جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

شناسه های غزل پست مدرن


شناسه های غزل پست مدرن

قبل از آغاز بحث باید این نکته را مـّد نظر قرار داد که هر گونه بحث جزءنگرانه پیرامون ویژگیها و جبهه گیریهای این جریان, به نوعی «پست مدرن» بودن آن را زیر سؤال می برد زیرا با این نوع نگرش هر گونه تعریف و خط کشی به مطلق گرایی دست می زند و سعی می کند از کلمات تعریف یکسانی برای رسیدن به محتوای خاصّی ارائه دهد که به نظم حاکم بر دنیای مدرن می انجامد, مطمئناً این جریان نمی خواهد با شکستن ساختارهای دنیای مدرن, خود به ساختاری مستبدانه تر تن دردهد و نوعی فراروایت را بر عملکرد شعر حاکم کند

قبل از آغاز بحث باید این نکته را مـّد نظر قرار داد که هر گونه بحث جزءنگرانه پیرامون ویژگیها و جبهه‌گیریهای این جریان، به نوعی «پست مدرن» بودن آن را زیر سؤال می‌برد زیرا با این نوع نگرش هر گونه تعریف و خط کشی به مطلق‌گرایی دست می زند و سعی می‌کند از کلمات تعریف یکسانی برای رسیدن به محتوای خاصّی ارائه دهد که به نظم حاکم بر دنیای مدرن می‌انجامد، مطمئناً این جریان نمی‌خواهد با شکستن ساختارهای دنیای مدرن، خود به ساختاری مستبدانه‌تر تن دردهد و نوعی فراروایت را بر عملکرد شعر حاکم کند.

پس در واقع آنچه در اینجا گفته خواهد شد به نوعی تبیین یکسری از ویژگیهایی است که بر تعداد کثیری از غزلهای پست مدرن امروز حاکم است و به نوعی استخراج حکمی استقرایی از تعداد محدودی داده است که مطمئناً بسیاری از حرفها را ناگفته خواهد گذاشت و به طور یقین بسیاری از غزلهای پست مدرن وجود دارند که فاقد ویژگیهای مذکور هستند به طور مثال در سینما فیلمهای «دیوید لینچ» و «استیون اسپیلبرگ» را با تمام تفاوتها ـ از نوع نگاه گرفته تا گونه اجرا ـ پست مدرن می‌نامند و اعتقاد دارند هر کدام به پاره‌ای از دغدغه‌های پست مدرنیسم توجه بیشتری مبذول داشته است.۱

البته در اینجا چند نکته وجود دارد که من در مقاله‌های قبلیم بارها به آن اشاره کرده‌ام اما ذکر آن گریزناپذیر نشان می‌دهد: ابتدا آنکه در ترکیب «غزل پست مدرن» واژه «غزل» به عنوان مجاز جزء از کلّ تمام قوالب کلاسیک و معتقد به چهارچوب قرار گرفته است. پس با این تعریف تمامی آنچه ما در این بحث پیگیری می‌کنیم می‌تواند در قوالبی مثل مثنوی، قصیده و... رخ دهد.

استفاده از «غزل» و اجتناب از به کار بردن کلمه «شعر کلاسیک» بدین خاطر است که به طور مثال اگر گفته شود: «شعر کلاسیک پست مدرن!» به خاطر پارادوکس ایجاد شده شعر کلاسیک به جای آنکه معنای قوالب کلاسیک را اعاده کند فلسفه و نوع نگاه دنیای کلاسیک را به ذهن متبادر می‌کند که به هیچ وجه مقصود ما نمی‌باشد. دیگر آنکه نباید فراموش کرد که «غزل پست مدرن» در واقع بیان یک وضعیت پسامدرن با استفاده از ابزارهای مدرن است یعنی بسیاری از ویژگیهای حاکم بر این نوع شعر از اصول دنیای مدرن می‌باشند و در اینجا تفکّر موجود به نوعی در تضاد با ابزار و دنیای پیرامون قرار گرفته است. این دقیقاً وضعیت انسان پست مدرن امروز است که در جهانی زندگی می‌کند که موج صنعتی و مدرنیسم غالب شده و تعارضها و روان‌پریشی این انسان[با تجربه این دوگانگی] موضوع اکثر غزلهای پست مدرن است. پس در واقع اگر ما به تلفیق آگاهانه دو تفکر دست زده‌ایم که در مقابل هم قرار گرفته اند و اگر گاهی به این چهارچوبها تن می‌دهیم و فقط در موارد معدودی [آنهم بسیار محتاطانه] در مقابل قالب دست به عصیان می‌زنیم به نوعی قصد بازآفرینی وضعیت شخصیتهایی را داریم که در جامعه پیرامون ما دچار این دوگانگی و تعارض شده‌اند. فردیتی که به طور مثال از طرفی در کارخانه‌ها و اداره‌ها و پشت چراغ قرمزها تحت فشار دنیای مدرن است و از جانبی دیگر با شخصیت سازی مجازی در اینترنت پنجره‌ای به سوی حفظ خویش در حضور جمع پیدا کرده است. در واقع اگر ما به قوالب باقی مانده از گذشته تن داده‌ایم از آن روست که «پاسخ پست مدرن به مدرن متضمـّن تصدیق این نکته است که گذشته باید به تجدید نظر و بازنگری در خود اقدام کند زیرا گذشته واقعاً نمی‌تواند نابود شود به دلیل آنکه نابودی گذشته به سکوت و خاموشی می‌انجامد. البته این تجدید نظر و بازنگری در گذشته باید با طنز و کنایه همراه باشد نه به گونه‌ای ساده لوحانه حاکی از اینکه از هر گونه گناه و خطا مبـّراست!»۲

در این مقاله ما سعی خواهیم کرد بسیار جزءنگرانه و با زدن مثالهایی گوناگون تنها قسمتهای کوچکی از این نگاه تازه به غزل و شناسه‌های این بازنگری اساسی را به شما نشان بدهیم:

یکی از عناصری که در غزلهای پست مدرن به چشم می‌خورد «شکست روایت» می‌باشد یعنی دیگر ساختار خطی و روایی بر غزل حکمفرما نمی‌باشد. این ویژگی شباهتی به مسأله استقلال معانی ابیات در غزل کلاسیک ندارد بلکه اعتقاد دارد باید ابتدا ساختاری بر شعر حکمفرما باشد تا ما بتوانیم آنرا بشکنیم. به بیانی دیگر در غزل کلاسیک واحد شعر، مصرع یا بیت می‌باشد اما در غزل پست مدرن کل غزل واحد می‌باشد اما نه به گونه‌ای که به روایتی خطی [مانند آنچه در منظومه‌های قدیمی و غزلهای به اصطلاح فرم! امروز می‌بینیم] بینجامد. این نوع نگاه شاید بیشتر نشأت گرفته از نگاه خاص پست مدرنها به مسأله زمان می‌باشد یعنی وقتی ما دیگر زمان را به صورت یک حرکت خطّی و دارای تقـّدم و تأخّر نبینیم بلکه آنرا از بالا و به صورت یک کلیـّت پیوسته دارای جزء‌های نامشخّص و دارای ارزش یکسان ببینیم دیگر حوادث سیر منطقی خود را طی نمی‌کنند و ما می‌توانیم آینده را قبل از گذشته لمس کنیم.

کاری که مدرنها با تدابیری نظیر فلاش‌بک و... به آن دست می‌زنند زیرا زمان را به صورت خطی و از زاویه دید موازی می‌بینند. مطمئناً در شکل‌گیری این نوع نگاه نظریات «انیشتین» پیرامون نسبی بودن حرکت زمان بی‌تأثیر نبوده است. چیزی که در عرفان خود ما به کـّرات دیده شده و در متون آن به صراحت از این مسأله سخن به میان رفته است. این نوع نگاه منجر به ایجاد فرمهای پیچیده و تودرتویی می‌شود و شاعر گاهی به ترکیب چند فرم دست می‌زند زیرا فرمهای خطی و حتی دایره‌ای شدیداً ساختارگرا می‌باشد که با روح این حرکت در تعارض می‌باشد!۳

»اتّفاق در زبان» شاید مشهورترین ویژگی این نوع غزل نزد مخاطب می‌باشد. این عنوان کلی را باید تحت زیرعنوانهای مختلف بررسی کرد. به طور مثال گونه‌ای از اتّفاقها شامل حروف می‌شوند یعنی «واج‌آرایی» چیزی که در گذشته ما نیز به عنوان یک صنعت و برای خلق زیبایی [نه به عنوان راهکاری اجتناب‌ناپذیر] مورد توجه قرار گرفته است. غزلسرای امروز وقتی روانشناسی را با شعر می‌آمیزد آنگاه به تأثیرگذاری مختلف حروف و انتقال حسهای مختلف توسط آن توجـّه ویژه‌ای مبذول داشته و برای میزان به کارگیری هر حرف در هر قسمت از غزل توجیه منطقی دارد.

این مسأله حتّی در استفاده از صداهای کوتاه و بلند و طول کلمات به چشم می‌خورد. مثلاً وقتی شاعر می‌گوید: «و دست یاری این دوستان دراز شدست» دیگر این یک صنعت نیست بلکه در خدمت محتوا بوده و به بازآفرینی تعـّدد دستها و در عین حال خلاصه شدن «دوستان» در «دست» و در انتها به تصویر مالیخولیایی راوی و واهمه او از این هجوم به یکباره اشاره دارد. یا استفاده از ظرفیت روانی حرف «ل» در بیت زیر که البته به نوعی متظاهرانه و رو ظهور یافته و کمی جنبه هجو نیز به خود گرفته است: «تو لای مـُبل خودت می‌لمی، میان لبت / لب ملول لیلاست، خانم مجنون!«

گاهی این اتّفاق از سطح حروف فراتر رفته و به سطحی به نام «کلمه» می‌رسد. در این سطح مورد دیگری که باید به آن توجه کرد استفاده از کلمات مترادف اما دارای بار روانی متفاوت در شعر امروز است. در غزل پست مدرن دیگر مجاز نیستیم که به خاطر وزن و قافیه از واژه‌های مترادف به جای یکدیگر استفاده کنیم زیرا هر کلمه برای مخاطب دارای حسـّی ویژه و نوستالوژی حاکم بر ذهن متفاوت می‌باشد به طور مثال وقتی شاعر می‌گوید:

»عروس خوشگل من زیر تور شعر سپید!» مطمئناً به زیبایی تنها اشاره نداشته و به طور مثال این کلمه – خوشگل! - دارای جنبه اروتیک بیشتری نسبت به کلمه «زیبا» یا «قشنگ» می‌باشد که با بقیه شعر در تناسب بیشتری ست!

وقتی از این سطح رد بشویم و وارد سطح بالاتری به نام «جمله» شویم کار گسترده‌تر شده و در هنگام پیاده شدن دارای اجراهای بسیار متفاوت‌تری می‌شود به طور مثال با ایجاد تتابع اضافات، کشدار بودن و کسالت وضعیت را منتقل می‌کنیم یا با زحافهای متفاوت و به کارگیری هجاهای بلند و ناتمام گذاشتن انتهای جمله مرگ شخصیت را بر روی زبان پیاده می کنیم.

به بیانی دیگر در غزل پست مدرن حوادث برای مخاطب بازگو نمی شود بلکه از تمام امکانات برای اجرای آنها بر سطح زبان استفاده شده و مخاطب خود قسمتی از متن خواهد شد زیرا مؤلّف تنها میانبری است تا مخاطب به درگیری با اثر و رسیدن به تأویلهای گوناگون و رمزگشایی دست بزند. مثلاً شاعر می گوید:« که است؟! فلسفه اش گیر کرده هی...هی...هی...» اینجا حتی بدون حشو و توضیح «گیر کردن» این اتفاق با تکرار و برش کلمه «هی»بر روی متن پیاده شده است. دیگر به مخاطب گفته نمی شود که چه اتّفاقی در حال رخ دادن است بلکه او را در این اتفاق شریک می کنیم. یا در بیتی دیگر شاعر اشاره می کند که : «پری جادویی خوابهای شبزده.../ تمام کن! بس کن!! قرنهای حوصله را» در اینجا چند حرکت زبانی همزمان مشاهده می شود یعنی هم با تتابع اضافات و سه نقطه بعدی، حوصله و تکرار و در واقع عدم حرکت مخاطب را شرح می دهد از آنطرف با انتخاب کلماتی نظیر« پری ، جادو، خواب، شب» فضایی کاملاً خرافات زده و ساکن را ترسیم می کند.

بعد با تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند در مصرع دوم [زحافهای مختلف در غزل پست مدرن نه از روی اجبار یا برای به هم زدن موسیقی بلکه در خدمت محتوا هستند] و به کار بردن دو جمله کوتاه امری «تمام کن » و «بس کن» این زنجیره را پاره می کند و خواننده خود با خوانش این مصرع به شکستن این تکرار دست زده و تأثیر ناخودآگاه اثر بسیار قویتر خواهد بود!

در اینجا باید به یاد داشت که «غزل پست مدرن» حرکت های زبانی را نه حرکتی در سطح برای شکستن ساختارها بلکه نتیجه بازآفرینی واقعیتهای موجود و ملموس می داند که هنوز فرصت حضور در کلمات و نحو موجود را نیافته اند در حقیقت «باید به زبان در عمل و یا به عبارت بهتر به بازیهای زبانی در رابطه با نحوه عمل آنها در درون شکلهای معین زندگی نگاه کرد.»۴ در واقع عبور از قواعد وشکستن آنها خود تابع قاعده‌ای است که از مجموعه حرکت های جزئی احتماعی منشأ می گیرد و تنها تفاوت آن اینست که مسیر حرکت از کوچکترین بخشهای جامعه به سمت بالاست و این زبان نیز سعی به وانمود حرکت های اجتماعی در سه مرحله «واژه، کلمه و جمله» و گاه حتی‌ «مجموعه اثر» دارد پس « بدون شرکت در یک صورت از زندگی امکان به کارگیری بازی زبانی مربوط به آن وجود ندارد»۵ و تمامی جریانهایی که به بازی برای بازی دست می زنند به نوعی دچار سیکل معیوبی شده اند که شاید مناسب یک اثر «منفرد» به قصد نشان دادن در سطح بودن تمامی مکالمات و مراودات و اتفاقهای پیرامون باشد اما به عنوان یک روش ادبی هیچ جایگاهی نخواهد داشت.

بخش دیگری از مسأله «اتفاق در زبان» که شاید در این سالها به آن توجه بیشتری شده است و حتی گاهی دچار زیاده‌رویهایی نیز شده است تغییر در نـُرم کلمه و نحو یعنی «تصـّرف در زبان» می باشد. تغییرات در کلمه گاهی برای بیان احساسات یا پدیده هایی استفاده می شود که به نظر مؤلف واژه مناسبی در زبان فارسی برای آن وجود ندارد.

گاهی نیز برای ایجاز و رساندن محتوا در واژه هایی به مراتب کمتر به این کار دست زده می شود، به طور مثال می‌گوید: «زبان تو فقط از هیچ مشترک بوده/فرار کن مثلاً عام وقین و باف و عون!!» در اینجا شاعر به ساختن حروفی بر وزن حروف نرمال دست می زند تا به فلسفه عدم اصالت زبان و غیر قابل دسترس بودهن ارتباط واقعی با کلمه ها اشاره کند یعنی وقتی کلمات را قراردادی تحمیل شده و دارای معنی متفاوت در ذهن گوینده و شنونده می بیند به آن یورش برده و سعی در دوباره سازی آن دارد!

اما گاهی نیز برای ایجاز و عدم به کار بردن کلماتی که حضور هر یک نیاز به توضیح و تفسیر مجـّدد دارد از اینگونه تصـّرف در ساختار کلمه استفاده می شود مثلاً وقتی گفته می شود:«تصمیم خویش را بِنَگیرد، مردّد است» این تردید در تصمیم‌گیری بسیار رساتر از وقتی است که گفته شود «بگیرد یا نگیرد» یا وقتی گفته می شود:«بلبم لبان مرا، بزاق را حل کن»،«لبیدن» مصدری جعلی است که به ضرورت برای ایجاد حسـّی که فعلهای مترادف منتقل نمی‌کنند به کار گرفته شده است. کاری که در ادبیات کلاسیک ما نیز گاهی به صورت نه چندان جدی و از سر تفریح مورد توجه قرار گرفته است.

حتی گاهی برای نشان دادن جریان سیـّال ذهن و معنای چند بعدی کلمات از آنها بدون تکرار در دو جمله متفاوت استفاده می شود یا حتّی یک کلمه به کلمه‌ای دیگر مسخ می شود مثلاً شاعر می گوید:«می‌دز/دمت که گرم/بشو از رسوخ من» در اینجا «دمت» و «گرم» هر دو متعلق به دو جمله گوناگون می باشند که مطمئناً بر وجود رابطه‌ای علت و معلولی بدون هیچ توضیح و حاشیه‌ای در جمله های پیاپی اشاره دارد و در واقع هر جمله را چنان علّت دیگری می داند که گویی قسمتی از وجود خویش را از آن یک به عاریت گرفته است.

و در آخر چیزی که شاید سابقه‌ای بیشتر در ا دبیات ما دارد و برای ذهن مخاطب قابل لمس‌تر است تصـّرف در نحو است گاهی این تصـّرف در نحوها در حد یک صنعت تشخیص ساده باقی می ماند که شاید ابتدایی‌ترین نوع آن باشد وقتی گفته می‌شود: «نشست جای زنی مرده در اطاق مرد/گلِ پلاستیکی- بی پرنده بی‌بو!-» اینکه گلی جای کسی بنشیند گذشته از هر تأویلی یک نوع تصـّرف در نحو است که در ادبیات ما سابقه‌ای طولانی دارد.

اما کار غزلسرای پست مدرن به اینجا ختم نمی‌شود بلکه او با به هم ریختن ارکان نحوی جملاتی را می سازد که با کمی غور و تأمل به برداشتهایی گوناگونتر و دقیقتر می انجامد به طور مثال:«و زن گرسنه شد و از لبش شروع گریست» بازگشایی این متن از آنجا آغاز می شود که می بینم به جای فعل «کرد»،«گریست» قرار گرفته است. این کلیدی است تا خواننده با موشکافی و روانکاوی زن شبه روایت[در غزل پست مدرن به جای روایت شبه روایت جایگزین شده است] به تعامل حرکت‌های عاطفی در مقابل کششهای جسمانی او پی ببرد و آنگاه متوجه شود که این آشنایی‌زدایی در نحو وجود خارجی ندارد بلکه به خاطر دید مرد سالارانه مخاطب به زن می باشد که جنس مؤنث را به قول «لاکان» به خاطر عدم جهش از مرحله خیالی به تمثیلی حذف می کند!! امـّا «هویت و حتی هویت جنسی در فضای علمی و تئوری جدید که در آن حتی با مفهوم هویت نیز مخالفت می شود چه معنایی می تواند داشته باشد.»۶

یکی از تفاوت های غزل پست مدرن با پیشینیان خود آنست که برای هر حرکتی در متن پشتوانه‌ای قوی را طلب می‌کند یعنی اگر در تاریخ ادبیات ما تنها در شعر بزرگانی مثل «حافظ» و «سعدی» هر کلمه و هر حرکت در خدمت محتوا می‌باشد در غزل پست مدرن در ایجاد ساده‌ترین متون نیز باید فراتر از زیبایی‌شناسی مطلق به محتوا ـ و طبیعتاً فرم ـ اندیشید اما آیا این نگاه خود حاوی نوعی تلقی نو از زیبایی نیست؟!

در دنیای پست مدرن زیبایی دیگر تعریف‌پذیر و مطلق نیست بلکه به دو جنبه عادت و مقایسه محدود می‌شود. به قول «سالینجر»: «نباید گفت فیل بزرگ است بلکه وقتی بزرگ است که در کنار چیز دیگری شبیه سگ یا زن قرار بگیرد.»۷ این وسواس در غزل پست مدرن آنگاه به چشم می‌خورد که شاعر برای هر حرکتی به دنبال دلیل می‌گردد و حتی برای خروج از عقل نیز به فلسفه‌ای عمیق نیازمند است مثلاً دیگر مثل «غزل فرم!» بیت‌ها بی‌جهت و به خاطر عدم توانایی شاعر موقوف المعانی نمی‌شوند بلکه مثلاً برای رساندن «پرحرفی» یکی از شخصیتهای شبه روایت یا برای نشان دادن حرکت آهسته‌تر زمان [با توجه به نگاه خاص و غیرخطی ما به زمان! ] به کار می‌رود یا زحافها برای شبیه شعر سپید شدن! یا بر اثر عدم تسلط شاعر به تعادل بین کلمات و وزن!!

به کار نمی‌روند بلکه مثلاً همانگونه که قبلاً ذکر شد برای بیشتر کردن صلابت جمله یا مقطّع کردن کلمات [نشانگر ترس، ضعف، خشم، جان دادن و... ] می‌باشد. در اینگونه غزلسرایی دیگر فقط وقتی قافیه تکراری به کار می‌رود که قصد ارجاعی درون متنی یا انتقال حـّس تکرار و به بن‌بست رسیدن دنیای مدرن در کار باشد. فقط وقتی قافیه سماعی می‌شود یا قافیه مصدری به کار می‌رود که مثلاً بخواهد به مستی یا دیوانگی یا ناشیانه بودن عملی یا... بپردازد. در این غزل سعی می‌شود از تمام سهل‌انگاریهای پیشین خودداری شود. برای نمونه بعد از قوافی «تهمت، استقامت، سیاست و...» شاعر می‌گوید: «و ناشیانه علی از دل زمان خط خورد» در اینجا محتوا و سطح متن به اثرگذاری دو جانبه دست زده‌اند تا با کاستن از چیزی [به کار بردن قافیه سماعی] غنیمتی بیشتر به مخاطب هدیه شود.

از دیگر مشخصه‌های غزل پست مدرن توجه خاص به فرم است. این فرم نه یک شکل منسجم بلکه می‌تواند شامل جزیره‌هایی نامنضبط و آشفته اما در تعادل منطقی و غیرمنطقی! با یکدیگر باشد. در شعر از تمامی ارکان برای ایجاد فرمهای پیچیده استفاده می‌شود مثلاً تکرار یک کلمه می‌تواند ما را از جایی به جای دیگر ارجاع دهد یا استفاده از کلمات همنشین این کلید را به مخاطب بدهد که کدام قسمت‌های شعر به یکدیگر مربوطند حتی از وارد کردن شخصیتهای یکسان، مکانهای تکراری و زبان گفتاری مشابه برای ارجاع دادن مخاطب در طول و عرض اثر می‌توان استفاده کرد مثلاً وقتی جمله‌ای با کلمات انگلیسی ادا می‌شود مطمئناً با مظاهر مدرنیسم نظیر رادیو و تلویزیون و از آنطرف با تمام شخصیتهای از خود بیگانه و از سویی دیگر با تمام فراروایتهای موجود در شعر در ارتباط می‌باشد پس دیگر استفاده از چند زبان در شعر صنعت نیست بلکه قسمت کوچکی از عظمت نظمِ بی‌نظم‌های موجود در غزل پست مدرن است!

غزل پست مدرن با دو رویکرد مختلف در عرصه کلی نگری و جزئی نگری مواجه است. گاهی یک غزل در کلیـّت امر می‌خواهد فلسفه یا مفهومی را منتقل کند و باید از بالا به آن نگریسته شود مثلاً وقتی با غزلی از سعدی بازی می‌شود شاید در جزئی نگری نیز کشفهایی نهفته باشد اما آنچه بیشتر مـّد نظر مؤلف است زیر سؤال بردن و به چالش کشیدن نوعی از اندیشه به گونه‌ای کاملاً نسبی‌نگر است! از طرفی دیگر در بعضی از غزلها دید موازی رجحان داشته و مخاطب باید در طول اثر به کشف دست بزند و آنگاه از کنار هم قرار دادن قطعات پازلی که به دست آورده به کلیت موجود و فلسفه نهفته پی ببرد! این دو نوع نگاه با همه تفاوت‌ها هر دو در غزلهای پست‌مدرن دیده می‌شوند و این برخوردهای پارادوکسیکال نه گزینه‌ای بر ردّ این نوع از غزل بلکه تأییدی بر ویژگیهای بنیادین آن می‌باشد.۸

»چند صدایی» بودن در غزل پست مدرن یکی دیگر از ویژگی‌هاست. دیگر مباحث کلی و راوی دانای مطلق فرورفته در جلد «اول شخص مفرد» جایگاه کلاسیک خود را از دست داده‌اند و هر شخص وارد شده در غزل با توجه به خصوصیات فردی و شخصیت‌پردازی دارای گویش خاص خود می‌باشد. اما حضور این شخصیتها هر کدام با پشتوانه بوده و در صورت نبود آنها یا تبدیل و تغییرشان به شعر خلل جبران‌ناپذیری وارد می‌شود. در کنار شخصیتها راوی نیز تغییر می‌کند تا بتواند ما را به زوایای ناشناخته‌ای رهنمون سازد یا گاهی بالعکس بعضی از زوایای روایت را از دید ما پنهان کند تا فضایی سپید را برای برداشتی آزاد و تکثر معنایی نتیجه دهد!

سید مهدی موسوی

پانوشتها و رفرنسها :

۱ـ مثلاً در فیلم «بزرگراه گمشده» (متعلق به «لینچ») از لحاظ حرکت زمانی، از دست رفتن شخصیتهای ثابت و نگاه روانکاوانه به مسائل پورنوگرافی و... آنرا پست مدرن می‌نامیم اما فیلمی مثل «پارک ژوراسیک» (متعلق به «اسپیلبرگ») را نیز به خاطر به تمسخر گرفتن شکوه دنیای مدرن و اشاره به شکست علم و عقل ـ دو رویکرد اصلی دوره مدرن ـ در مقابل طبیعت وحشی و نظریات تکثیر بی‌مانند موجودات و حرکتهای ژنتیکی برای رقم زدن موجودات به گونه دلخواه و... پست مدرن می‌نامیم.

۲ـ پست مدرنیته و پست مدرنیسم گردآوری و ترجمه: حسینعلی نوذری

۳ـ متأسفانه چون برای نشان دادن این حرکت باید کلّ اثر را بررسی کرد در این بخش نمی‌توانیم مثالی را ذکر کنیم.

۴ـ فلاسفه بزرگ ـ برایان مگی ترجمه عزت الله فولادوند

۵ـ نقل قولیست از «ویتگنشتاین»

۶ـ نقل قولیست از «ژولیا کریستوا»

۷ـ دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم ـ جروم دی سالینجر ترجمه احمد گلشیری

۸ـ هر چند همین آوردن لفظ «بنیادین» خود پذیرفتن نوعی فرا روایت است که در تقابل با خود قرار می‌گیرد اما به دلیل آنکه نوشتن این مقاله فرایندی مدرن است گریز از پاره‌ای تسامحات غیرممکن به نظر می‌رسد.

۹ـ البته گاهی نیز این کلمات کلّی در شعر وجود دارند که اغلب تعمدی و برای به چالش کشیدن این کلیت‌ها و اشاره به توخالی بودن آنهاست یعنی متن خود به نقد فراروایتها می‌پردازد.

۱۰ـ وضعیت پست مدرن ـ ژان فرانسوا لیوتار ترجمه حسینعلی نوذری

۱۱ـ پست مدرنیسم ـ ریچارد آپیگنانزی ترجمه فاطمه جلالی سعادت

۱۲ـ نقل قولیست از «چارل جنکز»

۱۳ـ چه کسی واقعاً می‌تواند ثابت کند که ما خود ساخته‌هایی مجازی نیستیم و چه کسی می‌تواند به یقین بگوید واقعی‌تر از آن چیزی هستیم که مثلاً در اینترنت می‌سازیم!!

۱۴ـ وشهای بنیادین در دانش زبان ـ رومن یاکوبسن ترجمه کورش صفوی

۱۵ـ آشنایی با عروض و قافیه ـ دکتر سیروس شمیسا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.