سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

سطح علمی دانشگاه ها در حال کاهش است


سطح علمی دانشگاه ها در حال کاهش است

در رد یارانه آموزش عالی

دولت آمریکا حمایت مالی زیادی از تحصیلات دانشگاهی به عمل می‌آورد. دانشگاه‌های ایالتی، شهریه‌های بسیار اندکی را از دانشجویان مطالبه می‌کنند و دولت فدرال، با انبوهی از برنامه‌های کمک‌هزینه و وام‌دهی توانا ساختن خانوارها در پرداخت شهریه‌ها را مدنظر دارد.

(با هزینه مبالغ بیشتر در این برنامه‌های کمک‌رسانی از سوی سیاستمداران، مخارج مدارس عالی و شهریه‌های درخواستی از سوی آنها نیز بیشتر شده و لذا یک مارپیچ صعودی هزینه‌ای به وجود آمده است – البته این موضوع در این مقاله بررسی نمی‌شود‌)

یکی از ساده‌ترین آموزه‌های اقتصاد آن است که اگر دولت از چیزی حمایت مالی کند، مقدار بیشتری از آن در قیاس با حالتی که چنین حمایتی وجود ندارد، تولید خواهد شد. دلیل این امر آن است که یارانه‌ها، فرآیند طبیعی انجام شده از سوی افراد برای محاسبه هزینه‌ها و فواید را مختل می‌کنند. کالا یا خدمت مورد حمایت، به شکلی مصنوعی جذابیت بیشتری برای مصرف‌کنندگان پیدا می‌کند و با خرید مقدار بیشتری از این محصول، منابع از کالا‌ها یا خدمات فاقد حمایت مالی به کالاهای دارای حمایت منتقل می‌شوند. به این ترتیب، حمایت‌های مالی (یارانه‌ها) به ناکارآیی می‌انجامند.

در بخش تحصیلات عالی، یارانه‌ها به ایجاد مازاد عرضه بزرگی از افراد جوان دانشگاهی و تنزل استاندارد‌های آکادمیک انجامیده‌اند. با گسترش دامنه تحصیلات عالی - در پایان جنگ جهانی دوم، کمتر از ده‌درصد از فارغ‌التحصیلان دبیرستان‌ها در دوره‌های تحصیلی بالاتر ثبت‌نام می‌کردند و این نسبت در حال حاضر به رقمی نزدیک به ۷۰‌درصد رسیده است - مدارس عالی به نحوی فزاینده دانش‌آموزان ضعیف و بیکار را به خود جذب کرده‌اند. بسیاری از دانشکده‌ها به جای آن که خطر از دست دادن این قبیل دانشجویان (و پولی که به همراه می‌آورند) را قبول کنند، معیار‌های خود برای پذیرش دانشجو را آسان‌تر ساخته‌اند و به دلیل جذب بیش از حد دانشجو، افزایش تعداد دانشجویان در هر کلاس را ممکن ساخته و دانشگاه‌ها برنامه‌های درسی خود را مطابق با این تغییرات تنظیم کرده‌اند.

با این وجود، برخی از سیاستمداران و مسوولان آموزشی ادعا می‌کنند که آمریکا به شدت به «تولید» فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بیشتری نیاز دارد. اوباما در سخنرانی خود در فوریه ۲۰۰۹ در کنگره اعلام کرد که هدف این کشور، داشتن بیشترین‌درصد از کارگران دارای مدارک دانشگاهی در سال ۲۰۲۰ است. یکی از بزرگ‌ترین بنیاد‌های آموزشی آمریکا با نام بنیاد لومینا اعلام کرده است که ماموریت این نهاد، ورود تعداد بیشتری از دانش‌آموزان به دانشگاه است و تاکید می‌کند که سایر کشور‌ها در حال پیشی‌گرفتن از ایالات متحده آمریکا از نظر سطح «موفقیت آموزشی» هستند. این موضوع گفت‌وگویی بود که در ۲۶ فوریه برگزار شد و من هم در آن شرکت داشتم. رییس پیشین موسسه آموزشی مارگارت اسپلینگز و مایکل لوماکس، رییس بنیاد دانشگاهی یونایتد نگرو در این گفت‌وگو از این موضع دفاع می‌کردند که آمریکا به فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بیشتری نیاز دارد تا همچنان به عنوان قدرت اول اقتصادی در سطح دنیا باقی بماند. ریچارد ودر، ‌استاد اقتصاد دانشگاه اوهایو و من با این دیدگاه مخالف بودیم.

در ادامه مختصری از این گفت‌وگو را می‌آورم:

موافقان ایده نیاز به افراد دانشگاهی بیشتر بر موارد زیر تاکید می‌کردند:

▪ آموزش عالی، درآمد افراد را به میزان قابل‌ملاحظه‌ای افزایش می‌دهد. فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در طول دوران کاری خود، به طور متوسط نزدیک به یک‌میلیون‌دلار بیشتر از افرادی که تحصیلات دانشگاهی ندارند، درآمد کسب می‌کنند؛

▪ دانشگاه‌ها مهارت‌هایی را برای افراد فراهم می‌آورند که برای موفقیت در «اقتصاد دانش محور» به آنها نیاز دارند؛

▪ آموزش عالی فرصت‌هایی را برای پیشرفت افراد و به ویژه برای کسانی که از خانواده‌هایی فقیر برخاسته‌اند، فراهم می‌کند؛

▪ آموزش عالی به آمریکا کمک می‌کنند تا قدرت رقابتی خود را در برابر سایر کشور‌ها حفظ کند.

پروفسور ودر و من با ادعاهایی که در ادامه می‌آیند، به بحث وارد شدیم:

اولا، ما تاکید کردیم که استدلال مبتنی بر «اضافه درآمد»، استدلالی بی‌پایه است. هر چند روی هم رفته درست است که افراد دارای مدارک دانشگاهی درآمد بالاتری کسب می‌کنند، اما این گفته لزوما به طور نهایی صادق نیست. اینکه افراد دارای مدارک دانشگاهی به طور متوسط درآمد بالاتری دارند، هیچ چیزی در این باره نمی‌گوید که دانشجوی بعدی که مدرک می‌گیرد، چه وضعی خواهد داشت. از آن جا که بسیاری از افرادی که امروزه موفق به دریافت مدارک دانشگاهی می‌شوند، نهایتا در مشاغلی با مهارت‌های اندک و دستمزد پایین مشغول به کار خواهند شد، هیچ مبنایی برای این فرض که تحصیلات دانشگاهی باعث افزایش درآمد می‌شود، ‌وجود ندارد.

ثانیا، ما چنین استدلال کردیم که مطالعات دانشگاهی، مهارت‌ها و دانش افراد را به طرزی خودکار بهبود نمی‌دهد. هر چند بعضی از دانشجویان به شدت از مطالعات خود سود می‌برند، اما بسیاری از آنها با توانایی‌های بسیار ضعیفی پا به دانشگاه می‌گذارند و با پیشرفتی اندک یا بدون اینکه هیچ پیشرفتی در مهارت‌های آنها صورت‌گرفته باشد، فارغ‌التحصیل می‌شوند. از دیگر سو، اغلب کارفرمایان در پی دانش عمیقی که تنها افراد دارای تحصیلات دانشگاهی می‌توانند از آن برخوردار باشند، نیستند، بلکه به دنبال مهارت‌های بنیادین و قابلیت‌های یادگیری هستند - و گلایه می‌کنند که بسیاری از دانشجویان از این لحاظ کمبود دارند.

ثالثا، ما استدلال کردیم که بهره‌مندی از مدرک دانشگاهی ضرورتا هیچ‌گونه فرصتی را برای فرد به وجود نمی‌آورد، زیرا دارندگان مدرک لیسانس امروزه آن چنان زیاد هستند که داشتن آن هیچ تمایزی به حساب نمی‌آید.

به علاوه به جز تحصیل در دانشگاه، روش‌هایی دیگر و غالبا کارآمدتر نیز برای پیشرفت افراد وجود دارد. بسیاری از مسیر‌های شغلی هزینه کمتری را در قیاس با تحصیل در دانشگاه به همراه دارند و چشم‌انداز‌ همراه با موفقیت بیشتری را فراهم می‌آورند.

نکته چهارم این بود که در حال حاضر تعداد نیروی کار فارغ‌التحصیل شده از دانشگاه‌ها به سطح اشباع رسیده است، افزودن بر تعداد آنها کمکی به افزایش قدرت رقابتی آمریکا نخواهد کرد. افزون بر آن، هیچ‌گونه ارتباط علی میان افزایش تعداد افراد دارای مدرک دانشگاهی و ایجاد مشاغل پردرآمد و پرمهارت وجود ندارد.

در پایان بر این نکته تاکید کردیم که افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها بر وخامت مشکل تورم مدرک‌گرایی می‌افزاید - به این معنا که کارفرمایان اعلام می‌کنند متقاضیان حتی برای مشاغلی که نیازی به هیچ‌گونه آموزش دانشگاهی ندارند نیز باید دارای این قبیل مدارک باشند. این مشکل در حال حاضر افراد فاقد این گونه مدارک را از بسیاری از مشاغلی که به راحتی قادر به انجام آنها هستند، محروم کرده است. طرف مقابل گفت‌وگوی ما هیچ چیزی در پاسخ به این ایرادات ما نگفتند. شاید بایستی بحث را در همین جا به پایان رساند، اما نکات دیگری نیز وجود دارد که می‌توان در برابر ایده تلاش برای افزایش میزان حضور در دانشگاه از طریق سیاست‌های حمایت دولت بیان کرد.

از یک طرف، این عقیده که ورود تعداد بیشتری از افراد به دانشگاه، وضعیت آن را بهتر خواهد کرد، بر بنیانی مشابه با این عقیده استوار است که موقعیت کشور در صورت افزایش نسبت افراد صاحب‌خانه‌ بهبود خواهد یافت. این عقیده نیز ‌ ظاهرا اصل دیگری است که سیاستمداران تلاش کردند تا از طریق اعطای یارانه‌ها و انواع دیگر دخالت‌ها آن را تحقق ببخشند. دست آخر مشخص شد که این عقیده برای بسیاری از افرادی که به دریافت وام‌های رهنی ترغیب شده بودند و توان بازپرداخت این وام‌ها را نداشتند، ‌مضر است. به همین ترتیب، امروزه بسیاری از جوانان آمریکایی سعی می‌کنند که هزینه‌های تحصیل خود در دانشگاه را از محل درآمد‌هایی بپردازند که از آن چه به آنها وعده داده شده بود، کمتر است. برنامه‌های دولتی همواره خسارات جانبی زیادی به بار می‌آورند.

از سوی دیگر، اگر ما در هدف خود برای افزایش بهره‌وری در اقتصاد مصمم هستیم، باید بدانیم که افزایش نهایی در نسبت کارگران دارای مدارک دانشگاهی به معنای انحراف از سیاست‌هایی است که عملا برای این امر بسیار اهمیت دارند. دولت‌ها منابع را از موارد استفاده مولد و تعیین‌شده به شکل رقابتی دور کرده و به سوی کاربرد‌های بی‌فایده و تعیین‌شده در فرآیند سیاسی منتقل می‌سازند. قوانین و نظارت‌های بی‌حد و حصر دولت‌ها مثل قانون حداقل دستمزد و اعطای مجوز‌های شغلی باعث کاهش کارآیی می‌شوند. دولت‌ها همچنین با اعمال مالیات‌های بالا، سرمایه‌گذاران و کارآفرینان را از داخل کشور بیرون می‌رانند. بسیاری از تغییرات سیاستی بر نشاط و سرزندگی اقتصاد می‌افزایند، اما فرستادن تعداد بیشتری از جوانان به دانشگاه، در زمره این تغییرات نیست.

جورج لیف

محسن رنجبر