چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام


انسان شناسی از نگاه فرهنگ آداب و رسوم كه گاه مردم شناسی نیز گفته می شود, از منظر اسلامی آن مورد بحث و بررسی نوسینده مقاله است او سه رویكرد در نظر او مهم را مطرح می كند و به بررسی آنها می پردازد

انسان‏شناسی از نگاه فرهنگ آداب و رسوم كه گاه مردم‏شناسی نیز گفته می‏شود، از منظر اسلامی آن مورد بحث و بررسی نوسینده مقاله است. او سه رویكرد (در نظر او مهم را) مطرح می‏كند و به بررسی آنها می‏پردازد. طرح بحث و نقادیهای او، جای سخن فراوان دارد. اما آنچه برای ما در چاپ این مقاله مهم می‏نمود، اطلاع از دیدگاه غربیان در باب مطالعات انسان‏شناسی اسلامی و شیوه تحلیل آنهاست. این مقاله از Anthropology Quarterly شماره بهار و تابستان ۱۹۵۵ گرفته شده است. این مقاله طرحهای متنوع برای یك «مردم‏شناسی اسلامی‏» و ارتباط آنها با «مردم‏شناسی اسلام‏» را مرور می‏كند. مردم‏شناسی اسلامی، بر اساس ارزشها یا اصول اسلامی و با فنون تحلیلی‏ای كه از متون و سنتهای اسلامی استخراج شده‏اند، به پدیده‏های اجتماعی و فرهنگی روی می‏كند این رویكرد به ادله گوناگون، مانند اینكه تحقیقات آكادمیك، مطالعه مبتنی بر ارزش درباره ارزشها را مقبول نمی‏داند، تحقیر شده است. اما، همه مردم‏شناسی‏هایی كه در دهه‏های اخیر با اقبال فزاینده‏ای روبرو شده‏اند تا حدی مبتنی بر ارزش و دربند فرضها و تعریفهای خود در باب ربط و معنا هستند. این امر در مورد دگر مردم‏شناسی‏های مبتنی بر ایدئولوژی از قبیل مردم‏شناسی‏های ماركسیستی یا فمینیستی یا كاربستی بلا وضوح بسیار صادق است. اگر مطلب از این قرار است، یك مردم‏شناسی اسلامی (خواه موضوع آن جامعه و فرهنگ اسلامی باشد یا جامعه‏ها و فرهنگهای دیگر) از چه جهات با سایر «مردم‏شناسی‏های اسلام‏»، (یعنی مطالعات در باب جامعه‏ها و فرهنگهای اسلامی یا بالاخص، در باب سنتها، اعتقادات و آداب و رسوم اسلامی) متفاوت است؟

مردم‏شناسی و خاورمیانه اسلامی

انسان‏شناسی اسلام، به عنوان یكی از حوزه‏های فرعی مردم‏شناسی دین، چند دهه عمر دارد. من آن را كاربرد روشهای مردم‏شناسی فرهنگی / اجتماعی در مطالعه اسلام به مثابه یك دین جهانی و مجموعه‏هایی از نهادهای اجتماعی وابسته به آن می‏دانم. در باب این شیوه‏ها، رویكردهای گونه گون و چندین بررسی وجود دارد. (بخصوص اسد۱۹۸۶ آیكلمن ۱۹۸۱، ۱۹۸۲،۱۹۸۹; الزین‏۱۹۷۷) و من در اینجا قصد ندارم بررسی دیگری [بر آنها] بیفزایم. بلكه به یك نوع رویكرد خاص [یعنی] مردم‏شناسی به اصطلاح اسلامی، كه به تازگی شهرت یافته است‏خواهم پرداخت، چندین قسم مردم‏شناسی اسلامی رقیب وجود دارد كه حداقل در چهار كتاب و انبوهی از مقالات، كه در طول دهه ۱۹۸۰ انتشار یافته‏اند، بیان شده‏اند. من به چهار كتاب می‏پردازم: كتاب الیاس بایونس و فرید احمد كه برخلاف عنوانش جامعه‏شناسی اسلامی در اصل طرحی است‏برای مردم‏شناسی اسلامی; دو اثر عمده درباره این موضوع نوشته اكبر احمد (به سوی مردم‏شناسی اسلامی و كشف اسلام); و كتاب مریل وین دیویس; (شناخت‏یكدیگر). پیشنهاد دهندگان [مردم‏شناسی اسلامی] در این باره، كه مردم‏شناسی اسلامی باید توجهش را به جامعه‏های اسلامی محدود كند یا باید چشم اندازی جهان شمول (جهان گرایانه) داشته باشد، اختلاف دارند. به عبارت دیگر، مردم‏شناسی اسلامی، فی المثل مانند مردم‏شناسی اقتصادی یا سیاسی، لزوما به معنای مطالعه انسان شناختی اسلامی نیست، چنانكه مردم‏شناسی ماركسیستی یا فمینیستی نیز به معنای مردم‏شناسی ماركسیسم یا فمینیسم نیست. بكله، اجمالا، به معنای پرداختن به نوعی مردم‏شناسی است، كه از روشهایی كه بنحوی از اسلام استنباط شده‏اند، متاثر است. روایتهای مختلف مردم‏شناسی اسلامی در این كه اساس همه آنها متون اسلامی است، با یكدیگر مشتركند. به عبارت دیگر، اینها به جای اینكه رویكردهای انسان شناختی نسبت‏به مطالعه متون اسلامی باشند، رویكردهای اسلامی نسبت‏به مطالعه متون انسان شناختی‏اند.

نوشته‏های پیشین در باب مردم‏شناسی اسلامی طرحهایی‏اند كه مسلمانان متقابلا آنرا نقد كرده‏اند. از انسان شناسان غیر مسلمان، نكته‏های انتقادی كمی وجود دارد و اكثرا یا خواسته‏اند نسبت‏به مردم‏شناسی اسلام غفلت‏بورزند یا بدون بحث جدی و بسیار مشتاقانه آن را، به منزله تحولی جدید كه آینده روشنی دارد، پذیرفته‏اند. باید گفت علی الظاهر بیشتر این طرحها در مرحله اول، مخاطبانشان انسان شناسان یا استادان دانشگاهها نبوده‏اند، بلكه انبوهی از افراد غیر دانشگاهی و عمدتا مسلمان بوده‏اند. با این حال، من فكر می‏كنم بحث جدی انسان شناسان درباره مردم‏شناسی اسلامی حائز اهمیت است و از این بحث می‏توان چیزی آموخت. خواه معلوم گردد كه نسبت‏به تحول نظرات انسان شناختی به صورت كلی، ارزش مثبت دارد یا نه.

مساله

همدلی كردن با شكوه اكبر احمد آسان است:

امروزه، روشنفكر مسلمان در مواجهه با جهان گاهی نا امید می‏وشود. او برای روبرو شدن با این جهان مجهز نیست. و این بی جهازی، او را در نظر خودش هم كم ارزش كرده است. او در میان دو دنیا متحیر است: دنیایی كه مرده است; و دنیای بدون قدرت دیگری كه تولد یافته است. ضربه‏هایی كه او متحمل شده است از خود او برخاسته‏اند. ریشه انحراف فكری وی در آنست كه از درك و فهم اسلام در قرن بیستم عاجز است.

این احساسات در میان تعداد كثیری از آثار مسلمانان بازتاب پیدا كرده است و در واقع این امر در نوشته‏های روشنفكران جهان سوم وجه رایج است. دیویس و دیگران این موضوع فرعی را اندیشمندانه و با اندكی تفصیل توضیح داده‏اند، با فرض رابطه بین دانش و قدرت (دانش قدرت می‏آورد و قدرت برای دانش حد و مرز قرار می‏دهد)، گروههایی از این كه دیگران آنها را مطالعه كنند و بشناسند، آزرده می‏شوند. روشنفكران جهان سوم به دنبال دوره‏ای از تسلط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی غرب، سر برآوردند و اندك اندك از پذیرش این سلطه‏ها و شیوه‏ای كه به موجب آن این سلطه‏ها، در نوشته‏ها و سخنرانی‏های شرق شناسان، به یكدیگر پیوند می‏خوردند و نیز از پذیرش حد و مرزهایی كه آنها از علم بدست می‏دادند امتناع كردند. زیرا هویت امتهای مسلمان و اسلام و فرد مسلمان كه مدتی دراز از ارزشهای غربی و مادی ضربه یا صدمه دیده بودند، باید در همه سطوح و از آن جمله حدود شناخت و معرفت‏بازنگری می‏شد. موضوعی كه مردم‏شناسی اسلامی (چنانكه دیگر مردم‏شناسی‏های نقدی) مطرح كرده است، رابطه میان مردم‏شناسی و مسائل مورد مطالعه آن است (از قدیم غرب، دیگران را مطالعه می‏كند، شرق شناس هم خیره می‏شود): عینیت و تبیین (علم) یا همدلی و تفهم (انسان). مردم‏شناسی اسلامی، با دقت‏بیشتری، این سؤال را مطرح می‏كند كه آیا غیر مسلمانان می‏توانند اسلام (و فرهنگ و جامعه مسلمانان) را مطالعه و درك كنند؟ به عبارت دیگر، ماهیت و توانایی یك مردم‏شناسی اسلام چه مقدار است؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.