دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سینما علیه سینما


سینما علیه سینما

نگاهی به فیلم «من مادر هستم»

بدون شک سال ۱۳۹۱ ، در تاریخ سینمای ایران به عنوان یک مقطع ویژه ثبت خواهد شد. سالی که تقریبا هر روز آن با کشمکش و جنجال گذشته ؛ هنوز یک مسئله بحث برانگیز تمام نشده، دعوای دیگری پا می گیرد. هرچند که این جنجال ها عمدتا نائل و ناظر به اختلاف های سیاسی، گروهی، فرهنگی و اخلاقی هستند، اما اگر فراتر بنگریم، اغلب حاشیه ها، ماهیت و هویت «سینمای ایران» را تهدید و تحدید می کنند. برای نمونه، فیلم «من مادر هستم» را می توان نام برد که به اعتقاد نگارنده اگر از عواقب و نگره های ایدئولوژیک آن بگذریم، یک هجمه به تمامیت و کالبد سینمای کشورمان محسوب می شود. این درحالی است که بانیان و مدافعان فیلم، آن را أثری اخلاقگرایانه می نامند و فیلمی در نقد طبقه تازه به دوران رسیده و مناسبات برخاسته و برساخته از آن می پندارند. اما آیا واقعا چنین است؟ چرا «من مادر هستم» را علیه سینمای ایران می دانیم؟

این که برای پرداختن به این فیلم حتی نمی توان خلاصه ای از داستان و ماجراهایش نوشت، خودش مسئله سهمگینی است. چرا کار به جایی رسیده که مجبور می شویم از شرح و شکافتن روایت یک فیلم پرهیز کنیم؟

«من مادر هستم» به کارگردانی فریدون جیرانی، به لحاظ ساختاری یک أثر پردست انداز و مملو از گاف است؛ هم در فیلمنامه و هم در اجرا. مثلا مشخص نمی شود که چرا سعید با اینکه به آوا علاقه دارد اما به ارتباط او با فرد دیگری کمک می کند؟ اصلا چرا پدر و مادر آوا تن می دهند تا دخترشان نزد سعید زندگی کند و چه دلیلی دارد که آوا سعید را با آن شیوه به قتل برساند؟ چطور خانواده هایی از هم گسیخته و پرتنش، که زن و شوهر دائم با هم درگیر و قهر هستند در خانه هایی این چنین مرتب و تمیز و برق افتاده زندگی می کنند؟ این درحالی است که ابتدایی ترین ملاحظه در نمایش وضعیت این جماعت این بود که موقعیتی به هم ریخته و در هم و برهم برای آن ها ترسیم شود. این آدم ها که حتی حوصله غذا خوردن ندارند و از شدت مستی ناتوان از ایستادن و راه رفتنند، چگونه دور تا دور منزلشان را با شمع، آذین می کنند؟ اسم یکی از شخصیت های اصلی فیلم نادراست اما در برخی سکانس ها ناصر صدایش می زنند! درجه رئیس کلانتری، سروان نشان داده می شود اما او را جناب سرهنگ صدا می کنند!

تکیه اصلی فیلم در پیش برد درام، رسوایی ها و مناسبات غیراخلاقی است. هرچند که یک فیلم برای نقد سبک زندگی فاسد و نشان دادن عقوبت گناه، مجبور است تا بر آلودگی ها پرسه بزند، اما در نهایت باید خود و مخاطبش را از این گونه باتلاق ها بیرون بکشد نه اینکه غرق در منجلاب کند. اتفاقی که درباره فیلم «من مادر هستم» رخ نداده و این فیلم در رساندن مخاطب خود به درک تازه ای از زندگی و رهیافتی نو در اخلاق ناتوان است. آنچه در فیلم واقع شده، بمباران روابط ضداخلاقی است.

یکی از علت های مهم این شکست هم این است که فیلم تنها بر معلول ها مانور می دهد. درحالی که مناسبات غیراخلاقی و فساد در بخشی از طبقه مرفه جامعه، روبنا هستند که زیربنای آن قهر با آداب و تعلقات مذهبی و متعاقبش مناسبات اقتصادی ناسالم است. اما فیلم نه این مسائل را در مقدمه خود مطرح می کند و نه نتیجه گیری درستی دارد. اتفاقا در مقدمه به تأیید لییرالیسم می پردازد(نادر در اعتراض به رئیس کلانتری به محدودیت های اجتماعی اعتراض می کند) و در نتیجه گیری نیز چهره ای نفرت انگیز از مذهب و شرع مقدس نمایش می دهد. آنجا که کاراکتر آوا با مظلومیت تمام به قصاص محکوم شده و مخاطب به شدت دچار درگیری عاطفی می شود. در این صحنه ها نه تنها مذهب به عنوان یک عامل رهایی بخش و منجی وارد نمی شود که چهره ای مخوف و غیرانسانی از احکام و شرعیات اسلامی به نمایش در می آید. متدینین و محجبه ها در این فیلم نیز مانند فیلم های قبلی فریدون جیرانی در قالب اشباحی ترسناک و موحش به تصویر کشیده شده اند. در اینجا هم مثل بسیاری دیگر از فیلم های سینمای ایران، نمادهای مذهبی -به ویژه چادر- تنها در زندان و دادگاه و پای چوبه دار و به طور کلی در لحظاتی که هراس و نفرت غلبه دارد، حضور پیدا می کند.

«من مادر هستم» نیز مانند بسیاری دیگر از آثار سینمای ما یک فیلم «ضدجوان» است. فیلمی که تصویری پلشت و حقیر از نسل نوین کشورمان نشان می دهد. در شرایطی که جوانان ایران زمین هر روز در میادین مختلف برای کشورمان افتخاری را کسب می کنند، در بیشتر فیلم های ایرانی سال های اخیر »همه« جوان ها با چهره ای نکبت بار به تصویر درآمده اند. این درحالی است که همکاران فیلمسازان ما در هالیوود با فیلم های خود قصد تزریق اعتماد به نفس به جوانان آمریکایی را دارند و حتی در خیلی از فیلم هایشان تصویری قدیس وار و منجی گونه از جوانان نشان می دهند. معلوم نیست کارگردان های ایرانی چه پدرکشتگی با نسل جوان دارند؟! این یک تصویر دروغین است و فیلم اخلاقگرا در وهله اول باید صادق و راستگو باشد.

همین تناقض ها، سازندگان فیلم را مجبور کرده تا به صدور بیانیه روآورند. بیانیه هایی هم در متن و هم بیرون فیلم. به این ترتیب که در سکانسی از فیلم، یکی از شخصیت ها سخنرانی می کند و می گوید که در زندگی اش گناه کرده و حالا دارد تاوانش را پس می دهد. علاوه بر این، سازندگان فیلم -کارگردان و تهیه کننده- طی روزهای اخیر دائم بیانیه می دهند و مصاحبه می کنند که هدفشان از ساخت فیلم این نبوده و آن بوده و ... . درحالی که یک فیلم خوب، خودش باید از خودش دفاع کند. همین که صاحبان فیلم در تلاش برای رهانیدن أثر خود از اتهامات برآمده اند گویای مشکل داشتن فیلم است.

در پایان اینکه فیلم هایی چون «من مادر هستم» و به طور کلی موجی که اخیرا در زمینه بازنمایی خیانت در سینمای ما راه افتاده از این نظر تهدیدی علیه این نهاد فرهنگی محسوب می شوند که درحال خط شکنی و عادی سازی ترسیم این گونه موضوعات هستند. چنان چه در برابر این نوع فیلم ها مقاومتی صورت نگیرد -بدون شک- شاهد رشد قارچ گونه آن ها در درازمدت و هنجارشکنی تدریجی آن ها خواهیم بود. سینمای امروز ایران در خطر است. اما این خطر به هیچ وجه از بیرون نیست و این خود اهالی سینما -مسئولین، تهیه کنندگان، منتقدها و هنرمندان- هستند که درحال هل دادن سینما به سوی دره هستند. کافی است به آمارها توجه کنیم. هربار و هرجا سینمای ما به سمت مضامین نامناسب و ناهنجار رفته، بیشتر سقوط کرده و حتی با بحران گیشه مواجه شده است. نکته تأمل برانگیز هم این است که در دوره هایی که خود سینماگران مدیریت سینما را برعهده گرفتند این عرصه بیشتر آسیب دیده است. از این زاویه، معترضان به فیلم های غیراخلاقی، درواقع مدافعان سینمای ایران بوده و سینماگران ما به آن ها مدیون هستند.

آرش فهیم