جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست، دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید، نه مشتاقم، که کذّابم
بیار ای …

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

بدار ای دوست، دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

وگر جانم دریغ آید، نه مشتاقم، که کذّابم

بیار ای لعبت ساقی، نگویم چند پیمانه

که گر جیحون بپیمایی، نخواهی یافت سیرابم

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان

وگر جنگ مغول باشد، نگردانی ز محرابم

مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه

که پیش از رفتن از دنیا، دمی با دوست دریابم

سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم

دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را؟

اَلا گر دست می‌گیری، بیا کز سرگذشت آبم

زمستان است و بی‌برگی، بیا ای باد نوروزم

بیابان است و تاریکی، بیا ای قرص مهتابم

حیات سعدی آن باشد که بر خاکِ درت میرد

دری دیگر نمی‌دانم،‌مکن محروم ازین بابم