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها”(ابراهیم۳۴/). با این حال، خداوند فرمان به شکرگزاری داده و آن را ادب عبودیت قرار داده است: “و اشکروا نعمه الله ان کنتم ایاه تعبدون”(نحل۱۱۴/)، سود آن هم نه برای اوست، بلکه به خود بنده برمی گردد: “و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم”(نمل۴۰/)، زیرا شکر نعمت از طرف بنده نشانه توجه او به منعم است و منعم نعمتش را در حال شکر عبد فزونی می بخشد: “لئن شکرتم لازیدنکم”(ابراهیم۷/).

قرآن کریم مقام شکر را، مقام انبیای بزرگ الهی می داند. درباره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: “شاکرا لانعمه”(نحل۱۲۱/)، در شان حضرت نوح نیز آمده است: “انه کان عبدا شکورا”(اسراء۳/). درباره مقام شکر و روحیه سپاسگزاری حضرت داوود و حضرت سلیمان (ع) نیز می فرماید: “و لقد اتینا داوود و سلیمان علما و قالا الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المومنین؛ و همانا به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم و آن دو گفتند، ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داده است”(نمل۱۵/). شکر و سپاسگزاری به قدری دارای اهمیت است که رسول مکرم اسلام (ص)، از آن با عنوان “نصف ایمان” یاد می نمایند: “ایمان دو نیمه است: نیمه ای صبر و نیمه ای شکر”(تفسیر مجمع البیان).

قرآن مجید در توصیف اهل ایمان پس از برشمردن صفاتی چند می فرماید: “الحامدون” (توبه۱۱۲/)؛ یعنی مومنان در برابر نعمتهای مادی و معنوی پروردگار سپاس می گویند. پیامبر (ص) نیز اهل ایمان را با وصف “شکور” مورد ستایش قرار داده می فرمایند: “کار مومن عجیب است که کار او همه برایش خیر است و هیچ کس جز مومن چنین نیست، اگر سختی به او رسد، شکر کند و برای او نیک باشد و اگر مرضی به او رسد، صبر کند و برای او نیک باشد”.

از امام صادق (ع) نیز در معرفی مومنان چنین نقل شده است: “شکورا عند الرخاء؛ اهل ایمان در نعمت و آسایش سپاسگزارند”(بحارالانوار۲۶۸ ۶۴:).

البته آشکار است شکر کردن به این معنا نیست که پس از استفاده از نعمتهای خداوند، تنها گفته شود: “الهی شکر”، یا “الحمدلله رب العالمین” لذا شکر کردن تنها در محدوده زبان نیست و در برابر این همه نعمت های عظیم مادی و معنوی، معقول نیست با گفتن یک کلمه یا یک جمله، معنای واقعی شکر تحقق پیدا کند. شکر باید متناسب با مقام منعم و هماهنگ با نعمت باشد.

خواجه نصیرالدین طوسی در رابطه با حقیقت شکر می فرماید: “شکر شریف ترین و برترین کارهاست و باید بدانی که شکر روبرو شدن با نعمت به وسیله گفتار و عمل و نیت است، و برای شکر سه پایه و سه رکن است؛ اول: شناخت نعمت دهنده و صفاتی که سزاوار اوست، و منعم واقعی غیر او کسی نیست، و تمام واسطه هایی که بین انسان و نعمت ها وجود دارد، سر به فرمان او و در تسخیر حکم آن حضرتند.

دوم: تحقق حال است، و حال عبارت از خضوع و تواضع در برابر منعم و خوشحالی به نعمت هاست، به اینکه تمام نعمتها هدیه الهی به عبد است و دلیل بر عنایت منعم به وجود آدمی است، و نشانه حال، این است که نسبت به امور مادی خوشحال نشوی، مگر به آنچه که موجب قرب تو نسبت به حضرت حق است. سوم: عمل است، و عمل باید در سه مرحله قلبی و زبانی و اعضایی ظهور کند. اما عمل قلب، توجه اوست به تعظیم و حمد و تمجید حق و اندیشه در افعال و آثار لطف پروردگار، و تصمیم بر رساندن خیر و نیکی به تمام بندگان خداوند. از امام صادق (ع) روایت شده است: “کسی که خداوند به وی نعمتی را عطا می فرماید و دل او عارف است که آن نعمت عطیه الهی است، با همان معرفت قلبی، شکر نعمت را به جا آورده است”(کافی۹۶ ۲:) و عمل زبان، آشکار کردن شکر و سپاس و تسبیح و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر است. و عمل اعضا، بکار گرفتن نعمتهای آشکار و نهان در طاعت و عبادت، و حفظ و نگهداری آنها از معصیت و مخالفت با خداوند است، چه اینکه به فرموده امام صادق (ع): “شکر نعمتها پرهیز از گناهان است”(مشکوه الانوار۳۱:).

برترین مرحله شکر، اعتراف به عجز است، چون اگر کسی با زبان یا قلب شکر کند، خود این اعضا و همچنین بکارگیری این نعمتها در ثنای حق، نعمت حق است. پس اگر نعمتی به انسان برسد و بخواهد شاکر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محوری شکر، دو نعمت دیگر هم نصیب او می شود، یکی اصل قلب، زبان و جوارح که ابزار شکر است و دیگری توفیق بکارگیری آنها در راه صحیح. از این رو برای هر شکری که انسان می کند، که خود نعمتی است، شکر دیگری لازم است. امام سجاد (ع) به خدای سبحان عرض می کند: “پس چگونه ممکن است مرا بدست آوردن مقام سپاسگزاری و حال آنکه خود سپاسگزاریم به تو، آن نیز نیازمند سپاسگزاری دیگر است، پس هر گاه که گفتم: “ستایش مخصوص توست” واجب آمد بر من که به خود این نیز بگویم: “ستایش مخصوص توست”(مفاتیح الجنان، مناجاه الشاکرین).

مطابق برخی روایات، خداوند به حضرت موسی (ع) وحی کرد که ای موسی، حق شکر مرا به جای آور، موسی (ع) عرض کرد: چگونه، در حالی که هر شکری کنم در برابر آن نعمت تازه ای به من داده ای، خداوند فرمود: “یا موسی، الان شکرتنی حین علمت ان ذلک منی، اکنون شکر مرا به جای آوردی، چون دانستی که همین توفیق نیز از من است”(اصول کافی۹۸ ۲:). از امام صادق (ع) روایت شده است: “در هر صبح و شام ده بار بگو: “بار خدایا، هر نعمت و عافیتی که نسبت به دین یا دنیا دارم، از جانب توست که یکتایی و شریک نداری، پروردگارا، حمد و شکر برای توست به جهت نعمتی که به من دادی تا راضی گردی و هم بعد از رضایت” پس اگر چنین گویی شکر نعمت خدا را بر خود در آن روز و آن شب ادا کرده ای”(همان).

خدای سبجان در قرآن کریم، برای فراهم سازی زمینه اعتراف به عجز می فرماید: “و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله؛ اگر همه درختان روی زمین قلم شود و آب دریا مرکب و هفت دریا نیز به کمک دریای اول بیاید و مرکب نوشتاری را فراهم آورد و نویسندگان بخواهند نعمتهای الهی را بنویسند، مقدور آنان نیست”(لقمان۲۷/)؛ و در آیه دیگری می فرماید: “و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها؛ اگر بخواهید نعم الهی را شمارش کنید، نمی توانید”(ابراهیم۳۴/).

اینکه انسان قادر به ادای حق شکر الهی نیست، بدان معنا نیست که او شکر الهی را ترک کند، بلکه انسان وقتی نعمتها و منعم را شناسایی و نعمتها را بجا مصرف کند و بگوید الحمد لله رب العالمین، در کنار همه این سخنها و عملها، باید به این پایه از معرفت برسد که هنوز نتوانسته و نخواهد توانست حق شکر الهی را به جا آورد.

نقل شده است: “روزی حضرت عیسی (ع) به درگاه پروردگار عرض کرد: خدایا، دوستی از دوستان خود را به من نشان بده، خطاب رسید: ما را دوستی است در فلان بیابان، او را دریاب. حضرت عیسی (ع) آمود و در آن بیابان پیرزنی را دید که افتاده و نه دست دارد و نه پا و نه چشم، مور و مگس بر آن بیچاره هجوم آورده اند و او به شکر خدا مشغول است و می گوید الحمد لله علی نعمائه و الشکر علی آلائه، حضرت عیسی (ع) چون او را چنین به درگاه ایزد متعال ثناگو دید، بر آن زن سلام کرد، آن زن جواب داد: علیک السلام یا روح الله، حضرت عیسی (ع) فرمود: تو که چشم نداری و مرا ندیده ای، از کجا مرا می شناسی؟ عرض کرد: آن دوست که مرا به تو معرفی کرد، تو را هم به من معرفی کرد، حضرت عیسی (ع) فرمودند: تو را نه چشم است و نه دست و پا، به کدام نعمت خدا را شکر می کنی و به ذکر الهی مشغول هستی؟ آن زن گفت: الحمد لله خداوند دلی داده شاکر و زبانی داده ذاکر و تنی داده صابر که خدا را به یگانگی یاد می کنم و هر چه آلات معصیت است، خدای کریم از من برداشته، اگر چشمی داشتم به نامحرم نگاه می کردم، اگر دست داشتم، چیزی که نباید بردارم برمی داشتم، و اگر پا می داشتم، پای به جایی برمی داشتم، که نباید بردارم، به این همه نعمت که خدای عالم به من داده چرا شکر نکنم؟ حضرت عیسی (ع) فرمود: چه کسی تو را غمخواری و پرستاری می کند در این بیابان؟ گفت: آن که هفت آسمان و هفت زمین را نگاه داشته است”(خزینه الجواهر:۱۳۵ )

علی خانی