چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بازسازی مفهوم امنیت
مطالعات امنیتی سنتی تلاش میکند موضوعهای نظامی را با یک سری پیشفرضهای ضمنی که درباره بستری بر پایه فرضیههای واقعگرا نهاده شده همانند فرضیههایی که به نقش و ارزش دولت مربوط است، از بستر گستردهشان جدا سازد.
● مقدمه
Thompson در یک پیشگویی فوقالعاده در سال ۱۹۸۲، پایان ناگهانی دوران جنگ سرد را پیشبینی کرد و ادعا نمود: «فکر میکنم در سالهای آینده، شاهد جریانهایی خواهیم بود که به اندازه تحولات بسیار مهم در تاریخ بشر، اهمیت داشته باشند یا ذوب شدن تودههای عظیم یخ جنگ سرد، دیگر دوران تنشزدایی وجود نخواهد داشت، ملتها از ائتلافهایشان جدا خواهند شد و میان آنها ستیزهای سختی درخواهد گرفت و در پی این حوادث، خطراتی نیز به وجود خواهد آمد. در این موقع خواهیم توانست نقشه جنگ سرد را جمع کرده و برای مدت زمانی بدون نقشه به مسافرت برویم. (Thompson, ۱۹۸۲)
از زمانی که حوادث پرآشوب به تعادل و سکون جنگ سرد خاتمه داد، دوران آشوبهای سردرگم کننده آغاز شد همچنان که تامپسون به درستی پیشبینی کرده بود، ویژگی این دوران تغییر، عدم قطعیت و ستیز خواهد بود و ما بدون نقشه در آن سیر خواهیم کرد.
● نارسایی مطالعات امنیتی سنتی (۱)
در این بخش خطوط کلی پیشفرضهای فرانظریهای که بر روند کلی مطالعات امنیتی پس از جنگ ]جهانی دوم[ تأکید میکند نقد خواهد شد. نخست خاطرنشان میشود که نامگذاری(۲) مفاهیم، منبعی بالقوه است که آدمی را دچار اشتباه و سردرگمی میکند. برای مثال، اخیراً عنوان «مطالعات امنیتی» به صورت گسترده و بینالمللی به عنوان جایگزینی برای «مطالعات امنیت ملی» در ایالات متحده آمریکا یا به جای «مطالعات راهبردی» به ویژه در بریتانیا بکار میرود. از این رو، به نظر میرسد نامگذاری مفاهیم، نوعی بستهبندی دوباره اندیشههای دهه ۹۰ باشد. به تعبیری، گرچه تغییر نام بر اهمیت محیط تغییر یافته امنیت پس از فروپاشی بلوک شوروی دلالت میکند، اما جوهره این امر همچنان بدون تغییر مانده است. با این حال ضمن اشاره به آثار هورکهایمر، برای رویکرد اصلی مطالعات امنیتی پس از جنگ/ مطالعات راهبردی/ مطالعات امنیت ملی، عنوان مطالعات امنیتی سنتی به کار خواهد رفت. بیگمان در تعمیم پیکره یک تفکر، مشکلات آشکار و موانع بالقوهای وجود دارد و مطالعات امنیتی سنتی نیز مستثنی نمیباشد. از سوی دیگر، به رغم اختلافات شدید و بحثانگیزی که مطالعات امنیتی سنتی را به دو اردوگاه رقیب تقسیم کرده است، همواره تلاش تمامی مشارکت کنندگان در این مجادلات مبتنی بر پیشفرضهای یکسان از هستی شناختی و معرفتشناسی بوده است. به تعبیر دیگر همه آنها هم نسبت به دنیایی که در تعامل با آن هستند و هم به دانش تشکیل دهنده آن، نگرش مشابهی دارند. گروه نخست، یعنی آنها که مطالعات امنیتی را به عنوان رویکرد سنتی میپذیرند، دنیا را از منظر دولت محوری(۳) مینگرند. گروه دوم، تمام استدلالها را براساس یک درک عینیگرایی علمی تلقی میکنند. بنابراین، اساس اختلافات میان گروههای مختلف استراتژیستها- اینکه بازیگران اصلی از آن اختلاف آگاهند یا خیر- بر توافق گسترده پایههای فرانظریهای استوار است که استراتژیستها با آن تعامل دارند. در این نوشتار پایههای هستیشناسی و معرفتشناسی این توافق نقد و تبیین خواهد شد. دولت محوری، جهانی را دربرمیگیرد که دولتها در آن- هم در مفهوم واحد و هم در مفهوم انسانانگاری- تنها بازیگران مهم حقیقی در جهان سیاست هستند. گرچه دولت محوری یکی از اصول مهم- واقعگرایی است، با وجود این هم به لحاظ تجربی و هم هنجاری در معرض نقد قرار دارد. از منظر تجربهگرایی، واقعگرایان، دولت محوری را آنگونه در نظر میگیرند که توجیه میشود.
به عبارتی دولتها در مرکز تحلیلهای سیاست جهان قرار دارند و سیاست جهان نیز در مرکز صحنه بینالمللی قرار دارد، بویژه وقتی موضوعات امنیتی مورد توجه باشد.
همچنین از منظر واقعگرایان، روابط بینالملل در تعامل دولتها تعریف می شود. از همین رو، فرد، وارد استدلال این همانی(۴) (گردگویی) میشود که دولتها را در مرکز مطالعه روابط بینالملل قرار میدهد. از سوی دیگر، واقعگرایان استدلال میکنند گرچه سیاستهای داخلی یک دولت ممکن است جالب باشد ولی لازم نیست کسی برای درک رفتار سیاست بینالمللی دولت، همه چیز را بداند. از همین رو، کالین اسگری(۵)، با اطمینان ادعا میکند «نظریه پرداز حوزه استراتژی نمیداند و چه کسی بر سر قدرت خواهد ماند و یا چه کسی با چه کسی ائتلاف خواهد کرد اما یک نظریهپرداز میداند دولت مردان چگونه و چرا به شیوه دلخواه خود رفتار میکنند؟»
اگرچه کمتر کسی در مورد اهمیت دولتها در سیاست جهان تردید دارد، ولی هنوز پرسشهای مهمی بدون پاسخ مانده است: آیا از نظر تحلیلی دولت محوری واقعگرایان سودمند است؟ آیا میتوان سیاست درونی دولت را نادیده گرفت و به تحلیل گران اجازه داد تنها توجه خودشان را بر تأثیر تعیین کننده «حوزه ضرورت» بینالمللی متمرکز کنند؟ بیگمان، تجربه پایان جنگ سرد که بزرگترین تغییر در محیط بینالمللی امنیت بود، چنین امری را نشان نمیدهد.
ناکامی کارشناسان روابط بینالملل در پیشبینی جنگ سرد بویژه فروپاشی شوروی سابق که در چارچوب پارادایم واقعگرایانه به آن مینگریستند، مورد تفسیرهای زیادی قرار گرفته است. به گفته Gray «واقعیت این است که بیشتر واقعگرایان یا نو واقعگرایان فروپاشی خانه لنین را در دهه ۱۹۸۰ پیشبینی نکردند و این امر شکست در پیشگویی بود نه پارادایم. پایان جنگ سرد را میتوان معلول دلایل روشن ولی به دور از استدلال واقعگرایانه دانست.»
بسیاری از نویسندگان واقعگرا تلاش کردند در پایان جنگ سرد به تبیینهای عطف به ماسبق متوسل شوند. در آثار واقعگرایان- در نوشتههای کنتس والتز- اصلاحات اقتصادی و سیاسی میخاییل گورباچف یک ضرورت تحمیل شده از بیرون تلقی میشود.
اما این استدلالها متقاعد کننده نیستند. اگر گورباچف و همکارانش خود را با رکود نسبی اقتصادی مطابقت میدادند، اصلاحات نهادینه شده در شوروی سابق پس از ۱۹۸۵ پا را فراتر از آنچه ضروری تلقی میشد، میگذاشت همچنانکه ریچارد نیدلیباو با قاطعیت بیان میکند:
«هیچ کدام از واقعگرایان در آن زمان بر این نکته تأکید نکردند که زوال نسبی شوروی سابق به رهبری نیاز دارد که بتواند اصلاحات دمکراتیک را به شیوه غرب هدایت کند، انتخابات نسبتاً آزاد برگزار کند، حقوق قانونی جمهوریها را به آنها واگذار کند، با فسخ پیمان ورشو موافقت کند، انقلابهای ضدکمونیستی را در اروپای شرقی تشویق کند، نیروهای شوروی را از مناطق جمهوریهای سابق خودش عقب بکشد و در نهایت اتحاد آلمان را با ناتو بپذیرد این قبیل توصیهها که در آن موقع صرفاً در حد پیشبینی بود، در نهایت غیرواقعگرایی تلقی میشد اما به زودی محقق میشدند.»
همچنانکه لیباو میگوید: «اساس سیاست خارجی شوروی در زمان گورباچف بر پایههای پارادایم واقع گرایانه استوار است. برای تبیین آن، تحلیلگر باید بیرون از پارادایم، تأثیر تعیین کننده سیاستهای محلی و نظامهای اعتقادی و آموزشی را بررسی کند.» Gray نیز در تفسیری که به ظاهر هدف خود را متوجه منتقدان رویکرد امنیتی سنتی در دوران پس از جنگ قرار داده است، میگوید: «متفکران حوزه استراتژی که در برنامه قبلی به شایستگی عمل نکردهاند، قصد دارند مفاهیم آشنا را ابدی سازند و با گنجاندن مفاهیم جدید در برنامه جدید به اشتباهات خود پایان دهند. (Gray, ۱۹۹۲)
به نظر میرسد یکی از کارکردهای اصلی گفتمان دولت محوری که در بطن مطالعات امنیتی سنتی قرار دارد، مهیا کردن توجیه ایدئولوژیک برای حفظ وضع موجود سیاسی و اقتصادی است. هدف معرفتشناسی که توصیف دنیای «آنگونه که هست» میباشد این است که میان واقعیت و ارزش و میان و ابژه، تمایز شدیدی قائل شود و در پی دانش عینی از دنیایی است که با دیدگاه خود تحلیلگر مطابقت داشته باشد.
حاصل نهایی این تحولات در مطالعات امنیتی سنتی پذیرش فزاینده خودآگاهانه معرفتشناسی «علمی» بویژه در پیوند با نو واقعگرایان بوده است. برای مثال، Gray عنوان کرده است که «استراتژیستها شاید به عناوین مختلفی نامیده شوند ولی بدون تعارف باید بدانند که نو واقعگرا هستند.» استفانام.والت نیز سنگ بنای درک مطالعات امنیتی را «شیوه علمی» میداند:
«مطالعات امنیتی در پی دانش فزایندهای از نیروی نظامی است. برای بدست آوردن این دانش فزاینده، حوزه مطالعات امنیتی باید توجه خود را به کانونهای معیار تحقیق علمی معطوف کند. به کارگیری دقیق و مناسب اصطلاحات، حمایت بیطرفانه از مفاهیم انتقادی و ارایه ادله عمومی بر ادعاهای تجربی و نظری پیچیدگی روزافزون حوزه مطالعات امنیتی و اهمیت فزایندهاش در میان جامعه علمی ناشی از پذیرش بیشتر این رشتهها توسط افراد این حوزه است.»
در بنیانهای نظری رویکرد سنتی به امنیت ضعفهای جدی وجود دارد. به نظر میرسد دولت محوری مطالعات امنیتی سنتی نه تنها از نظر تجربی سودمند نیست بلکه به عنوان یک توجیه ایدئولوژیک برای اشاعه وضع موجود به کار میرود، وضع موجودی که در آن بخش اعظم جمعیت جهان همواره در ناامنی بسر میبرد. علاوه، بر این، مفهوم عینیگرایی علمی دانش که توسط این حوزه (رویکرد امنیتی سنتی) پذیرفته میشود، بلکه به نظر میرسد بنیان کشفهای علمی را که به عنوان تسریع کننده تحولات عمل میکند متزلزل میسازد.
● تعمیق امنیت (۶)
مطالعات امنیتی سنتی تلاش میکند موضوعهای نظامی را با یک سری پیشفرضهای ضمنی که درباره بستری بر پایه فرضیههای واقعگرا نهاده شده همانند فرضیههایی که به نقش و ارزش دولت مربوط است، از بستر گستردهشان جدا سازد. از این رو، تحلیل گران بر متزلزل ساختن بنیانهای این رویکرد امنیتی سنتی که دیدگاه شی انگاری سوژه آنها را به چالش کشیده است، تأکید میورزند. اندیشمندانی چون Walker و Ken Booth بر رابطه میان اندیشههای امنیت و پیشفرضهای عمیقتر درباره ماهیت سیاست و نقش منازعه در زندگی سیاسی تأکید میکنند. از نظر هردو متفکر، اندیشههای امنیت برخاسته از پیشفرضهای عمیق است.
اما عدهای از نظریهپردازان نظامی کلاسیک این ارتباط را یک امر بدیهی تلقی میکنند. بویژه Clauswitz استراتژی را تابع ملاحظات سیاسی و جنگ را بازتاب اجتماع در نظر میگیرد. بااینحال، به رغم پافشاری مستمر Clauswitz، این رابطه در زمان تحولات مطالعات امنیتی پس از جنگ تیره و تار شده است. برعکس، متفکران دیگری تلاش کردهاند پیشفرضهای محدودی از رویکرد امنیتی سنتی را روشن جلوه دهند تا بتوانند آنها را نقد و بررسی نمایند. تعمیق مفهوم امنیت نه تنها ابزار مهمی برای نقد مطالعات امنیتی سنتی فراهم میسازند، بلکه بخش مهمی از بازسازی رویکرد جایگزینی است که دارای جهتگیری انتقادی است. Walker استدلال میکند، تلاشها در بازاندیشی امنیت: «باید مجهز به کوششی شود که پاسخهای متقاعد کنندهای به پرسشها درباره ویژگی و امکان زندگی سیاسی بدهد که به نظر میرسد دولت و نظام دولتها مدتها آنها را پاسخی طبیعی میپنداشتند.»
درواقع، این پاسخ به تقاضایی است مبنی براینکه مفهومسازی مجدد امنیت باید تلاش عمیقتری را متقبل شود تا در مفهوم امنیت رهایی با توجه به نهادها و کردارهای دیگر بیش از پیش اندیشیده شود. آنهایی که در پی تعیین مفهومسازی امنیت هستند، معتقدند اساس تفکر سنتی در مورد ا منیت اغلب بر پایه فهمهایی از سیاست جهانی بنا نهاده شده است که غیرفکور انگارند.(۷) درنتیجه، رابطه نزدیک امنیت و نظریه سیاسی بایستی بازنگری شود و رهیافتهای انتقادی امنیت باید تلاشهای خود را به ترسیم خطوط اشکال دیگر سیاست جهان معطوف کنند. دو بخش بعدی نوشتار حاضر توجه اصلی خود را بر محورهای کلیدی مباحث معاصر بر سر مفهومسازی امنیت متمرکز کرده است: آیا برنامه امنیت باید فراختر شود تا مشمول موضوعات دیگر و غیرنظامی گردد؟ و یا آیا این برنامه باید از یک نظرگاه دولت محوری که «مرجع» صحیح گفتمان امنیت را تشکیل میدهد، گسترش یابد؟ البته، در اینجا خاطرنشان میشود که تفاوت قائل شدن میان فراخ و گسترش در مفهوم امنیت مختص این نوشتار است. اصطلاح «فراخ» در ادبیات هم برای اشاره به موضوعات غیرنظامی در برنامه امنیت و هم برای تحریف مرجع صحیح گفتمان به کار میرود.
● توسعه مفهوم امنیت (۸)
کتاب «مردم، دولتها و هراس» اثر (Barry Buzan, ۱۹۹۱) را میتوان یکی از آثار برجسته در زمینه رویکرد سنتی به مطالعه امنیت دانست. Buzan در این اثر درحالی که با تأکید بیشتر بر معرفتشناسی عینیگرایی علمی و هستیشناسی دولت محور، یک بحث ارزشمند معنیدار و پیچیده را مطرح کرده است، همچنان در بند پیش فرضهای فرانظریهای خود گرفتار آمده است. همچنانکه Mcsweeny با اطمینان استدلال میکند، تلاشهای بعدی Barry Buzan بازنگری در بعضی اندیشههای مهم «مردم، دولتها و هراس» بویژه در اثرش در مورد امنیت اروپایی (waever, ۱۹۹۳)، گمانههای مهمی را در بعضی از بنیادهای اساسی اثر ابتدایی مطرح کرده است.
این استدلال که با تازهترین تلاش Buzan برای تئوریزه کردن امنیت حمایت میشود در اثر امنیت: چهارچوبی تازه برای تحلیل که با همکاری Old waever , de wilde از حامیان مکتب کپنهاگ نوشته شده است- نشانگر یک گسست مهم در بنیانهای معرفتشناسی و هستیشناسی «مردم، دولتها و هراس» است.
در این بخش، شالوده نخستین اثر Buzan درباره توسعه مفهوم امنیت که فراسوی دغدغه سنتی با تهدیدهای نظامی است، بررسی خواهد شود. استدلالهای مطرح شده در «مردم، دولتها و هراس» برای گام نهادن به فراسوی توجه صرف نظامی به دستور کار امنیتی با تلاش گسترده Buzan در ترسیم و تعریف حوزه مطالعات امنیتی و استراتژیک گره خورده است.
به گفته Buzan، مطالعات راهبردی باید توجه خود را به مطالعه دستور کار امنیتی و بویژه تأثیر تکنولوژی نظامی بر روابط بینالملل معطوف کند. آنچه Buzan مطالعات امنیت بینالملل مینامند، بایستی تهدیدات متعارف گسترده «امنیت گروههای انسانی» را مورد توجه قرار دهد. بوزان تهدیدات امنیتی را ناشی از پنج مولفه اصلی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، محیطی و نظامی میداند.
نخستین اثر Buzan برای یک برنامه فراخ امنیتی با خوش اقبالی کمتری روبرو شد. Smith با واکنش خود به چاپ اولین نسخه این کتاب اظهار داشت: «به رغم تحت تأثیر قرار گرفتن استدلال روشنگرانه در برنامه گسترده، به نظر میرسد دغدغههای Buzan تا حدی «اتوپیاپی» و دور از دنیایی باشد که موضوع آموزش و تحلیل من بود». اسمیت چنین ادامه میدهد: «اما Buzan اشتباه نمیکرد، چرا که حوادث و رویدادها از زمان چاپ اولین نسخه، گفتههای او را ثابت کرده است. به طور حتم، همانطوری که اسمیت تصدیق میکند، پایان جنگ سرد بر مشروعیت و اعتبار خواستههای دستور کار امنیتی گستردهتر افزوده است:«به عبارتی، فروپاشی بلوک شوروی و مشکلات بیشماری که از زمان افول آن ناشی شده بر ناقص بودن پذیرش مفهوم سازی نظامی محدود از امنیت تاکید داشت. در حالی که در گذشته مفهوم فراخ و امنیت فقط به پژوهشگران صلح،متفکرانه جامعه جهانی و تا حدی دانشمندان روشن و ماجراجوی روابط بینالملل مثل خود بوزان و اولمان محدود میشد، اما امروزه روند کلی مطالعات امنیتی سنتی به مسئلهای پیش پا افتاده و معمولی تبدیل شده است.»
چالش دوم و شاید مهمتر برای دانشمندانی که در پی توسعه مفهوم امنیت میباشند ناشی از تحلیلگرانی است که به امنیتی کردن مسائل زیست محیطی و مهاجرتی اعتراض میکنند. از منظر این منتقدان الحاق پسوندهای مختلف همچون اقتصادی یا هویتی به اصطلاح امنیت خطرناک است. برای مثال Deudeny استدلال میکند که مسائل زیست محیطی را نمیتوان از طریق تفکر امنیت ملی حل کرد و در واقع این تفکر برای توسعه و آگاهی از عمل زیست محیطی زیان بخش است.
پاسخهای احتمالی زیادی برای این انتقادها وجود دارد. یکی از این پاسخها ناشی از استدلالهایی است که بر پیوند میان اندیشههای امنیتی و پیش فرضهای عمیق تر مربوط به ماهیت سیاسی تاکید میکند. برای مثال Walker تاکید میکند مفهوم امنیت ناگزیر به موضوعاتی که ماهیت نظامی ندارند گسترش خواهد یافت. این گسترش بدین خاطر روی خواهد داد که پرسشهای مربوط به امنیت، پای مشروعیت دولت حاکم و به عبارتی اندیشههای عمیقتر سیاست را به میان خواهد کشید. بنابراین:
«در نهایت هرگز ممکن نبود امنیت را با رویههای عینی یا با نهادهای دقیق و جزئی به دقت تعریف کرد و مهم هم نیست که تشکیلات نظامی و دفاعی چقدر در تعریف امنیت موثر است. نکته کلی مفهوم امنیت که با ادعاهای دولت حاکم پیوند خورده این است که توسعه این مفهوم باید هر چیزی را در داخل دولت و حداقل وضعیت بالقوهٔ اضطراری در بر گیرد.»(Walke,۱۹۹۴)
● نتیجه
معنای واژه امنیت در بطن رهیافت نوآوری «کنش کلامی»(۹) الیویور بیشتر نمایان میگردد. رهیافت ویور بر شیوههایی تمرکز میکند که الحاق عنوان «امنیت» به یک موضوع وضعیت خاص مسئله را مطرح کرده و «اقدامات فوقالعادهای»(۱۰) را که توسط نمایندگان دولت در ارتباط با آن ارائه داده، مشروعیت میبخشد.
گفتمان امنیت برای تشخیص برخی تهدیدهای معطوف به موجودیت یک کشور به کار میرود. از این رو، برخی موضوعات بسان «هیچ راه بازگشتی نیست»(۱۱) تعبیر میشوند. به عبارت دیگر، اگر حاکمیت، هویت و تداوم پذیری نظام زیستی از دست برود دیگر بسیار دیر خواهد بود؛ از این رو برای حفظ آنها باید به صورت مشروع دست به اقدامات فوقالعاده زد. (Waever,۱۹۹۴) این اقدامات میتواند شامل کشتار با اجازهٔ دولت، تعلیق حقوق مدنی، ضبط منابع خصوصی و غیره باشد.
ویور استدلال میکند، تحلیل گران، گسترش مفهوم امنیت را به دقت توجیه کردهاند؛ زیرا سیاستمداران پیشتر از این اصطلاح برای مسائلی بهره میجستند که در اصل غیر نظامی بود ولی اکنون به منزلهٔ تهدیدهای معطوف به موجودیت نظام سیاسی در نظر گرفته میشوند. (Waever,۱۹۹۵)
به طور خلاصه چون نخبگان دولت اصطلاح «امنیت» را برای موضوعهای غیر نظامی به کار میبرند، تحلیلگران باید دلایل خود را بر انجام چنین کاری متمرکز کنند.
اگر چه اساس استدلالهای ویور بر مفروضاتی استوار است که متفاوت از استدلالهای Deudney و Huysmans است اما او نیز به نتایج مشابهی میرسد. با این حال از نظر Waever ،«امنیت» اکنون یک موضوع گسترش یافتهای است که نخبگان دولت آن را برای توجیه اقدامهای فوقالعاده به کار میبرند و آن را به منزله تهدیدی برای بقای نظم سیاسی شان میپندارند. Waever استدلال میکند اگر این اصطلاح به خاطر محتویاتش تا حد ممکن در ارتباط با مسائل محدودی استفاده شود، بهتر خواهد بود.
از منظر سیاسی، استراتژی غیر امنیتی کردن (۱۲) مسایل از سوی Waever محدودیتهای خاص خود را دارد. کدام یک از این مسائل تهدیدی برای بقاء تلقی میشود؟ آیا گروهها باید نیروی بالقوه بسیج را که بیگمان با استفاده اصطلاح «امنیت» ایجاد شده است رها کنند؟ اگر کسی تصور میکند نه، پس آیا تهدیدهای امنیتی معطوف به موجودیت، صرفاً به اشکال سنتی، نظامی و با حاصل جمع صفر در اندیشه و عمل خلاصه میشود؟ این پرسشها بر دو ضعف عمده در شکلگیری اولیه رهیافت کنش کلامی Waever اشاره میکند:
۱) محوریت دولت (۱۳)
۲) بیمیلی آشکار به پرسش از محتوا یا معنی امنیت.
Waever علاقهمند است بداند چگونه دولتها به موضوعها رنگ امنیتی میبخشند تا اقدامهای فوقالعاده خود را توجیه کنند. او اساساً با نگرش دولت محوری به دستور زیان امنیت، بسیاری از بنیانهای سودمند رهیافت عمل کلامی را متزلزل کرد. نقطه قوت او در این است که تحلیلگران را تشویق میکند تا در پی بررسی سیاستهایی باشند که چگونه به تهدیدهای ویژه، چهرهٔ امنیتی میدهند تا بسیج لازم را ایجاد نموده و پاسخهای خاص را نسبت به این تهدیدها مشروع سازند.
دولتها یا حتی نخبگان دولتها تنها بازیگرانی نیستند که از دستور زبان امنیت استفاده میکنند. بلکه همه گروههای اجتماعی هم سطوح فرادولتی و هم فرودولتی تلاش میکنند بسیاری از موضوعهای مختلف با مضامین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اجتماعی گسترده را امنیتی سازند. برای مثال، در نظر بگیرید که جنبش صلح دهه ۱۹۸۰ چگونه مسائل هستهای را تهدیدی برای امنیت عنوان کرد و به رغم مخالفت تند حکومتها، با حمایت گستردهای مواجه شد، یا شیوهای که بعضی فعالان زبان ولزی، سیل بیشماری از مهاجران از انگلیس به ولز را تهدیدی به بقای زبان و کشورداری اعلام کردند.
با این همه، هنوز یک مشکل بسیار اساسی در درک خاص Waever از نظریهٔ کنش کلامی وجود دارد. به نظر میرسد Waever همچنان مفهوم امنیت را ثابت در نظر میگیرد، به عبارتی او معتقد است مضامین «مسئله امنیتی» نمیتواند مورد چالش قرار گیرد مگر موضوعهایی که عنوان امنیت برای آنها اطلاق میشود. وی نخست در نوشتار دولت محور خود دربارهٔ نظریهٔ کنش کلامی، پیامدهای امنیتی کردن را ذاتاً محافظه کارانه دانست:«منطق زبانی امنیت این است که زمانی که نخبگان در معرض تهدید قرار میگیرند، این بازی را حق مسلم خود میدانند و معتقدند آن باید حفظ شود.» اما اینکه مضامین امنیتی کردن ثابتاند میتواند هم در سطح تجربی و هم در سطح نظریه زبان به چالش کشیده شود. بیگمان از منظر تجربی، نظریه و کردار امنیت سنتی در بیست سال گذشته مورد بررسی دقیقی قرار گرفته است. به ویژه مفاهیم «امنیت مشترک»(۱۴) بر اساس این استدلال توسعه یافته که یک راه حل بلند مدت برای بر طرف کردن تهدیدها نمیتوان از طریق عمل یک جانبه، نظامی شده و حاصل جمع صفر وجود ندارد، بلکه تنها یک رهیافت جامع و قاطع بر امنیت است که میتواند این تهدیدها را از بین ببرد». ظهور چنین رهیافتی میتواند از طریق کمیسیونهای مستقل و بینالمللی پیگیری شود: کمیسیون مسایل توسعه بینالملل (۱۹۸۰)، کمیسیون مستقل خلع سلاح و مسایل امنیتی (۱۹۸۲) و کمیسیون تدبیر امور جهانی (۱۹۹۵). تجربهٔ پایان جنگ سرد نشان میدهد که چنین برداشتی از مفهوم امنیت میتواند بسیار کارساز باشد. این امر نشان میدهد که بر عکس عقاید Waever و Deudney ،مفهوم امنیت ضرورتاً ثابت نیست ولی امکان بحث و استدلال در مورد آن وجود دارد.
پاورقیها:
(۱). Traditional Secuirty Studies
(۲). Nomenclature
(۳). Statist
(۴). Tautology
(۵). Colin S.Gray
(۶). Depening security
(۷). Reified
(۸). Broadenieg security
(۹). Speech act
(۱۰). Extraordinary measures
(۱۱). No Way baek
(۱۲). State – centrism
(۱۳). Desecuritization
(۱۴). Common security
(۱۵). Extending Security
(۱۶). Conceptual Focus of Security
(۱۷). Strong States
(۱۸). Mature anarchy
(۱۹). Rainbow States
مترجم: عسگر قهرمانپور
منبع:فصلنامه برداشت دوم، سال چهارم، شماره ۵
نویسنده: ریچارد واین جونز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست