یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کابوس های بیداری


کابوس های بیداری

نقدی بر مجموعه داستان رویاهای بیداری نوشته محمدرضا گودرزی

هرآن‌کس که رویاهای بیداری را برای اولین بار در دست بگیرد و بخواند و با قصه‌ها و حکایات شفاهی مادربزرگ‌هایمان آشنا باشد، سوسوی آتشی را در دل شب تصور خواهد کرد که عده‌ای روستانشین به دور آن جمع شده و شب‌های طولانی پاییز و زمستان را باقصه‌هایی که از بزرگانشان می‌شنوند به صبح می‌رسانند.

انسان از دیرباز مبهوت جهان گسترده پیرامونش بوده و هیچ‌گاه باور نکرده که در این فضای بی‌کران تنها باشد. انسانی که هرچند فضای زندگی‌اش به نسبت بزرگی عالم، بسیار محدود است اما ذهنش مکان و فضاهای بسیار گسترده را در می‌نوردد، به حدی که خودش نیز از این امر به وحشت می‌افتد. حکایات کهن سرزمین ما و سرزمین‌های دیگر نیز، مملو از موجوداتی است که همگام و همراه با انسان، اما به صورت نامرئی، زندگی می‌کنند که گاه در سطح فرهنگ عامه، مرئی شده و به سطح واقعیت انسانی می‌آیند. جالب است که این موجودات داستانی به حدی با روح و جان مردم آمیخته می‌شوند که هستی آن‌ها به خارج از حکایات نیز کشیده می‌شود و گهگاه در جاهای مختلف هم دیده می‌شوند!

و هراس از آن‌جا آغاز می‌شود که واقعیت وجودی آن‌ها را نه با حواس، بلکه با ذهن حکایت‌پردازمان درک می‌کنیم و هر لحظه نگران این می‌شویم که دستی یا موجودی نامرئی ازجایی، میان تاریکی، یا از پشت سر یا از روبه‌رو جلومان سبز شود و گلویمان را بفشارد تا چشمان از حدقه درآمده از ترس‌مان را از شدت درد خونین سازد!

تعدادی از داستان‌های رویاهای بیداری، داستان‌هایی فانتزی در محدوده همین هراس‌هاست که از دل کابوس وجود موجوداتی غیرانسانی خود را نشان می‌دهد تا عرق سردی بر تن خواننده بنشاند و او را به این فکر بیندازد که در زمان تنهایی چقدر آسیب‌پذیر است. گاه حتی به پشت سر هم نگاهی می‌اندازد که نکند دست‌ها و چنگال‌هایی قرمز در گوشت و پوست تنش فرو رود.

چند داستان اول این مجموعه با چنین کابوس‌هایی عجین شده‌اند. تفکراتی که هر کدام از ما، حتی برای یک بار هم، در ذهن‌مان به آن دامن زده و از شدت ترس به کنجی خزیده‌ایم.

داستان فریاد در تاریکی، حکایت نویسنده‌ای است که برای نگارش داستانش سفر کرده و خانه‌ای قدیمی اجاره می‌کند، اما موجودی نامرئی او را به همراه وحشتی مرگ‌آور و گرفتار شدن به توهمی ترسناک او را از آن‌جا می‌راند یا در داستان کیلد کوتوله‌ای غیرانسان با دست‌هایی قرمز، چند جوان را که به یک ویلا رفته‌اند تا مرز دیوانگی می‌ترساند و به هراس می‌اندازد.

داستان‌های دیگر این مجموعه، از ژانر وحشت خارج می‌شوند اما به فضای رنگی زندگی وارد نمی‌شوند، بلکه در شیب تند و خاکستری آن باقی می‌مانند و واقعیت‌های اجتماعی اطراف‌مان را با دیدی انتقادی مورد بحث قرار می‌گیرند.

«در بسته» همان حکایت تضاد همیشگی زن روشنفکر امروزی و مرد سنتی است که به نتیجه خوبی هم ختم نمی‌شود. «کبابی‌پاشنه‌طلا» حکایتی است پهلوانی از دهه‌هایی که سپری شده و از آن‌ها تنها خاطراتی پژمرده و پوسیده باقی مانده است.

لطیف‌ترین داستان این بخش، «لاک آبی تیره» ‌است.

مردی کنجکاو لاک آبی تیره به ناخنش می‌زند و از خانه بیرون می‌زند تا واکنش جامعه‌اش را ببین یا اصلا احساسی متفاوت پیدا کند و لایه دیگری از زندگی را ببیند. در لابه‌لای همین گردش کوتاه در شهر است که او به درکی متفاوت و بینشی خاص و لطیف از زندگی دست پیدا می‌کند و با دید دیگری اطرافش را می‌بیند و زیبایی‌ها را درک می‌کند.

به‌لحاظ تکنیک و طرح، مجموعه داستان رویاهای بیداری، داستان‌هایی سرراست، بدون مشکل و کلاسیک دارد. نویسنده سعی نمی‌کند با ترفندهای خاصی که هر نویسنده‌ای ممکن است به‌کار ببرد، خواننده را غافلگیر کند.

او شاید با فروتنی سعی می‌کند طرح و فرم را ساده بگیرد و تا حدی با ساده‌انگاری داستان‌هایش را در چنین قالب‌هایی جا دهد. در واقع اگر کمی سختگیرتر باشیم باید بگوییم که نوآوری یا زیرکی خاصی که نشان از خلاقیت یک نویسنده باشد در این مجموعه دیده نمی‌شود. در واقع شاید اصلا خود نویسنده به چنین چیزی فکر نکرده، یا اهمیتی برای آن قائل نبوده و در زمان نگارش داستان‌ها مسئله ذهنی‌اش نبوده باشد. در هر صورت، داستان‌های این مجموعه داستان‌هایی روان و خوش‌خوان هستند که خواندنشان لذت‌بخش است، بخصوص داستان‌هایی که در ژانر فانتزی وحشت به نگارش درآمده‌اند.

فریق تاج‌گردون



همچنین مشاهده کنید