شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ارواح در ناكجاآباد هستنـد


ارواح در ناكجاآباد هستنـد

روح بعد معنوی وجود انسان است بعدی كه ذات انسان را تشكیل می دهد و پس از مرگ از كالبد مادی خود جدا می شود و به عالمی دیگر می رود روح انسان پس از مرگ به عالمی دیگر صعود می كند ولی اگر بخواهد می تواند به سطح زمین بازگردد

روح بعد معنوی وجود انسان است. بعدی كه ذات انسان را تشكیل می‌‌دهد و پس از مرگ از كالبد مادی خود جدا می‌شود و به عالمی دیگر می‌‌رود. روح انسان پس از مرگ به عالمی دیگر صعود می‌‌كند ولی اگر بخواهد می‌‌تواند به سطح زمین بازگردد تا با كسانی كه دوستشان دارد ملاقات كند ولی اگر روح مشكلی حل نشده و یا احساسی بد در مورد شخصی داشته باشد نمی‌‌تواند به بالا برود و روی زمین باقی می‌‌ماند تا آن احساس بر طرف و یا مشكل‌ حل شود. ارواح در هر مكانی می‌‌توانند باشند. در خانه‌های نمور و قدیمی، در گورستان‌ها و حتی در خانه‌هایی جدید و مدرن... اما چرا روح روی ‌زمین می‌‌ماند؟ شاید چون در زمان حیاتش آنقدر به خانه و خانواده خود تعلق خاطر داشته است كه حتی پس از مرگ هم دوست ندارد آن‌ها را ترك كند.

● ارواح بر چند نوعند؟

مفهومی كه هالیوود در فیلم‌هایش از روح ارائه می‌‌دهد مفهومی دقیق نیست بلكه آن چهره‌ای است كه اغلب مردم وقتی صحبت از ارواح می‌‌شود در ذهن می‌‌پرورانند. اساسا سه نوع تسخیر روح وجود دارد. نوع اول كاملا شبیه به نمایش دوباره یك اتفاق تاریخی یا ناراحت كننده‌ای است كه به آن تسخیر رسوبی می‌‌گویند. در این حالت آن اتفاق جلوی چشمان شما دوباره تكرار می‌‌شود و هیچ ارتباطی بین شما و ارواح آن مشاهده نمی‌‌شود. انگار آنها اصلا به شما توجهی ندارند و كاملا در بطن اتفاقی كه در گذشته رخ داده است، هستند. این حادثه در آن منطقه و یا در آن ساختمان ثبت شده است و در شرایط مناسب در آینده دوباره به نمایش درمی‌آید. كارشناسان می‌‌گویند همه چیز از انرژی ساخته می‌‌شود و قسمتی از انرژی حاصله از یك اتفاق در موارد خاصی كه در محیط وجود دارد ضبط می‌‌شوند و وقتی محیط مساعد باشد دوباره پخش می‌‌شود. این نوع تسخیر ارواح ممكن است انسان را بترساند ولی در واقع اصلا ترسناك نیست و فقط مثل مشاهده یك فیلم است. نوع دوم تسخیر ارواح، روحی است كه ممكن است به اشكال مختلف آشكار شود. ممكن است فرد آن را به شكل یك اندام كامل انسان و یا بخشی از آن ببیند. حتی در این حالت اغلب صدای قدم‌ها و صدای انسان و یا موسیقی هم شنیده می‌‌شود. ممكن است بویی هم به مشام برسد. بویی كه منبع آن مشخص نیست. مثلا بوی سیگار به مشام می‌‌رسد، در حالیكه هیچكس سیگار نمی‌‌كشد در این حالت احتمال دارد كه نیروهای خاصی به شكل گوی یا غبار و... دیده شود. انسان ممكن است احساس كند چیزی به بدنش می‌‌خورد و یا قسمتی از بدنش سرد می‌‌شود.

این روح، روح یك انسان از دنیا رفته است. شاید او به دلایل مختلفی مثل مرگ ناگهانی، گناه و یا یك كار ناتمام روی زمین مانده باشد. شاید هم می‌‌خواهد فرد مورد علاقه خود مثلا همسر یا فرزندانش را ببیند یا به آنها هشداری بدهد. این ارواح انسانی درست همانطوری هستند كه در زمان حیات بودند. یعنی ممكن است خوب باشند یا بد! همانطور كه تمام انسانها از نظر اخلاقی و مرتبه خوب و بد بودن با هم متفاوتند، آنها هم با یكدیگر فرق دارند ولی هیچوقت شیطانی نیستند فقط ممكن است باعث ترس انسان شوند. آنها ما را می‌‌بینند ولی ما آنها را نمی‌‌بینیم. بنابراین سعی می‌‌كنند به گونه‌ای توجه ما را به خود جلب كنند. اكثر مواقع وقتی صحبت از اتفاقات ترس‌آور در رویارویی با ارواح می‌شود همین موضوع صحت پیدا می‌‌كند. مثلا مردم می‌‌گویند چراغ‌ها روشن و خاموش می‌‌شوند، وسایل خانه حركت می‌‌كنند، صداهایی شنیده می‌‌شود و... این اتفاقات فقط برای جلب توجه است، همین و بس.نوع سوم از ارواح، ارواحی هستند كه هرچند كم نیستند ولی به ندرت با انسان ارتباط برقرار می‌‌كنند. این ارواح، انسانی نیستند و به طور كلی به دیو و یا شیطان اطلاق می‌شوند. از این موجودات در كتب آسمانی هم نام برده شده و ممكن است به انسان صدمه بزنند. این ارواح خطرناك اغلب در محافل شیطان‌پرستان، جادوگران و كسانی كه با تخته‌های احضار ارواح كار می‌‌كنند، ظاهر می‌‌شوند. به همین خاطر است كه همیشه توصیه می‌‌شود در این محافل شركت نكنید!

●ارواح خوبند یا بد؟

ارواح هم مثل انسانها خوب و بد دارند. این حرف را كه می‌‌زنم كاملا بر پایه مدارك و مستندات است. اكثریت قریب به اتفاق ارواح ذاتا بد و شیطانی نیستند و ما نباید از طرف آنها احساس نگرانی كنیم. مشكل اینجاست كه تا انسان‌ها می‌‌فهمند ارواح وجود دارند و دور بر آنها هستند ضد آنها موضع می‌‌گیرند و نسبت به آنها محتاط می‌‌شوند. كسانی هم كه به شكار ارواح می‌‌روند و به دنبال آنها می‌‌گردند در واقع همین كار را می‌‌كنند. آنها می‌‌خواهند روح را بهتر بشناسند.

تعداد محققان ارواح در دنیا بسیار زیاد است. شاید خیلی از آنها به ارواح خبیث اعتقاد نداشته باشند، ولی من (نویسنده) می‌‌دانم كه ارواح خبیث وجود دارند ولی خیلی به ندرت با انسانها مواجه می‌‌شوند. من ۲۹ سال در (خانه ارواح) زندگی كردم و ۲۶ سال از آن سالها، همیشه تجربه رویارویی با ارواح را داشتم ولی در كل تنها در سه سال آخر با ارواح خبیث مواجه شدم و البته از این سه سال هم تنها یك شب اطمینان دارم كه بدون هیچ تردیدی روحی كه دیدم خبیث بود.

●داستان من

داستانی كه می‌‌خوانید درباره اتفاقاتی است كه برای (دیوید جولیانو) نویسنده و محقق مسائل ماورءالطبیعه رخ داده است.

(همه چیز از وقتی شروع شد كه من تنها سه سال داشتم. یك شب از خواب پریدم و موجود كوچكی شبیه به یك بچه را در تخت و در كنار خودم یافتم. قدش تقریبا دو فوت بود و به یك پسر بچه كوچك شباهت داشت ولی سرش از حد معمولی بزرگ‌تر به نظر می‌‌رسید. یك پیراهن آبی به تن داشت و دستهایش از پایین آستین‌ها دیده نمی‌‌شد. لبهایش تكان می‌‌خورد و كلمات نامفهومی از آن بیرون می‌‌آمد. او درست مثل خودم واقعی بود و نوعی مه یا غبار نورانی در اطرافش به چشم می‌‌خورد. من به سوی اتاق پدر و مادرم دویدم و پدرم را بیدار كردم ولی او به من گفت بروم و بخوابم. من هم به اتاق برگشتم. حالا دیگر آن هیكل كوچك روی تختم سرپا ایستاده بود. من از ترس یك بالش برداشتم و صورتم را با آن پوشاندم و به روی تختم پریدم ولی او رفته بود. آن آغاز اتفاقاتی بود كه ۲۶ سال به طول انجامید.

من از ذكر حوادث مشابه تا سال ۱۹۹۰ پرهیز می‌‌كنم. آن اتفاقات هر چند گه‌گاهی باعث وحشت من می‌‌شدند ولی هرگز مرا بیش از حد نترساندند. در طول این مدت كه تا پایان نوجوانی طول كشید من همیشه هیكل همان پسر بچه را می‌‌دیدم و همان اتفاق تكرار می‌‌شد. اتاق خواب من در انتهای یك راهرو قرار داشت و دو اتاق دیگر قبل از اتاق من بود. طرف دیگر این راهرو یك پاگرد است كه جلوی دید پله‌ها را می‌‌گیرد. من از اتاق خوابم می‌‌توانم تا انتهای راهرو و پاگرد و بالای پله‌ها را ببینم. من همیشه متوجه می‌‌شدم كه چه موقع پسرك می‌‌آید، وقتی زمان آن فرا می‌‌رسید موی پشت گردنم سیخ می‌‌شد و از ترس می‌‌لرزیدم. همان موقع پسرك بر بالای پله‌ها در پاگرد ظاهر می‌‌شد و به سمت اتاق من می‌‌آمد. به نظر می‌‌رسید هیچ توجهی به اتاق‌های دیگر ندارد. من هم معمولا می‌‌ترسیدم و یا در را محكم می‌‌بستم و یا به سوی اتاق پدر و مادر می‌‌دویدم و روی كف اتاق آنها می‌‌خوابیدم. تصور كنید صبح از خواب بیدار شوید و ببینید پسر هجده ساله‌تان خودش را گلوله كرده و كف اتاقتان خوابیده است. پدر، مادر و خواهر من هیچوقت حرفهای مرا باور نكردند. من هر شب دیر می‌‌خوابیدم و تلویزیون تماشا می‌‌كردم. پلكان خانه ما در اتاق پذیرایی است و نرده‌های چوبی دارد. من اغلب آن موجود را می‌‌دیدم كه روی پله سوم یا چهارم ایستاده است و مرا تماشا می‌‌كند و بعد ناپدید می‌‌شود.

یك بار یكی از همسایگان به من گفت: وقتی آن موجود را دیدی به او بگو از اینجا برو و دیگر برنگرد. من هم همین كار را كردم و تا یك سال واقعا راحت شدم. وقتی موضوع را به دوستم گفتم او گفت: آن پسرك یك روح است كه می‌‌خواهد با تو ارتباط برقرار كند.

او می‌‌خواهد تو كاری برایش انجام بدهی تا بتواند در آرامش به جهان باقی برود. وقتی دوستم این حرف را زد از اینكه آن روح بیچاره را از خودم رانده بودم احساس گناه كردم. یك شب از او خواستم برگردد تا به او كمك كنم.شب بعد دوباره او را دیدم ولی این بار خیلی قوی‌تر بود به طوری كه از كار خودم پشیمان شدم. دیگر آن موجود را بیشتر می‌‌دیدم و گاهی مرا شدیدا می‌‌ترساند. پسرك همان پسرك بود ولی حالا دیگر نیرویی جدید داشت همیشه اطرافش موجودات سیاه رنگی بودند... موجوداتی كوچك كه چهار دست و پا راه می‌‌رفتند.

قبلا من از ترس آن موجودات به اتاق پدر ومادرم پناه می‌‌بردم ولی حالا دیگر از ترس از خانه می‌‌گریختم و گاهی نیمه‌شب‌ها هراسان به خانه دوستانم می‌رفتم. یكبار كه این اتفاق را برای مادرم تعریف كردم او گفت: دفعه دیگر آن‌ها را دیدی مرا صدا كن.

چند شب بعد آن موجود را روی پله‌ها دیدم و به سرعت به اتاق مادرم دویدم و او را بیدار كردم. بعد با او به راهرو آمدم و به آن موجود اشاره كردم ولی آن موجود عقب‌عقب رفت و فرار كرد. من به دنبالش دویدم ولی او در پله‌ها ناپدید شد. مادرم او را نمی‌‌دید ولی از حركت چشمهای من می‌‌فهمید كه من چیزی را می‌بینم. او همان وقت بود كه كمی حرفهایم را باور كرد.

دیگر به دیدن آن موجودات عادت كرده بودم. فهمیده بودم آنها هیچ صدمه‌ای به من نمی‌‌زنند. مدتی از آنها خبری نشد و من هم كاری به كارشان نداشتم چون می‌‌ترسیدم دوباره بازگردند. یك روز به زیرزمین متروكه خانه قدیمی‌مان رفتم تا آنجا را وارسی كنم. سالها بود كه پای كسی به آن‌جا نرسیده بود. روی پله‌های زیرزمین چشمم به یك جعبه افتاد. یك جعبه قدیمی كه شاید بیست سال می‌‌شد كه آن را ندیده بودم. آن را برداشتم و در اتومبیلم گذاشتم ولی از همان شب دوباره ارواح آمدند و این بار دیگر آن پسرك نبود، بلكه موجودی سیاه با قدی حدودا هفت فوت بود. انگار از مایع یا دود ساخته شده بود و زیر لب زمزمه نامفهومی می‌‌كرد. حالتی شیطانی و ترسناك داشت به طوری كه وحشت نگاه دلهره‌آورش هنوز در دلم مانده است. روز بعد در این مورد فكر كردم و می‌‌دانستم این من هستم كه باید خودم را نجات بدهم. من باید ارواح را دور می‌‌كردم. از خدا طلب كمك كردم و خواستم به من قدرت دهد تا این روح خبیث را از خودم دور كنم. همان شب ساعت‌ دو نیمه شب احساس كردم آنها نزدیك می‌‌شوند. به اطراف نگاه كردم. آن موجود كوچك به همراه آن موجود عظیم و سیاه وآن موجودات كوچك آن جا بودند. با صدایی محكم اما آرام گفتم می‌‌خواهم از من جدا شوند.گفتم آن‌ها هیچ قدرتی بر من ندارند و نمی‌‌توانند مرا تسخیر كنند. گفتم من و خانواده‌ام تحت حمایت خداوند هستیم و آنها نمی‌‌توانند به ما صدمه‌ای بزنند. بعد از كنارشان گذشتم و به پشت سرم هم نگاه نكردم. این موضوع مربوط به دو سال پیش است.

من همیشه یك انجیل كوچك كنار پله‌ها و در زیر زمین می‌‌گذارم. از آن موقع دیگر آنها را ندیدم ولی هنوز هم هر از گاهی صدای راه رفتنشان را می‌‌شنوم. آیا شما تاكنون به چنین مسئله‌ای برخورد كرده‌اید؟