یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شباهت نویسندگی با چند شغل دیگر


شباهت نویسندگی با چند شغل دیگر

● کشاورزی:
نویسندگی مانند کشاورزی است و نویسنده نیز همچون کشاورز عمل می کند. آن هنگام که می کارد، نه برای خودش بلکه برای دیگران نیز است. در اصل باید گفت که محصول خودش- که محصول …

کشاورزی:

نویسندگی مانند کشاورزی است و نویسنده نیز همچون کشاورز عمل می کند. آن هنگام که می کارد، نه برای خودش بلکه برای دیگران نیز است. در اصل باید گفت که محصول خودش- که محصول زحمات اوست- برای دیگران نیز می باشد. پیش از همه خودش استفاده می کند اما بیش از آنکه خودش استفاده کند، دیگران استفاده می کنند. همانطور که یک کشاورز سالم می کارد تا محصولش به بار بنشیند، نویسنده نیز باید سالم بکارد تا نتیجه محصولش را ببیند، و همانطور که اگر محصول کشاورز (در هر هنگام) مسموم شود، مسموم می کند؛ اثر مسموم نویسنده نیز مسموم (گمراه) می کند و نه تنها مفید نمی باشد، بلکه مضر نیز می باشد.

پرانتز باز: اینجاست که شاید بتوان فهمید چرا می گویند «قلم علما با ارزشتر از خون شهدا ست» چون اصولاً سازندگی از آن برمی آید و در مقابل، تخریب نیز از سوی آن برمی آید. خروجی شبکه های ماهواره ای، بیانیه های سیاسی و نطق های بزرگان- فارغ از جایگاهشان- از ورودی چیزی بنام قلم سرچشمه می گیرد. پرانتز بسته.هر که برای محصولش بیشتر زحمت بکشد، محصول با کیفیت بالاتری را تحصیل می کند.

بنایی:

نویسنده خوب همچو بنای خوب است. همانطور که یک بنا «بن» و «بنیاد» را سالم و راست بالا می برد و ریشه و اساس کار را «قرص» و «محکم» بنا می کند؛ نویسنده نیز طرح اولیه اش را به طور راست و جهت دار- و البته در جهت درست- بالا می برد.

این طور نیست که بنا بسازد و خراب کند و بسازد تا محصول به استاندارد برسد (یا نزدیک شود). باسود بردن از ابزاری همچو شاغول و طراز، اندازه گیری و علامت گذاری می کند. کمیت ها را می سنجد و سپس شروع بکار می کند تا محصولش «از راه به در شده» بشود. نویسندگی نیز اینگونه است. نویسنده اساس نوشته را می داند. می داند که چه باید بنویسد. برای که باید بنویسد. اما برای بهتر شدن محصولش، سطرها روی کاغذ می نگارد و پاک می کند تا آن شود که می خواهد و آن شود که می خواهند (یا در اصل توقع و نیاز دارند.)

یک بنا نیک می داند که تناسب در بکارگیری مصالح و مخلوط کردن آنها امری است که غفلت از آن مقرون به صرفه نیست و چه بسا که از صرفه اقتصادی نیز فاصله بگیرد. نویسنده خوب نیز در

به کارگیری از ابزارها افراط و تفریط نمی کند. حق مطلب را ادا می کند تا مطلب ضایع و تباه نشود. توصیف ها، کنایه ها، غلوها و ایهام ها و... را بکار نمی گیرد که بکار گرفته باشد. بکار می گیرد تا به «رستگاری نوشته» کمک کرده باشد.

در غیر اینصورت می داند که کمیت محصولش می لنگد.

رانندگی:

نویسندگی از جهاتی نیز به رانندگی شباهت دارد. همانگونه که برای یک راننده حاذق، ایمنی نسبت به سرعت ارجحیت دارد؛ برای یک نویسنده نیز نیل به هدف از زودتر رسیدن به هدف مهم تر است. درست است که «سرعت» تسهیل کننده امر برای رسیدن به «هدف» می باشد. اما سرعت با ایمنی و متعاقب آن افزایش ضریب خطر- و احتمال هرگز نرسیدن به هدف- رابطه عکس دارد.

نویسنده نیز همچو راننده به تجهیزاتش است. برای آن یکی ابزار است و برای این کوله بار تجربه. اگر بیش از حد داشته باشد، شرط عقل را جاری نموده ولی اگر کمتر داشته باشد...

آشپزی:

از دیگر شغلها که می توان نویسندگی را به آن شبیه کرد؛ شغل آشپزی است. آنچه که مردم از یک آشپز خوب انتظار دارند، نتیجه مطلوب کار در زمان مناسب است. هر چند که ارائه کیفیت بالا در مدت زمان کوتاه نشان مهارت است. انتظاری هم که از یک نویسنده می رود، نتیجه «راضی کننده» است. نویسنده می داند که همچو یک آشپز، نمک و چاشنی ها به میزان لازم، مناسب هستند اما زیاده روی در استفاده از آنها کاری می کند که محصول غیرقابل استفاده باشد.

همانطور که بصورت

هردم بیلی نمی توان غذا درست کرد و تهیه آن نیاز به مراقبت و مواظبت دارد، صیانت و رسیدگی نیز از شروط لازم برای یک اثر خوب است. صیانت با تولیدهای بعدی و رسیدگی با رفع عیوب.

ورزشکار:

پرانتز باز: مفید، مختصر و مفت؛ هر ورزشی را شغل نشمارید. همین! پرانتز بسته رسیدن به مقاطع حرفه ای و والای ورزش نیاز به تمرین و ممارست دارد. نویسنده نیز (همچو ورزشکار) بی نیاز از ممارست نیست. تمرین آن انجام حرکات است و تمرین این مطالعه. آن باید تنش را بپروراند و این روح و جان و ذهن.

همانطور که اگر یک ورزشکار دوپینگ (استفاده های غیرمجاز) کند، به نتیجه یا محصول عالی و رضایت بخش می رسد، نویسنده نیز با استفاده های غیرمجاز (تقلید بی مورد از یک نوع سبک، پیروزی از اندیشه ای مهمل، گم کردن راه، حریم شکنی ها، ندانستن فصل الخطابها، دوری گزیدن از قوه عقل و تحمیل باورهای شخصی و...) شاید برای دوره ای به نتیجه برسد اما... اگر دیگران از کار غیرمجاز یک ورزشکار- در اینجا دوپینگ- مطلع شوند، دیگر به او اعتنای نمی شود. (حداقل برای مدتی). محرومیت ها برایش پیش می آید و لکه تیره ای برای او می ماند و بسا که در موفقیت های قبلی اش نیز شکها و شبهه ها پیش آید. این گفتار در مورد نویسنده نیز صادق است. اگر یک نویسنده این قبیل کارها کند، دور از انتظار نیست که از چشم بیفتد و محدودی بیش قبولش نداشته باشند.

کاسبی:

نویسندگی بی شباهت با کاسبی نمی باشد. اگر دقت شود، مشترکاتی در آنها یافت می شود. من جمله کم فروشی. کم فروشی (دادن قیمتی بالاتر از قیمت واقعی به کالا یا به تعبیری در ازای قیمتی واحد، کالا با مقیاس کمتر ارائه نمودن) در هیچ کدام جایز نیست. روابط عمومی بالا را می توان در یک کلمه اینگونه توصیف کرد: گزینش واژگان همه پسند. که این عنصر برای یک کاسب یکی از اصول است. در واقع بخش اعظم ارتباط با مشتری (مخاطب) در همین عنصر خلاصه می شود. نویسنده نیز باید بتواند با مخاطبش ارتباط برقرار کند. نباید برای مطلب کم بگذارد که مخاطب نیمه راه داشته باشد.

همانگونه که یک کاسب در حین فروش به ذخیره کردن نیز می پردازد؛ نویسنده نیز همانگونه که «تولید» می کند، باید به فکر ذخیره سازی (تغذیه فکری) خود نیز باشد. والا پس از مدتی...

رنگ کاری:

یک رنگ کار، با رنگ کردن محصول به استحکام آن نمی افزاید، اما به زیبا جلوه دادن آن می افزاید. کیفیت محصول (اغلب یا قریب به واقعیت) تغییر نمی کند اما در مقایسه با محصول مشابه که از زیبایی بازمانده اینطور به نظر می رسد که از کیفیت بهتر و بیشتری برخوردار است. نویسنده نیز باید با ابزارش نوشته را زیبا کند وگرنه قطار کردن واژگان روی کاغذ را از کلاس اول هم به کودکان می آموزند.

جلال فیروزی