سه شنبه, ۱۹ تیر, ۱۴۰۳ / 9 July, 2024
مجله ویستا

در میانه سیاست و مقاومت


در میانه سیاست و مقاومت

عرفات معتقد بود كه به طور همزمان می توان دیپلماسی و خشونت را علیه اسرائیل به كار برد و قصد او این بود كه از تنش عمده در جامعه فلسطین اجتناب كند در نتیجه, عرفات مخالفت حماس با فرآیند صلح را هم در كردار و هم در گفتار تحمل می كرد

عرفات معتقد بود كه به طور همزمان می توان دیپلماسی و خشونت را علیه اسرائیل به كار برد و قصد او این بود كه از تنش عمده در جامعه فلسطین اجتناب كند. در نتیجه، عرفات مخالفت حماس با فرآیند صلح را هم در كردار و هم در گفتار تحمل می كرد، به نحوی كه این گروه مستقیماً پایه ها و مبانی صلح اسلو و اقتدار سیاسی وی را به چالش نكشد. وقتی عرفات در سال ۲۰۰۴ دار فانی را وداع گفت، حماس به این محاسبه رسید كه زمان برای تبدیل شدن به حزبی سیاسی فرا رسیده و برای قدرت سیاسی مشروع تلاش هایی به عمل آورد. این تصمیم به واسطه برخی دلایل اتخاذ شد كه از جمله دلایل آن می توان آشفتگی دولت فلسطینی به دنبال سال ها هرج و مرج و رهبری فاسد؛ موقعیت ضعیف جانشین عرفات یعنی محمود عباس به عنوان رئیس جمهور فرصت برای اعاده حیثیت جهت بیرون راندن اسرائیل از نوار غزه و سهیم شدن در اداره بعدی آن سرزمین و شهرت رو به افزایش خود حماس به عنوان یك فراهم آورنده خدمات مؤثر اجتماعی و نظامی را ذكر كرد. از زمان ورود حماس در این حوزه، نظرسنجی ها به جد نشان داد كه حماس حداقل یك سوم آرا و در صورت حضور در انتخابات بیش از آن را به دست خواهد آورد. بنا بر همین آرا، محبوبیت حماس ناشی از نارضایتی از فساد و اقتصاد راكد فلسطین است تا از حمایت گسترده از ایدئولوژی اش.

در فاصله یك دهه میان اولین انتخابات پارلمانی دولت فلسطینی در سال ۱۹۹۶ و دومین انتخابات در سال جاری، حوادث بسیاری روی داده است. فرآیند صلح اسلو به میان آمد و سپس فرو پاشید؛ مرحله دوم انتفاضه فلسطین سر برآورد ؛ اسرائیل دیوار حائلی را در طول بخشی از كرانه غربی ایجاد و از غزه عقب نشینی كرد و یاسر عرفات بنیانگذار و نماد ملی گرایی فلسطینی، از صحنه خارج شد. ضمناً، حماس- بزرگترین گروه اسلامی در جامعه فلسطین- به پیشروی اش در صحنه سیاسی ادامه داد. حماس كه انتخابات اول را تحریم كرده بود، بر میزان فعالیت خود در دور دوم افزود و با پیروزی حیرت انگیز خویش در ماه ژانویه اكنون در جایگاهی ایستاده كه در دولت فلسطینی نقشی مهم ایفا می كند. مشاركت حماس در فرآیند دموكراتیك ممكن است پارادوكس عمیقی را در میان بسیاری بر جای گذارد. در كل این گروه ارتشی خاص خود دارد، مبارزه را به عنوان ابزاری سیاسی به كار می گیرد، منظماً حملاتی را سازمان می دهد و خود را وقف نابودی اسرائیل و ایجاد دولتی اسلامی كه بر كل فلسطین تاریخی حكومت كند، كرده است. اعطای وضعیت سیاسی مشروع به حماس و دستیابی به حق تشكیل دولت به نظر مشكل ساز می آید.

در هر حال برخی ناظرین خوش بین استدلال می كنند كه در مورد این نگرانی اغراق شده است. ادعای آنها این است كه دقیقاً همان مسئولیت پذیری كه با سیاست های دموكراتیك به ارمغان می آید، حماس همراهی خواهد كرد. به طور كلی، همانگونه كه بنیاد كارنگی در تابستان گذشته در مطلبی عنوان كرد: «شواهد كافی وجود دارد كه هر حزبی، فارغ از نوع ایدئولوژی اش با مشاركت در یك فرآیند انتخابی در صورتی كه بخواهد آرای رای دهندگان را به مقیاس وسیع جذب كند به تعدیل موضعگیری هایش خواهد پرداخت.» هنگامی كه این ناظرین در موقعیت سیاسی معمولی قرار می گیرند استدلال می كنند كه حماس به مجموعه متنوع تری از قوانین و همچنین ارائه نتایج عملی و یا خطر نادیده گرفته شدن به خاطر ناكامی در چنین كاری، پاسخگو باشد. حماس به طور مؤثری وارد حوزه تعامل شده است. خوش باوران به جای نگرانی پیرامون نقش جدید حماس می گویند كه خارجیان بایستی از این نقش جدید به عنوان كاتالیزوری برای جلب توجه این گروه از نفی گرایی رادیكال به سیاست نرمال و طبیعی استقبال و استفاده كنند.منطق چنین ارزیابی تئوریكی قابل اطمینان و قوی است و نمونه های واقعی از بازیگران سیاسی وجود دارند كه به واسطه مشاركت معمول در فرآیندهای دموكراتیك به سوی مسئولیت پذیری گام برمی دارند. مشكل در اینجاست كه معدودی از این نمونه ها اشتراكاتی با حماس دارند و آنهایی كه چنین هستند بسیار كمتر دلگرم كننده هستند. برای تمام ادعاهای اطمینان آمیز مبنی بر اینكه همه چیز وفق مراد است، تحلیل های مقایسه ای می گوید كه خوشبینی دایر بر این است كه آیا حماس دارای شرایط مناسب برای مشاركت در روند سیاسی هست یا اینكه در عوض، حماس به سادگی از مشاركت سیاسی به عنوان ابزار دیگری برای دنبال كردن اهداف مهم و مهیج اش استفاده می كند. به عبارت دیگر آنچه كه در ظرف سیاسی حماس واقعاً آغاز شده، تجربه مهمی است زیرا كه نتایج آن تاثیر مهمی در مقیاس وسیع بر آینده فلسطین و خاورمیانه خواهد داشت.

● درس های تاریخ

برخی ناظرین علائمی می یابند مبنی بر این كه حماس در حال تغییر به مسیر اعتدال و میانه روی است. آنها به اشتیاق بسیار زیاد حماس برای شركت در انتخابات و ورود به شورای قانونگذاری فلسطین، نهادی كه در فرآیند صلح اسلو زاده شد و این گروه مدت ها است كه آن را رد كرده است، پذیرش آتش بس كوتاه مدت با اسرائیل، اشتیاقش برای رسیدن یك آتش بس طولانی مدت تر به این ترتیب كه اسرائیل باید به مرزهای ۱۹۶۷ باز گردد و بیانیه های مختلف رهبران حماس كه نشانگر انعطاف پذیری آنان است اشاره می كنند. در هر حال، شواهدی قوی وجود دارد كه به سوگیری مخالفی اشاره دارد.

برای مثال محمود الزهار، چهره معروف این گروه، مصاحبه هایی در مورد انتخابات پارلمانی انجام داد و در آن مصاحبه ها اعلام كرد كه این گروه هیچ ارتباطی میان انتخابات و فرآیند اسلو نمی بیند- فرآیندی كه در هر حال مرده است- و اینكه هر آتش بسی در مرزهای ۱۹۶۷ منجر به به رسمیت شناختن اسرائیل یا ارتباط با آن نخواهد شد اما تنها گامی در كشمكش های دائمی خواهد بود. زهار در اكتبر گذشته در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی گفت: «برخی اسرائیلی ها فكر می كنند كه وقتی ما صحبت از اراضی غربی و غزه به میان می آوریم به این معناست كه از جنگ تاریخی مان منصرف شده ایم. موضوع این نیست.» همچون موضع حماس در مورد دموكراسی جملات زهار برای غرب كاملاً شگفت انگیز است. او اعلام كرد: «ما به شورای قانونگذاری سلاح در دست وارد می شویم.» وی افزود: «در دولت اسلامی فلسطینی، هر شهروندی ملزم خواهد بود كه بر طبق قوانین مذهبی اسلامی اقدام كند، نه دقیقاً یك نگرش غربی از اینكه چگونه باید دموكراسی كارآمد باشد.» در بحث پیرامون اینكه چه انتظاری از حماس داشته باشیم غالباً از آموزه های فرضی تاریخی استفاده می شود. خوش بینان به مواردی اشاره می كنند كه در آن جنبش ها یا گروه های غیرلیبرال به محض درگیر شدن در نظام های سیاسی دموكراتیك، هنجارهای لیبرال را می پذیرند. این موضوعی است كه در مورد بسیاری از احزاب سوسیالیست اروپایی بعد از جنگ جهانی اول و احزاب پیشین كمونیست در بسیاری از كشورهای اروپای شرقی و اخیراً كشورهای پیشین اتحاد شوروی صادق است.

در دهه های اخیر چندین گروه سیاسی چپ و راست در آمریكای لاتین موفق شده اند كه از گرایشات خشونت آمیز خود دست برداشته و به بازیگران سیاسی عادی تبدیل شوند. كاندولیزا رایس كشورهای آنگولا و ایرلند را مثال آورده، كشورهایی كه در آنها نیروها به جای گلوله صندوق های رای را برگزیده اند. در عوض، بدبینان به موارد دیگری اشاره می كنند. تحلیلی مفیدتر را می توان در تاریخ مدرن خاورمیانه با انواع دولت های جوان نسبتاً مستقل اش یافت- جایی كه هیچ سنت یا فرهنگ دموكراتیكی وجود ندارد . در تركیه، اسلامگرایان به گونه موفقیت آمیزی انتخاب شده اند تا حدی كه رجب طیب اردوغان رهبر حزب عدالت و توسعه اسلامی (AKP) از سال ۲۰۰۲ تاكنون در كسوت نخست وزیری به خدمت مشغول است.

اما تركیه به دلیل دارا بودن فرهنگ توده ای سكولار به مدت بیش از هشت دهه و نهاد های دموكراتیك برای بیش از پنج دهه در منطقه منحصر به فرد است. به علاوه محدودیت اسلامگرایان معاصر در آنجا ممكن است ناشی از سركوب دولتی و مداخله ای باشد كه محدودیت های شفافی را بر رفتار سیاسی ایجاد كرده است. از زمانی كه در دهه ۱۹۷۰ احزاب اسلامگرای تركیه آغاز به مشاركت در حكومت كردند، چهار مرتبه ممنوع و تحریم شدند و نظامیان ترك- محافظان جمهوری سكولار- نخست وزیر اسلامی را در سال ۱۹۹۷ ساقط كردند. در میان كشورهای عربی اردن نمونه موفقی از پیروزی اسلامگرایی را ارائه داده است. اسلامگرایان در اردن به طور عمومی مورد شناسایی قرار گرفته و از ابتدای پایه گذاری این كشور در سال ۱۹۴۶ پاداشی مشخص در زندگی سیاسی به آنها اعطا شده است و در نتیجه آنها باثبات ترین و كم خشونت ترین جنبش اسلامی در منطقه هستند. اخوان المسلمین در اردن انرژی خود را صرف فعالیت های غیرخشونت آمیز و ضدآمریكایی و ادبیاتی ضداسرائیلی كرده است و عموماً به دنبال اجرای شریعت در حوزه اخلاقیات است تا امور سیاسی.

اسلامگرایان اردن در مواقع بحران مثل مبارزه با گروه های مسلح فلسطینی در سال ۱۹۷۱-۱۹۷۰ و مبارزه با بمب گذاران القاعده در امان در ماه گذشته در كنار حكومت پادشاهی خانواده هاشمی ایستاده اند و از زمان ورود به نظام رسمی سیاسی با شركت در انتخابات پارلمانی سال ،۱۹۸۹ اخوان المسلمین به وسیله جناح سیاسی اش- جبهه عمل اسلامی- در مجموع یك سوم از كرسی های پارلمان را تصاحب كرده است. برای رژیم های منطقه این امری متداول بوده كه با اسلامگرایان از در سركوب و مواجهه ای كه همراه با بی عدالتی و انتخاب محدود بوده است، وارد شوند. برای مثال اخوان المسلمین مصر كه در سال ۱۹۲۸ تاسیس شد و از خشونت تا سر حد ترور نخست وزیر در سال ۱۹۴۸ حمایت می كرد در سال ۱۹۵۴ غیرقانونی اعلام شد. دهه ها سركوب و انحصار سیاسی سرانجام منجر به جدایی و دو شاخه شدن آن شد. رادیكال ها مسیر خود را به سوی جهاد اسلامی مصر و سرانجام القاعده تغییر دادند.

میانه روها به سمت میانه روی رفتند و پیام خود را بر تحصیل و «تطهیر نفس» گذاشتند. پس از این بود كه به آنها اجازه داده شد وارد حوزه سیاسی شوند و در سال ۱۹۸۴ شروع به مشاركت در انتخابات كردند. (هر چند كه آنها تحت نام «مستقل» وارد شدند چرا كه قانون مصر مشاركت احزاب مبتنی بر مذهب را ممنوع كرده بود.) با تكیه بر مهارت های سازمانی قوی و حسن شهرت نیروهای مسلح مذهبی و اجتماعی اش و با بهره گیری از نقش ضعیف حكومت، اخوان المسلمین مهمترین گروه اپوزیسیون مصر شد.

لبنان مدل دیگری از جنبش اسلامی قوی (حزب الله) را نشان می دهد كه با حمایت ایران در درون نظام سیاسی ضعیف و متلاشی به فعالیت مشغول است. حزب الله اكنون قدرتمندترین گروه سیاسی- نظامی در كشور را تقریباً با كنترل خودمختاری منطقه ای در جنوب لبنان و عملكردی جهانی كه غالباً خط مشی ایرانی را به كار می گیرد داراست. همچنین این گروه- با توجه به پایگاهش در اجتماع شیعیان- بازیگر محوری در سیاست لبنان شده و بزرگترین اجتماع در كشور را داراست. اخراج سوریه از لبنان در آوریل گذشته آزادی عمل جدیدی در سیاست را به لبنان اعطا كرد و پس از بهبود وضعیت نظام نمایندگی پارلمانی در انتخابات مه ۲۰۰۵ حزب الله برای اولین بار به حكومت پیوست. حزب الله به راستی خود را برای خلع سلاح شدن تحت فشار یافته است اما به دلیل قدرت سیاسی جدیدش قادر بوده تاكنون چنین فشارهایی را به كنار زند. الحاق به حكومت نه تنها باعث نشده كه حزب الله حملات علیه اسرائیل را در اواخر نوامبر ۲۰۰۵ متوقف كند بلكه هیچ نشانی از لیبرالیسم در تفكرات ایدئولوژیك و سیاسی اش یافت نمی شود. البته اینكه چه زمان و یا تحت چه شرایطی سرانجام مجبور به خلع سلاح شود همچنان نامشخص است.

میشل هرزوگ*

ترجمه: محمدحسین باقی

*میشل هرزوگ همكار میهمان در انستیتو واشینگتن در امور سیاسی خاور نزدیك است.بدیهی است محتوای این مقاله بیانگر دیدگاه شرق نیست و تنها جهت آشنایی با زاویه دید غربی به مسئله در شرق منتشر می شود.

منبع: Foreign affairs


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.