جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روش شناسی اسكینر در تحلیل اندیشه سیاسی


هدف من در این نوشتار مروری بر نوشته های روش شناختی اسكینر و مطالعه او درباره علم سیاست در اروپا, در آغاز عصر جدید و نشان دادن رابطه درونی بین آنهاست در بخش نخست با بهره گیری از مثال هایی از اثر تاریخی وی, به تشریح و تبیین پنج مؤلفه مهم رهیافت او خواهم پرداخت

یكی از عرصه‏های مطالعات سیاسی، اندیشه‏شناسی سیاسی است. اندیشه‏ها به روش‏های مختلفی مطالعه شده‏اند. شیوه قدما در اندیشه‏شناسی عمدتا توصیفی بوده است. امروزه، روش منطق بازسازی شده اسپریگنز، روش پنهان‏نگاری اشتراوس، روش‏های مختلف هرمنوتیكی، تحلیل گفتمان و بسیاری دیگر، قابلیت‏ها و ظرفیت‏های جدیدی را به ویژه پس از چرخش پسامدرن، پیش روی محققان علوم سیاسی قرار داده‏اند. یكی از این روش‏ها كه در جامعه علمی ما هنوز ناشناخته است، روش‏شناسی كوینتن اسكینر است. هر چند روش‏شناسی اسكینر قابلیت كاربرد در كلیت عرصه سیاسی را دارد، اما به نظر می‏رسد در عرصه اندیشه‏شناسی كاربرد بیشتری دارد. در توصیفی كلان می‏توان روش اسكینر را تركیبی از گرایش‏های متن محور و زمینه محور در نظریه‏های هرمنوتیك دانست. الگوی اسكینر به ویژه در بررسی اندیشه‏ها و آرای اندیشمندان برجسته بسیار كارآیی دارد. او خود این روش جدید را در مورد ماكیاولی به كار برده و توانسته است به خوبی تغییر جریان تفكر سیاسی در غرب و شكل‏گیری اندیشه سیاسی مدرن را ردیابی نماید.واژه‏های كلیدی: روش‏شناسی علوم‏سیاسی، اندیشه‏شناسی سیاسی، هرمنوتیك، نشانه‏شناسی، اندیشه‏سیاسی غرب. هدف من در این نوشتار مروری بر نوشته‏های روش شناختی اسكینر و مطالعه او درباره علم سیاست در اروپا، در آغاز عصر جدید و نشان دادن رابطه درونی بین آنهاست. در بخش نخست با بهره‏گیری از مثال‏هایی از اثر تاریخی وی، به تشریح و تبیین پنج مؤلفه مهم رهیافت او خواهم پرداخت. در بخش دوم به ارزیابی اثر تاریخی(*) برجسته وی بر اساس بخش نخست می‏پردازم تا سه تز اصلی وی را درباره مبانی اندیشه سیاسی مدرن، كه معتقدم از اثر وی به دست می‏آید، توضیح دهم. امیدوارم در این نوشتار با برجسته كردن تزهای فوق در باب اندیشه سیاسی مدرن بتوانم نشان دهم اسكینر صرفاً ذهن مشغول تاریخ و روش نبود، بلكه به كاربرد آنها در توضیح وضعیت حال نیز توجه داشته است.تقریباً از همان آغاز اثر او حول سه محور شكل یافته است: تفسیر متون تاریخی، بررسی شكل‏گیری و تحول ایدئولوژیك، و تحلیل روابط ایدئولوژی با كنش سیاسی تجلی بخش آن ایدئولوژی.۳ علاقه اولیه او به روش‏شناسی از ناخرسندی وی از الگوهای تحلیلی لیبرال و ماركسیستی در باب این امور، و به ویژه سیاست آغاز مدرنیته، نشأت می‏گرفت. اسكینر در مقاله‏ای بسیار نوآورانه در ۱۹۶۹ استدلال كرد كه فرایندهای متن گرا و زمینه گرای موجود كاملاً نابسنده بوده و كار زمینه گرایانه جدید و به لحاظ تاریخی دقیق‏تری نیاز است. از ۱۹۶۹ تاكنون او مجموعه‏ای از ابزارهای تحلیلی و تفسیری را جهت تأمین این نیاز ابداع و فراهم نموده است، مجموعه‏ای كه در طیف گسترده‏ای از علوم اجتماعی و علوم انسانی كاربرد دارد. پنج مرحله تشكیل دهنده فرایند تحلیل او را به خوبی می‏توان پاسخ‏هایی به پنج سؤال زیر دانست: الف) نویسنده در نوشتن متن نسبت به دیگر متون موجود، كه زمینه ایدئولوژیك را شكل می‏دهند، چه كاری انجام می‏دهد یا انجام داده است؟ ب) نویسنده در نوشتن یك متن نسبت به كنش سیاسی موجود و مورد بحث كه زمینه عملی را شكل می‏دهد، چه كاری انجام می‏دهد یا داده است؟ ج) ایدئولوژی‏ها چگونه می‏باید شناسایی شده و تكون، نقد و تحول آنها چگونه می‏بایست بررسی و تبیین شود؟ د) ارتباط ایدئولوژی سیاسی و كنش سیاسی كه اشاعه ایدئولوژی‏های خاصی را به خوبی توضیح می‏دهد، چیست و این امر چه تأثیری در رفتار سیاسی دارد؟ ه) كدام اندیشه‏ها و كنش‏های سیاسی در ترویج و هنجار مرسوم ساختن(conventionalizing) تحول ایدئولوژیك نقش دارند؟

رهیافت اسكینر

مرحله نخست‏

اسكینر با آغاز كار خود با مكتب تاریخی یا تفهمی، كه در نیمه نخست قرن حاضر كالینگوود در انگستان نماینده برجسته آن بود، توانسته است با بهره‏گیری از علاقه فلسفی تجدید یافته به تفسیر در دهه‏های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر ناكارآمدی‏هایی كه او در فرایندهای تحلیلی جاری در مطالعه تاریخ سیاست می‏دید، فائق آید. او همچنین توانسته است از حمایت متقابل دو محققی كه در فضای كلی فكری مشابهی تحقیق می‏كردند، یعنی جان پوكاك(Johan Pocock) تاریخ شناس و نظریه پرداز سیاسی و جان دان،(John Dunn) بهره‏مند شود. افق و گرایش كلی كار اسكینر با پیروی از رهیافتی كه ویتگنشتاین در آثار خود در «پژوهشهای فلسفی» و «در باب یقین» مطرح كرده بود، شكل گرفته است. زبان تكثری از ابزارهای مشترك بین الاذهانی برای اهداف مختلف است. با این حال در آن تنها برخی از عناصر در معرض نقد ذهنی، تغییر و تحول در هر زمان هستند، زیرا زبان چنان عمیق در كنش انسانی تنیده شده است كه كل حاصل - یعنی زبان و شیوه‏های كنش - زمینه‏هایی را فراهم می‏سازد كه در پرتو آن نقد و تحول صورت می‏پذیرد.

به هر حال، این نظریه خاص كنش زبانی بسط یافته توسط آستین، سرل و گرایس در چارچوب كلی كاربردشناسی زبان شناختی(Linguistic pragmatics) ویتگنشتاین بود كه در آغاز منابع مفهومی مناسب را در اختیار اسكینر برای رسیدن به اهداف تحلیلی وی قرار داد.۴ آستین، سرل و گرایس استدلال كردند كه اگر سخن گفتن و نوشتن از منظر كاربردی به عنوان فعالیت‏های زبان شناختی كه توسط نویسندگان و گویندگان صورت می‏پذیرد، نگریسته شود، در آن صورت می‏توانند حداقل متشكل از دو كنش تلقی شوند: نخست آن كه نویسنده یا گوینده در هنگام اظهار مطلبی و بیان كلمات، جملات و استدلال‏ها و نظریه‏ها و اموری همانند اینها، آنها را با معنای «گفتاری» یا «گزاره‏ای» خاصی(Locutionary۰۳۹; or ض‏propositionalص meaning) (یعنی با معنا و دلالت خاصی) مطرح می‏سازد؛ كنش دوم كه برای اسكینر از اهمیت بیشتری برخوردار بود، آن است كه نویسنده در سخن گفتن یا نوشتن كلمات، جملات، استدلال‏ها و امثال آن، در حال انجام كاری می‏باشد: آن كار را با منظور یا با بار ( Force) قصد شده‏ای انجام خواهد داد. آستین این امر را «بار غیر گفتاری» illocutionary forceكنش زبان شناختی خواند كه با معنای گفتاری هم پایه می‏باشد، و اظهار نمود شرط لازم برای فهم یك گوینده یا نویسنده، «تضمین توجه» secure uptake به بار غیر گفتاری بیان او می‏باشد. چنین نظریه‏ای را، كه هابرماس آن را در جست و جو برای كاربردشناسی جهان شمول ( pragmaticsUniversal) خویش به خدمت گرفته است، پیشتر اسكینر در پرتو تحقیق تاریخی خود برای فراهم سازی مبنایی برای دو مرحله نخست طرح خویش به كار برده بود (طرح اسكینر، چنان كه در بخش دوم مقاله در «ارزیابی» خواهیم دید، چالشی غیر مستقیم با طرح هابرماس است).۵ از این‏رو برای فهم كامل معنای تاریخی یك متن یا بخش‏هایی از آن، كه در گذشته نوشته شده است و به عنوان یك عمل زبان شناختی تلقی می‏شود كه توسط مؤلف آن صورت گرفته است، كافی نیست، تنها معنای گفتاری آن را در نظر بگیریم، بلكه ضرورت دارد بدانیم مؤلف در نوشتن آن چه كاری می‏كرده است؛ «نكته» یا «بار» استدلال او چیست؟ اجازه بدهید نمونه‏ای از مثال‏های اسكینر را مطرح كرده، سپس آن را برای روشن ساختن دو مرحله نخست استفاده كنیم. در فصل شانزدهم شهریار ماكیاولی اندرز می‏دهد كه «شهریاران می‏بایست یاد بگیرند در چه زمانی فضیلت‏مند virtuous نباشند».۶ بخشی از بازیافت معنای تاریخی این اندرز وی، فهم معنای گفتاری آن است: یعنی مفهوم و دلالت واژگان استفاده شده. این امر می‏تواند فی نفسه یك عمل ضروری باشد؛ یعنی به روشنی مشخص شود كدامین مفهوم از فضیلت مندی مورد نقد می‏باشد و كدامین طیف از فضیلت‏ها را ماكیاولی اندرز می‏دهد كه شهریار كنار بگذارد.۷ مورد دیگر و مهم‏تر آن كه منظور ماكیاولی در این اندرز چیست، یعنی نه آن كه صرفاً چه نوشته است بلكه چرا آن را نوشته است؟ نخستین پاسخ به این پرسش، قرار دادن متن در زمینه زبان شناختی یا ایدئولوژیك آن می‏باشد، یعنی مجموعه‏ای از متون نوشته شده یا رایج در آن زمان، درباره همان موضوعات یا موارد مشابه و مشترك در شماری از هنجارهای مرسوم.(conventions) یك ایدئولوژی، زبانی از دانش سیاست است كه با هنجارهای مرسوم خود تعریف شده و تعدادی از نویسندگان نیز آن را بكار می‏برند. از این رو فلسفه مدرسی، اومانیسم، لوتریسم و كالونیسم ایدئولوژی هستند و هر دو فلسفه مدرسی و اومانیسم زمینه عام ایدئولوژیك دولت - شهرهای ایتالیا را در طی دوران رنسانس تشكیل می‏دهند. در مورد شهریار ماكیاولی زمینه خاص ایدئولوژیك شامل تمامی آثاری است كه به ارائه «اندرز به شاه» می‏پردازند و هنجارهای مرسومی كه بر این نوشته حاكم است، بخش مربوطه‏ای از ایدئولوژی اومانیستی را تشكیل می‏دهند. واژه‏ای كه در این جا نقش اساسی برعهده دارد، واژه «هنجار مرسوم» است. اسكینر این واژه را به صورت خلاقانه‏ای در مورد نقاط مشترك زبان‏شناختی، كه شماری از متون را به هم پیوند می‏زند، به كار می‏برد: این مفهوم در برگیرنده واژگان، اصول، مفروضات، معیارهای مشترك برای آزمون مدعیات دانش، مسائل، تمایزات مفهومی و امثال آن است.۸ توجیه قرار دادن متن در زمینه هنجار مرسوم آن، این نكته است كه كنش زبانی همانند دیگر كنش‏های اجتماعی، با هنجار مرسوم مرتبط است و از این رو معنای آن «تنها از طریق توجه به هنجارهای مرسوم محیط بر عملكرد یا كنش اجتماعی خاص در یك موقعیت اجتماعی مفروض» قابل فهم می‏باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 9 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.