پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
دومینوی سقوط مردان بوش
از نومحافظهکاران بهعنوان معماران امپراتوری آمریکا نام بردهاند. در حقیقت یک دهه فترت دورانگذار، برای این معماران امپراتوری کافی بود تا آنها بتوانند جهان را در اولین دهه هزاره سوم، به نام خود در نیل به مقاصد و اهداف مطلوب روایت کنند.
نومحافظهکاران که امروز در نمود جمهوریخواهان آمریکا تجلی دارد، ضمن ترسیم جدید از سیاست جهانی، فرصت مناسب، اما کوتاهی را فراهم نموده و توانستند در سایه وحشن حاصل از رویدادهای ۱۱ سپتامبر اصول تازهای برای سیاست خارجی آمریکا طراحی کنند. لذا اجراء بخشی از آن اصول تازه در پرتو واقعه ۱۱ سپتامبر به تأسیس پایگاهها و تحقق اهداف ژئواستراتژیک در بخشی از اورآسیا و اشغال دو کشور خاورمیانهای افغانستان و عراق انجامید.
جدا از دستاوردهای آنان در باب ترسیم جدید اصول سیاست جهانی و سیاست خارجی و همچنین پروسه دولت و ملتسازی در افغانستان و تجارت تسلیحات، جنگ افغانستان و بحران عراق و بهدنبال آن تلاش برای تغییر نقشه خاورمیانه، همگان را بر این اندیشه واداشت که مردان پشت پرده سیاست بوش چه کسانی هستند. جنگ عراق سبب شد که افرادی چون رامسفلد، پل ولفوویتز و جان بولتون بیشتر در پشت صحنه چنین سیاستی چهرهنمائی کنند. بهدنبال پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات ۲۰۰۰ آنچه دونالد رامسفلد را بهعنوان چهرهای شاخص در دولت بوش مطرح ساخت، مأموریتی بود که نومحافظهکاران کاخ سفید بر دوش این رهبر کهنهکار پنتاگون گذاشته بودند.
حضور بلامنازع رامسفلد در پنتاگون موجب تغییر در آرایش نظامی پنجاه ساله دوران جنگ سرد آمریکا شد. اتخاذ دکترین حمله پیشدستانه بهجای طرح بازدارندگی از نشانگان بارز چنین تغییری بود که این رهبر بازها بدان مبادرت نمود. عجین شدن نام او در زیر لوای جنگ علیه تروریسم، سرنگونی سریع طالبان و تصرف سهلالوصول عراق را بههمراه داشت، اما با ظهور اولین نشانههای عدم تعادل در دو جنگ افغانستان و عراق متعاقب آن وقایع زندان ابوغریب جو حاکم علیه او تغییر و زمینههای استعفاء او فراهم شد. این دلایل در کنار فعالیت سیستم موازنهگرای دستگاه سیاست خارجی آمریکا تحت رهبری کاندولیزا رایس به استعفاء رامسفلد منجر شد و او بخشی از علل شکست جمهوریخواهان تلقی شد. با استعفاء رامسفلد راه برای آلترناتیوهای دیگر باز شد تا سناریوی سقوط این نومحافظهکاران ادامه یابد.
پیروزی دموکراتها در انتخابات نوامبر ۲۰۰۶ و بازگشت دوباره آنان به کانون قدرت و کنترل کنگره، وجهی از نشانههای افول قدرت نومحافظهکاران بود. آنچه موجبات افول نومحافظهکاران را در این باب دامن زد، وجود یک خلاء جدی در ساختار سیاستی و اجتماعی آمریکا بود و شاخصههای نمایان در روند سیاستگذاری و مراکز تصمیمگیری موجب شد تا رأی مردم آمریکا به حزب دموکرات، یک همهپرسی علیه این سیاستهای دولت بوش و مخالفت با رویههای او تلقی شود. این دلایل در کنار دلایلی چون انتقاد نظریهپردازان نئولیبرال در دعوت مراکز تصمیمگیری قدرت آمریکا بهکارگیری قدرت نرم و الگوپذیری از رهیافت جوزف نای، خروج ریچارد پرل از وزارت دفاع و پیوند آن به اردوی منتقدین بوش، جنگ عراق و نحوه مهار تروریسم، اکتبر مرگباری برای ماشین نظامی آمریکا، شنود مکالمات تلفنی و نشت اطلاعات، سوءمدیریت در توفان کاترینا و تخطی از رویههای مربوط به قانون مهاجرت، روند پیروزی دموکراتها را تسهیل و سایه تداوم حضور نومحافظهکاران را بر مراکز قدرت و تصمیمگیری آمریکا کمرنگ کرد.
تداوم ناکامی دموکراتها در جنگ عراق و چالشهای موجود درون حزبی میان سنا و حاکمان کاخ سفید، ساختار قدرت جمهوریخواهان را از درون شکاف داد و موجب حذف بولتون نماینده نومحافظهکاران در سازمان ملل شد. جان بولتون با سیاستهای افراطی، عمده تلاشهای خود را به خروج از وضعیت انزوای آمریکا در عرصه بینالملل معطوف ساخت و به جهت تهییج دیپلماسی آمریکا در زایش فضاهای تنشآلود، سیستم موازنهگرای آمریکا را وراء قدرت نرم در مقابل خود قرار داد تا او دومین قربانی این سناریو در سقوط مقطعی نومحافظهکاران باشد.
بعد از استعفاء رهبر بازها در پنتاگون و بولتون، آنچه در این میان توانست زمینههای اصلی کمرنگتر شدن حضور نومحافظهکاران و سقوط احتمالی برخی از مردان بوش بر دیپلماسی آمریکا را فراهم کند، کنترل کنگره آمریکا از سوی اکثریت دموکراتها بود. چالشهای میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در این مقطع زمانی، موجب ابطال لوایح پیشنهادی بحران عراق از سوی دو حزب شد و بحران این کشور کماکان معضل اصلی سیاست خارجی قلمداد شد.
اعلام استراتژی جدید بوش در کنار مساعی و نقش بلامنازع نخبگان فراحزبی بیکر ـ هملتون و همچنین سفر به کانون بحران (خاورمیانه) از سوی رابرت گیتس و کاندولیزا رایس، موجب ایفاء نقش ممتازی در حل بحران عراق نشد. بهدنبال آن برگزاری کنفرانس امنیتی بغداد و نشست شرمالشیخ با هدفی چون برجسته کردن نقش همسایگان عراق در حل بحران کشور، نتیجهای را عاید دیپلماسی آمریکا نساخت. در حقیقت پیروزی دمکراتها در انتخابات میاندورهای کنگره، متضمن تغییر در تعادل سیاسی و امنیتی گروهای نومحافظهکار شد و نوعی سیاست دوگانه را بهمنظور تضعیف حضور نومحافظهکاران در دیپلماسی آمریکا ایجاد کرد.
اختلافات سیاسی کاندولیزا رایس و نانسی پلوسی در اتخاذ مواضع و ابتکارات دیپلماتیک، نشان بارزی از دوگانگی و تفاوت در رفتار سیاسی و استراتژیک آمریکا در خاورمیانه تلقی شد. بر این اساس تمهید مواضع کاندولیزا رایس بر اقدامات محدود کننده و تأکید پلوسی بر ضرورت دیپلماسی و حداکثرسازی الگوهای ارتباطی در حوزه روابط خارجی را باید اقدامات تمهیدیافتهای دانست که حیات سیاسی نومحافظهکاران را با مشکل مواجه کرد.
در فرآیند چنین تحولاتی، رسوائی اخلاقی پل ولفوویتز رئیس بانک جهانی و آلبرتو گونزالس دادستان کل آمریکا، به دستاویزی برای کمرنگ شدن حیات و حضور نومحافظهکاران بر مراکز قدرت آمریکا مبدل شد. پل ولفوویتز رکن اصلی بازهای پنتاگون و از چهرههای سرشناس نومحافظهکاران، نقش برجستهای را در طراحی سیاست تهاجمی آمریکا ایفا کرد.
کارنامه اجرائی سیاسی او ابتدا با نقشی که در تحکیم روابط آمریکا با ژاپن و چین در حوزه پاسیفیک داشت، رقم خورد. انتقال مسالمتآمیز قدرت از دیکتاتوری فردیناند مارکوس که به دموکراسی در فیلیپین منجر شد، بخشی از فعالیت سیاسی او بود. در کنار انتقادات وارده ناشی از جنگ عراق به او و رامسفلد، حضور دوساله او در پنتاگون، نتوانست برای وی موجد تعلقخاطر باشد، لذا از سوی بوش به بانک جهانی فرستاده شد.
آغاز فعالیت او در بانک جهانی به مبارزه با فساد در روند وامدهی معطوف شد، ولی سنت نومحافظهکاری او را به احیاء سنت رانت، خبطهای آشکار و انتقامجوئیهای بیارزش، انتصاب عامدانه دوستان و متحدان در پستهای کلیدی و تخریب و به حاشیه راندن رقباء احتمالی ترغیب نمود. نتیجه عملکرد او در بانک جهانی، منجر به تحقق آمال و آرزوی جمهوریخواهان شد.
سرانجام موضوع پرداخت حقوق و مزایای بسیار بالا به یک کارمند زن، مهمترین طراح جنگ عراق را به ورطهای عظیم گرفتار کرد تا هئیت اجرائی بانک جهانی در یک تصمیم نهائی او را به ترک و استعفاء از مدیریت این نهاد بینالمللی وادارد.
چیزی از مدت آخرین سکانس پایانی حضور پل ولفوویتز در کنار نومحافظهکاران باقی نمانده بود که رکن دیگر نومحافظهکاران در کانون قضائی آمریکا در مظان اتهام قرار گرفت. آنچه برای آلبرتو گونزالس وسیله و ابزاری برای اتهام تلقی شد، به اقدام او در اخراج دادستانهای فدرال انجامید. اقدام و مبادرت گونزالس به اینکار در دسامبر ۲۰۰۶، منجر به زیر سئوال بردن استقلال دستگاه قضائی آمریکا شد. لذا ائتلاف سناتورهای جمهوریخواه و دموکرات حاصلی جزء استعفاء این وزیر و خروج او از حلقه قدرت ندارد.
بدین ترتیب اولین حلقه از زنجیره و سناریوی سقوط مردان بوش که با حذف مردانی چون پاول، مک کللان و مک کورمک و ریچارد پرل آغاز شد به رامسفلد پیوند خورد و ادامه منطقی آن به دو مهرهٔ کلیدی در بانک جهانی و وزارت دادگستری رسید. گوئی تقدیر تاریخی بر آن بوده است که تردیدی در پذیرش تئوری فرانسیس فوکویاما مبتنی بر پایان دوره نومحافظهکاری نباشد و مردان بوش نتوانند آخرین لحظات حضور خود در مراکز قدرت و دستگاه سیاست خارجی را بدون در هم ریختن وجهه بینالمللی به پایان برند.
صلاحالدین هرسنی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست