سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

مفاهیم بنیادی اقتصاد مدرن در اندیشه مسیحی غربی


مفاهیم بنیادی اقتصاد مدرن در اندیشه مسیحی غربی

دکتر موسی غنی نژاد چندی است در مجموعه نشست هایی که به همت موسسه مطالعات سیاسی اقتصادی پرسش برگزار می شود موضوعی با عنوان مفاهیم بنیادی اقتصاد مدرن در اندیشه مسیحی غربی را در …

دکتر موسی غنی نژاد چندی است در مجموعه نشست هایی که به همت موسسه مطالعات سیاسی اقتصادی پرسش برگزار می شود موضوعی با عنوان مفاهیم بنیادی اقتصاد مدرن در اندیشه مسیحی غربی را در قالب مجموعه درسگفتار به علاقه مندان ارائه می کند.این اقتصاددان در یادداشت پیش رو رویکردهای این درسگفتارها را واشکافی می کند.یادآور می شود علاقه مندان می توانند جهت ثبت نام و حضور در کلاس با روابط عمومی موسسه پرسش واقع در خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان ونک، بالاتر از پل همت، پلاک۱۲۶۰ تماس گرفته یا توسط پایگاه اینترنتی www.qporsesh.com ثبت نام کنند

بر خلاف آنچه اغلب تصور می شود مبانی فکری علم اقتصاد نه تنها صرفاً مبتنی بر رویکرد فایده گرایانه و ماتریالیستی نیست بلکه اساساً ریشه در رویکرد اخلاقی- دینی بسیار عمیقی دارد که بدون توجه به آن انسجام منطقی خود را از دست می دهد.سلطه تفکر فایده گرایانه این توهم را دامن زده است که اقتصاد مدرن تنها با رفاه مادی انسان ها سروکار دارد و مباحث ارزشی- اخلاقی در آن جایی ندارد. اما واقعیت این است که فایده گرایی همانند هرگونه تفکر مصلحت اندیشانه دارای تناقض های درونی غیرقابل حل است، از این رو نمی تواند چارچوبی برای اندیشه علمی تلقی شود. شرط لازم برای تفکر علمی سازگاری درونی استدلال ها و انسجام منطقی ناشی از اصول است حال آنکه اصول بنیادی و همه شمول جایی در فایده گرایی ندارد. اندیشه اقتصادی مدرن مبتنی بر اصل کلی آزادی فردی است که مستقل از فایده گرایی، تنها به صورت ارزش بنیادی اخلاقی، دینی قابل تصور است.مارکس در یادداشتی تحت عنوان «تزهایی درباره فوئرباخ» (تز یازدهم) سخن بسیار معروفی دارد که «فیلسوفان آنچه تاکنون انجام داده اند کاری جز تفسیر دنیا به شکل های گوناگون نبوده است، حال آنکه آنچه مهم است تغییر دنیا است.» فکر تغییر دنیا رویکردی مدرن و کاملاً متفاوت از رویکرد قدما است که دنیا را آن گونه که هست می پذیرفتند و به تبیین آن اکتفا می کردند. اما نکته مهم اینجا است که این فکر ریشه در اندیشه های پاپ گیرگوری هفتم در سده یازدهم میلادی دارد و نه مارکس سده نوزدهم. کلیسای مسیحی غرب هزاره دوم میلادی را با پارادایم جدید تغییر دنیا به منظور آماده ساختن آن برای بازگشت مسیح هزار سال انتظار منفعلانه (هزاره نخست) با تاکید بر ارزش های ترک دنیا برای بازگشت قریب الوقوع مسیح نه تنها به نتیجه نرسید بلکه به بی نظمی، ناامیدی، فقر و در نتیجه انحطاط اخلاقی دینی و عرفی انجامید. مهم ترین آموزه مسیحیت انسان دوستی، دستگیری از فقرا و نیکوکاری است. تحقق این آموزه مستلزم دو شرط اساسی است؛ نخست آزادی (اختیار) و دوم ثروت (کالا و خدمات). نیکوکاری از روی اجبار و اکراه فاقد ارزش اخلاقی است و اصولاً کرداری که آزادانه و داوطلبانه نباشد به لحاظ اخلاقی غیرقابل ارزیابی است. اما ثروت به معنی اشیا و خدمات مفید برای زندگی و رفاه انسان ها مهم ترین ابزار حفظ شأن و کرامت انسانی و نوع دوستی است. هزار سال طول کشید تا متولیان کلیسای مسیحی خود را از اندیشه قدیمی ثروت به عنوان محصول طبیعی و مستقل از کار و ابتکار انسانی رها سازند و به پروژه مدرن و اساساً اقتصادی تغییر دنیا روی آورند.

بررسی رابطه اقتصاد و اندیشه مسیحی در چهار فصل (جلسه) صورت خواهد گرفت؛

۱) تحول تاریخی و روی آوردن دینداران مسیحی به دنیا

۲) ریشه های آزادی فردی و حقوق مالکیت در الهیات مسیحی

۳) پارادایم بنیادی اقتصاد مدرن و بحث قیمت عادلانه

۴) فایده گرایی و آفت های فکری و اخلاقی آن آغاز می کند. برای رسیدن به این هدف است که دستگاه پاپ زمینه های شکل گیری نهادهای مدرن را فراهم می آورد.