پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مادر پرواز كرد با خروش شیپورها


مادر پرواز كرد با خروش شیپورها

آندری تاركوفسكی می كوشد تا آنجا كه ممكن است سینما را به سمت موسیقی پیش براند ضرباهنگ آهسته آثار, تدوین آرام , سویه نقاشی گونه تصاویر و نماها, همه سبب می شوند كه سینمای او را سینمای شاعرانه لقب بدهند در حالی كه او معتقد بود سینما به منظور دستیابی به ماهیت مستقل خود باید از معیارهای زیبایی شناسانه ادبی و تئاتری خلاصی یابد, اما كلام جادویی , گزین گویی , قدرت روایی و منش شاعرانه آثارش را همه از ادبیات وام گرفته است

«بچه‌ كه‌ بودم‌، سرما و ترس‌ بیمارم‌ می‌كرد/ سرما و ترس‌ لبانم‌ را تازیانه‌ می‌زد و پوسته‌های‌ ورآمده‌اش‌ را می‌ریخت‌/ خنكا طعم‌ تازه‌ نمك‌ را به‌ یادم‌ می‌آورد/ من‌ اما راهم‌ را گام‌ می‌زنم‌، گام‌ می‌زنم‌ هنوز/ بل‌ تا كه‌ گرم‌ شوم‌ بر پله‌های‌ سرسر می‌نشینم‌/ پس‌ تسخیر شده‌ با حال‌ و هوای‌ فلوت‌ زن‌ رنگین‌ جامه‌/ سوی‌ رودخانه‌ گام‌ می‌زنم‌/ بعد، بل‌ تا گرم‌ شوم‌، بر پله‌های‌ سرسرا/ می‌نشینم‌ و هر ذره‌ هستی‌ام‌ بر خود به‌ لرزه‌ می‌آید/ مادر ایستاده‌، فرا می‌خواندم‌ به‌ خویش‌، بس‌ نزدیك‌ است‌ به‌ چشم/ من‌ اما هنوز از او دورم/ همین‌ جاست‌ كنون‌ / هفت‌ گام‌ دورتر، فرا می‌خواندم‌ به‌ خویش‌... گر گرفتم/ با گریبانم‌ باز، افتاده‌ام‌ همان‌ جا/ خروش‌ شیپورها، رد نور بر چشمان‌ بسته‌ام‌/ كنون‌ اسب‌هایی‌ به‌ دورها/ مادرم‌، فراز خیابان‌ پرواز می‌كند/ فرا می‌خواندم‌ به‌ خویش‌ و پرواز می‌كند/ و از دیده‌ پنهان‌ می‌شود/ كنون‌ به‌ رویا مریض‌خانه‌یی‌ می‌بینم‌، سر به‌ سر سپید/ با درختان‌ سیب‌/ و ملافه‌یی‌ سپید/ كشیده‌ تا چانه‌ام‌/ پزشكی‌ سپید و تمیز/ نگاهم‌ می‌كند/ پای‌ تخت‌ پرستاری‌، سپید پیش‌بند/ ایستاده‌ با بال‌های‌ گشوده‌/ هنوز هر دو آنجا مانده‌اند/ سپس‌ مادر درآمد/ مرا با خویش‌ فراخواند و به‌ پرواز آمد باز».

شهر عظیمی‌ برابر دیدگان‌ گورباچف‌ ظاهر می‌شود، پایین‌ آن‌ سوی‌ رود كه‌ در نور آفتاب‌ می‌درخشد... درختی‌ كه‌ برگ‌هایش‌ سایبانی‌ گسترده‌، شاخه‌هایش‌ را نزدیك‌ دیوار سفید صومعه‌یی‌ با بازتاب‌ طلای‌ كهن‌ گنبدش‌ آرام‌ می‌جنباند...

درخت‌، باد، آب‌، آتش‌ و همه‌ عناصر طبیعت‌ در سینمای‌ آندری‌ تاركوفسكی‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ می‌دهند تا در دنیایی‌ از صداها، درد بشریت‌ را به‌ تصویر درآورند. آثار تاركوفسكی‌ را در اولین‌ نگاه‌، آثاری‌ شعرگونه‌ می‌یابیم‌ كه‌ آفرینش‌شان‌ تنها از عهده‌ او برمی‌آید. سینمای‌ تاركوفسكی‌ نه‌ سینمایی‌ مستند است‌ و نه‌ سینمایی‌ ملزم‌ به‌ روایت‌ صحنه‌ به‌ صحنه‌ حوادث‌، تاركوفسكی‌ روایت‌ می‌كند اما در مسیر روایی‌ آثارش‌ خود را به‌ رعایت‌ قواعد روایی‌ كلاسیك‌ متعهد نمی‌داند. تاركوفسكی‌ در سینمای‌ روایتگر كلاسیك‌ و مستند مدرن‌ راهی‌ به‌ میانه‌ می‌رود و سینمایی‌ می‌سازد كه‌ در آن‌ همه‌ اصوات‌ و حتی‌ حضور ظاهری‌ اجسام‌ ماهیتی‌ موسیقیایی‌ می‌یابد. او حتی‌ صدای‌ آدمی‌ را نیز ابزار موسیقی‌ به‌ حساب‌ می‌آورد و كلام‌ را در برابر لحن‌ گفتار بی‌اهمیت‌ تلقی‌ می‌كند.

آندری‌ تاركوفسكی‌ هوادار سینمایی‌ است‌ كه‌ در آن‌ كلام‌ به‌ حداقل‌ برسد و جایش‌ را به‌ صداهایی‌ بدهد كه‌ در بیان‌ حقیقت‌ رساترند. این‌ است‌ كه‌ در دنیای‌ فیلم‌های‌ او كمتر با دیالوگ‌های‌ بلند روبرو می‌شویم‌ و برعكس‌ صداهای‌ معمولی‌ موجود در طبیعت‌ چون‌ صدای‌ چكه‌كردن‌ آب‌، وزش‌ باد، باز و بسته‌ شدن‌ در، جیر جیر كفپوش‌ هنگام‌ راه‌رفتن‌ و... در اكثر صحنه‌ها به‌ گوش‌ می‌رسد. آندری‌ تاركوفسكی‌ می‌كوشد تا آنجا كه‌ ممكن‌ است‌ سینما را به‌ سمت‌ موسیقی‌ پیش‌ براند. ضرباهنگ‌ آهسته‌ آثار، تدوین‌ آرام‌، سویه‌ نقاشی‌ گونه‌ تصاویر و نماها، همه‌ سبب‌ می‌شوند كه‌ سینمای‌ او را سینمای‌ شاعرانه‌ لقب‌ بدهند. در حالی‌ كه‌ او معتقد بود سینما به‌ منظور دستیابی‌ به‌ ماهیت‌ مستقل‌ خود باید از معیارهای‌ زیبایی‌ شناسانه‌ ادبی‌ و تئاتری‌ خلاصی‌ یابد، اما كلام‌ جادویی‌، گزین‌ گویی‌، قدرت‌ روایی‌ و منش‌ شاعرانه‌ آثارش‌ را همه‌ از ادبیات‌ وام‌ گرفته‌ است‌.

شاهكارهای‌ سینمایی‌ او همه‌ ماهیتی‌ تغزلی‌ دارند و درون‌ مایه‌ و بیانشان‌ شعرگونه‌اند كه‌ در این‌ مورد علاقه‌ تاركوفسكی‌ به‌ ادیبانی‌ چون‌ داستایوفسكی‌، تولستوی‌ و گوگول‌ هم‌ بی‌تاثیر نبوده‌ است‌.

تاركوفسكی‌ در مورد تاثیرپذیری‌ از فیلمسازان‌ هم‌ عصرش‌ می‌گوید: «تاثیر كوروساوا، میزو گوشی‌، برسون‌، بونوئل‌، برگان‌ و آنتونیونی‌ برمن‌ به‌ معنی‌ تقلید از آنها نیست‌. از دید من‌ تقلید ناممكن‌ است‌ چرا كه‌ هیچ‌ ارتباطی‌ با هدف‌ سینما ندارد. در سینما ناگزیریم‌ برای‌ بیان‌ مقصود خویش‌ زبانی‌ ویژه‌ خود بیابیم‌. برای‌ من‌ نفوذ دیگران‌، به‌ معنای‌ همراهی‌ با كسانی‌ است‌ كه‌ آنها را ستایش‌ می‌كنم‌ و بزرگ‌ می‌دارم‌. بدون‌ این‌ كارگردان‌ها و باید نام‌ داوژ نكو را نیز به‌ آنها بیفزاییم‌ سینما وجود نداشت‌.

طبیعی‌ است‌ كه‌ هركس‌ در پی‌ دستیابی‌ به‌ روش‌ ویژه‌ خویش‌ باشد. اما بدون‌ این‌ كارگردان‌ها كه‌ زمینه‌ اصلی‌ را فراهم‌ آوردند، سینما آنچه‌ اكنون‌ هست‌ نمی‌بود.

می‌توان‌ دو دسته‌ از كارگردان‌ها را از یكدیگر جدا كرد. دسته‌ نخست‌ می‌كوشند تا جهانی‌ كه‌ در آن‌ زندگی‌ می‌كنند را به‌ تقلید بازسازی‌ كنند، دسته‌ دوم‌ می‌كوشند تا جهانی‌ ویژه‌ خویش‌ بیافرینند. این‌ دسته‌ دوم‌ شاعران‌ سینما هستند. برسون‌، داوژنكو، میز و گوشی‌، برگان‌، بونوئل‌، كوروساوا و آنتونیونی‌ از این‌ دسته‌اند. نام‌ آنها مهمترین‌ نام‌های‌ تاریخ‌ سینماست‌، آثار دشوارشان‌ از ابهام‌ درونی‌ آنها سخن‌ دارند و از این‌ رو با ذوق‌ همگان‌ خوانا نیستند.

زمانی‌ كه‌ من‌ ساختن‌ فیلمی‌ را آغاز می‌كنم‌، می‌كوشم‌ تا فیلم‌هایی‌ را كه‌ دوست‌ دارم‌ باز ببینم‌، یعنی‌ آثار كارگردان‌هایی‌ كه‌ آنان‌ را همراهان‌ خویش‌ می‌دانم‌. مقلد آنها نیستم‌، اما می‌خواهم‌ در فضایی‌ كه‌ آنها آفریده‌اند تنفس‌ كنم‌.

نزدیكترین‌ سینماگر به‌ تاركوفسكی‌، الكساندر داوژنكو است‌ و او در مصاحبه‌یی‌ دیگر می‌گوید: «اگر باید حتما مرا با سینماگری‌ مقایسه‌ كنند، او كسی‌ جز داوژنكو نخواهد بود، نخستین‌ كارگردانی‌ كه‌ پرسش‌ فضا در آثارش‌ اهمیت‌ یافت‌ و به‌ گونه‌یی‌ پرشور به‌ زمینش‌ عشق‌ می‌ورزید، من‌ در عشق‌ داوژنكو به‌ خاك‌ خود با او شریكم‌ و از این‌ رو او را به‌ خود سخت‌ نزدیك‌ می‌بینم‌. افزون‌ بر این‌ او فیلم‌هایش‌ را همچون‌ باغی‌ سامان‌ می‌داد. شخصیت‌های‌ آثارش‌ انگار دست‌ آمد خاكند، اندام‌هایی‌ كامل‌ دارند، آرزویم‌ این‌ است‌ كه‌ در این‌ مورد با او برابری‌ كنم‌.»

تمام‌ قهرمانان‌ آثار تاركوفسكی‌ هنرمند یا ساكن‌اند و به‌ گونه‌یی‌ سمبلیك‌ همزاد او هستند. همه‌ در راه‌ رسیدن‌ جانفشانی‌ می‌كنند و در انتها با خود واقعی‌ او در ایمانی‌ عمیق‌ شریك‌ شده‌، فریاد برمی‌دارند، زیبایی‌ جهان‌ را نجات‌ می‌دهد.

بهجت‌ قاسم‌زاده‌