پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عبور از جهان تك منطقی


عبور از جهان تك منطقی

استاد مطهری, از آن دسته روحانیونی است كه دغدغه دین و آزاد اندیشی داشت, این دغدغه با تأكید بر این كه «اسلام هدف است, نه وسیله و مصلحت» وجه آشكاری می یابد به منظور دستیابی به اسلام و نزدیك شدن به اهداف آن او به اراده تغییر در قالب تدوین فلسفه اجتماعی روی می آورد «اگر حریت و آزادی فكر باقی بود ما حالا فلسفه اجتماعی مدونی داشتیم

استاد مطهر ی برای خود رسالت احیاءگری قائل بود. این رسالت با مشاهده آثار كسانی چون سیدجمال الدین اسد آبادی، اقبال لاهوری، عبده، كواكبی و... دوچندان می شد تا جایی كه وی برای ادامه راه آنان، در ابعاد مختلف به بازاندیشی در حوزه های مختلف فكری جامعه علمی كه در آن به سر می برد، یعنی روحانیت اقدام كرد. در مقاله حاضر،ازآن گستره باز اندیشی وسیع، نویسنده ضمن بازنمایی روش فكری شهید مطهری در دسترسی به شناخت ناب، به طرح افكار و ایده های انتقادی او درباره منطق ارسطویی و دیالكتیك كه می تواند منشأ تحول در شیوه بررسی وی باشد، می پردازد.

استاد مطهری، از آن دسته روحانیونی است كه دغدغه دین و آزاد اندیشی داشت، این دغدغه با تأكید بر این كه «اسلام هدف است، نه وسیله و مصلحت» (۱) وجه آشكاری می یابد. به منظور دستیابی به اسلام و نزدیك شدن به اهداف آن او به اراده تغییر در قالب تدوین فلسفه اجتماعی روی می آورد: «اگر حریت و آزادی فكر باقی بود... ما حالا فلسفه اجتماعی مدونی داشتیم؟(۲) بر این اساس از نگاه او «كتاب های فقهی شیخ طوسی، شیخ صدوق و علامه حلی، ارزش عملی خود را از دست داده و باید به كتابخانه سپرد » (۳) این دغدغه به ویژه آنجایی اهمیت می یابد كه مطهری از شأن و وزن روحانیت در جامعه آگاه است و عدم طرح برای آینده از سوی این گروه را بسیار زیانبار می داند:«روحانیت آن گروه مهندس اجتماعی و مورد اعتماد جامعه است كه به علل خاصی در امر ارائه طرح آینده كوتاهی كرده و لااقل به طور كامل و به امضاء نرسیده است. تجربه نشان داده كه روشن نبودن طرح آینده، ضایعات انسانی به بار می آورد.»(۴)

با توجه به این رویكرد است كه به نظر می رسد با دو مرحله حیات فرهنگی و حیات ایدئولوژیك در زندگی مطهری مواجهیم. مرحله اول از هجرت به تهران تا سال ۴۹ است كه مطالب فرهنگی ایشان در قالب كتاب هایی چون انسان و سرنوشت، عدل الهی، ده گفتار و بیست گفتار... منتشر می شود. در دوره دوم، مرحوم مطهری با نفوذ مكاتب ماركسیستی و لیبرال در میان جوانان، به دنبال آن است كه دستگاه اندیشه ایدئولوژی اسلامی را تدوین كرده تا از این طریق میدان سومی را برای انتخاب جوانان باز كند. در این دوره كتاب هایی چون دوره كتاب های جهان بینی اسلامی، اقتصاد اسلامی و... به منظور تدوین ایدئولوژی به عنوان پارادایم مسلط ناشی از جهان دوقطبی از برجستگی خاصی برخوردار است. وی برای این منظور از زوایای مختلف به بازاندیشی تفكر اسلامی دست می زند. اما مهم است بدانیم مطهری با چه متدی به سراغ شناخت اسلام می رود؟ مطهری برای تبیین اسلام به سراغ دانشی می رود كه «یقینی تر و شكننده تر از شك و ریب و جهالت باشد و به هر اندازه كه كلی تر و عمومی تر و پرده بزرگتری را بالا بزند، اهمیت و مطلوبیت بیشتری دارد.»(۵)

از منظراستاد مطهری «جمیع قوانین كلی علمی، قانون بودن و قطعی بودن شان متوقف به یك سلسله اصول كلی است كه فقط فلسفه می تواند عهده دار صحت آن اصول باشد.»(۶) و«فلسفه عبارت است از یك سلسله مسائل برهان و قیاس عقلی كه از مطلق وجود و احكام و عوارض آن گفت وگو می كند.»(۷)

مطهری به اندازه ای به روش فلسفی یقینی برای شناخت، پایبندی دارد كه برای تفسیر جامعه، تاریخ، اقتصاد، مالكیت و... از این شیوه بهره می گیرد. اما از آنجا كه وی خود را در زمره فیلسوفان رئالیست می داند، مایل است مرزبندی خود را با فیلسوفان ایده آلیست روشن سازد. لذا می گوید:«برای یك فیلسوف رئالیست كه از اصول ایده آلیستی احتراز دارد و می خواهد با یك روش واقع بین سلوك نماید، چاره ای نیست جز آن كه حقیقت را همان طور كه قدما تفسیر كرده اند، تفسیر كند و «بساط صدق» را همان چیزی بدانید كه قدما می دانند.»(۸)

با این همه وی حصول نتیجه از راه استدلال، برای برخی كه منكر حقایق مسلم اند را غیرممكن می داند و از این منظر به طریقی به زبان ایده آلیسم فلسفی نزدیك می شود، فارغ از آن كه خود مایل است در زمره فیلسوفان رئالیست تلقی شود. شهید مطهری در این باره می گوید: «همچنان كه دانشمندان گفته اند، اگر كسی منكر جمیع اصول و حقایق مسلم بشود (البته به زبان)، استدلال و اقامه برهان برای محكوم كردن او بی فایده است، زیرا هر استدلالی، متكی به مقدماتی خواهد بود و آن مقدمات یا خود بی نیاز از استدلالند، یا آن كه بالاخره متكی به اصول و مقدماتی خواهند بود كه بی نیاز از استدلال باشند و اگر به هیچ اصلی اذعان نداشته باشد و برای هر مقدمه، دلیل بخواهد، تا بی نهایت پیش خواهند رفت و قهراً حصول نتیجه غیرمیسر خواهد بود.»(۹)

دغدغه استاد مطهری برای بازاندیشی در حوزه فلسفی، وی را به نقد چارچوب های تعلیمات حوزوی و از جمله، منطق ارسطویی می كشاند اما این نقد در اینجا متوقف نمی شود و سپس به سوی نقد دیالكتیك می رود. وی از یك سو نسبت به منطق به عنوان ابزار شناخت، انتقاداتی را وارد می كند و از سوی دیگر تا اندازه ای بر دیالكتیك به عنوان ابزاری جهت شناخت، مهر تأیید می زند. این امر در نظام فكری حوزه های دین، امری غیرمتعارف تلقی می شد. نقد به منطق ارسطویی و ورود به حوزه منطق دیالكتیك، روش تفكر او را از حالت رایج یك منطقی به حوزه دو منطقی وارد می سازد.

اما قبل از همه شهید مطهری لازم می بیند در اندیشه رایج تجدیدنظر كند. ابتدا وی ذات شناسی منطق ارسطویی را به چالش می كشد. وی می گوید: «در مقام یك شیء اگر بتوانیم به كنه ذات او پی ببریم، یعنی اجزاء ماهیت آن را كه عبارت است از اجناس و فصول، تشخیص بدهیم و بیان كنیم، به كامل ترین تعریف ها دست یافته ایم.(۱۰)

وی سپس اشاره می كند كه» در میان تعریفات، تعریف كامل «حد تام» است ولی متأسفانه فلاسفه اعتراف دارند كه به دست آوردن «حد تام» اشیاء، چون مستلزم كشف ذاتیات اشیاء است و به عبارت دیگر مستلزم نفوذ عقل در كنه اشیاست، كار آسانی نیست و آنچه به نام حد تام در تعریف انسان و غیره می گوییم، خالی از نوعی مسامحه نیست.» (۱۱)

فروزان آصف نخعی

* پی نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.