جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

تعارض فرهنگ تعالی با توسعه


تعارض فرهنگ تعالی با توسعه

در برخورد تمدنی می خواهند تمدن های رقیب را به خرده فرهنگ تبدیل كنند و اگر هم می گویند كه فرهنگ های بومی باید به رسمیت شناخته شود, به همین معناست یعنی بر محور توسعه, فرهنگهای بومی بازسازی و تعریف شوند

یادمان پروفسور سید حسین العطاس، جامعه شناس فقید مالزیایی می توانست بیشتر از یك بزم دانشگاهی نباشد. یعنی با حضور یكی، دو مسئول مملكتی و یا اساتید پر سر و صدا، مجلس ختمی گرفته شود برای یك اندیشمند، تا معركه ای باشد برای پز اجتماعی یك دانشكده.

اما موضوعی كه برای جلسه در نظر گرفته شده بود، (علم بومی، علم جهانی؛ امكان یا امتناع؟) نوید بخش این بود كه این گردهمایی توان تبدیل شدن به یك همایش علمی را داراست. می شد این یادمان را به یك همایش دستوری در ارتباط با «تولید علم بومی» تبدیل كرد و می شد آن را به یك هم اندیشی دانشگاهی در ارتباط با ماهیت «علم بومی» سوق داد. از قضا همایش «علم بومی، علم جهانی؛ امكان یا امتناع؟» از میان این گزینه ها بهترین را انتخاب كرده بود و به این اعتبار به یك همایش ارزشمند تبدیل شد.

شاید بتوان مقالات و سخنرانی های عرضه شده در همایش را به ۳ دسته تقسیم كرد: نخستین نگاه از آن اساتیدی بود كه شرایط واقعی ایران را این گونه می دیدند كه «بوم» آن در تولیدات علمی آن تأثیرگذار بوده است.

بنابراین كم و بیش آن را پذیرفته بودند و در دل آن و به مسائل جاری آن می پرداختند و سخن از دایاسپورای ایرانی و یا ضرورت تدوین نظام سنجش علم وفناوری با رویكرد ملی و ... به میان می آوردند. نگاه دوم و سوم از آن كسانی بود كه حتی عده ای از مدعوین نیز آنها را با یك چشم می دید. به قول دكتر ذاكر اصفهانی؛ «دیدگاه دوم، ... دیدگاه حداكثری است و یا به دنبال دینی كردن علم و یا علمی كردن دین هستند.»

چالش این همایش نیز شاید در دل همین دیدگاه حداكثری رخ داد كه یكی «دین» را حداكثری می خواست و از همین رو «بوم و بر» را به بوم و بر فرهنگی تعریف می كرد و دیگری «علم» را حاكم می دانست وبرای ایران نیز بیش از یك بوم جغرافیایی، بومی قائل نبود.

قرعه نخستین سخنرانی های علمی همایش پس از دكتر غلام عباس توسلی، به صورت اتفاقی به دكتر مصطفی ملكیان و سپس سید محمدمهدی میرباقری (رئیس فرهنگستان علوم اسلامی) رسید. كه یكی برای علم «بومی» قائل نبود چرا كه معیار علم را صدق و كذب می دانست، در نهایت نیز به صراحت تأكید كرد كه علمی ورای علم جهانی نه داریم، نه حق داریم كه داشته باشیم. در مقابل دیگری در یك فرآیند پیچیده برای بوم های فرهنگی، علوم متفاوتی قائل بود وخود از این میان بوم دین را پیگیری می كرد.

آن چه در پی می آید متن سخنرانی حجت الاسلام میرباقری است كه در همایشی كه از سوی انجمن جامعه شناسی ایران برای بزرگداشت پروفسور سیدحسین العطاس در هشتم خردادماه برگزار شد، ایراد گردید.

تولید علم در بوم فرهنگی - نه بوم جغرافیایی و تاریخی- یك ضرورت است و این ممكن نیست جز از طریق تحول در روش ها. تا روش تحقیق متحول نشود امكان دستیابی به چنین چیزی ممكن نیست. بحث را در باب چالش جدی كه اكنون در مقیاس جهانی پیش روی بشر است دنبال می كنیم و آن چالش «تعالی» با «توسعه» است.

امروزه توسعه پایدار خود را به صورت «برخورد تمدنی» تعریف كرده است. برخورد دو تمدنی است كه یكی به دنبال توسعه است و دیگری به دنبال تعالی. از همین منظر دستیابی به علم بومی در بوم فرهنگ معتقد به تعالی یك ضرورت است و این مهم نیز جز با تحول در روش ها، فلسفه روش ها و نمونه سازی برای تولید روش میسر نیست. یعنی همان طور كه شما برای مطالعه یك موضوع مدل سازی می كنید، در یك قدم فراتر، در حوزه فلسفه علم برای «تحقیق» مدل سازی می كنید و فراتر از آن نمونه سازی و مدل سازی برای «روش تحقیق» است. برای تولید علم جدید باید از این جا آغاز كنیم و اگر در فلسفه روش تحقیق به تحول در روشهای بنیادی نرسیم، امكان دستیابی به علم جدید فراهم نمی شود.

آن چه ضرورت علم بومی را فراهم آورده و موجب شده ما بحث از علم بومی بكنیم - چه آن را بپذیریم یا نپذیریم- فراتر از حل معضلات بومی و منطقه جغرافیایی دانشمندان است، بلكه مسأله چالش جدی است كه بین علم مدرن و بوم های فرهنگی اتفاق افتاده است.

جهانی سازی علم مدرن، خط و مرز فرهنگ ها را شكسته است و این چالش ضرورت علم بومی را فراهم آورده است. ما باید بحث را از این جا آغاز كنیم. به نظر ما این چالش دین و علم، چالش دین وتجدد و چالش فرهنگ ها، بویژه فرهنگ ادیان و فرهنگ اسلام با تجدد و علم مدرن - نه علم به مفهوم درك واقع- چالشی است كه در یك مقیاس بزرگتر و بین تعالی و توسعه ایجاد شده است و این یك واقعیت است. چه ما چشمان را بر آن ببندیم چه نبندیم، یك بحران بزرگی است كه جامعه جهانی با آن مواجه است و چشم بر بستن به این چالش ها و ریشه یابی نكردن آن، حل مشكل نیست بلكه كشیدن خط روی صورت مسأله است.

تعالی و توسعه، هر دو مشتركاتی با یكدیگر دارند، یعنی هر دو به دنبال این هستند كه از طریق تحول در نیازهای بشر، آنها را مرتفع كنند و با ایجاد موضوعات و روابط جدید، مقیاس نیازها و ارضای آنها را تغییر دهند. به عنوان مثال جایی كه بخواهیم روابط درون مولكول را بكاویم و یا روابط بیرونی آن را، مقیاس مطالعه عوض می شود و ابزار اندازه گیری متفاوتی را طلب می كند. در درون مولكول دیگر ابزار اندازه گیری متر وسانتی متر نیست، در آن جا اوصاف تبدیل می شود به امواج و اشعه ها و در نتیجه مقیاس اندازه گیری و نسبت عوض می شود.

در توسعه نیز آن چه را كه می خواهند دنبال كنند، تغییر «كمی» در جوامع نیست، بلكه می خواهند تغییرات «كیفی و كمّی» را همزمان ایجاد كنند تا مقیاس نیاز و ارضای نیاز را تغییر دهند؛ این در تعالی هم هست. تعالی به دنبال مفاهیمی از نوع امنیت، مشاركت، آسایش، بهجت و نشاط، آزادی است .

در توسعه پایدار، بخصوص توسعه همه جانبه ای كه در دهه های اخیر مطرح شده است و فرهنگ های متفاوت در او حضور دارند، به دنبال تحول همه نهادها و سازمان های اجتماعی برای گذار از یك وضع به وضع جدید هستند كه گاهی از آن به گذار از تمدن سابق به تمدن جدید تعبیر می كنند. این نیز به یك معنا در تعالی موجود است. در تعالی نیز، به یك معنا به دنبال گذار از یك وضع به وضع دیگر هستیم. پس معنی تعالی مبارزه با آزادی، نشاط و بهجت، عدالت گستری و امثال اینها نیست. معنی تعالی جویی، ساختارگرایی نیست، بلكه عبور از ساختارها به سمت تعالی است. پس تفاوت در كجاست؟

نخست جایی كه با هم تفاوت دارند، در «مبنا و هدف» است. هم تعالی و هم توسعه، هر دو انسان محور هستند و موضوع اصلی آنها توسعه انسانی است. گسترش امنیت انسانی و تغییر بافت نیروی انسانی است. می خواهند انسان به یك نقطه بالاتری برسد و نیاز برتری را درك كند و آن را بهتر ارضاء كند . امّا در «مبنا و جهت» با یكدیگر متفاوت هستند و آن چه مهم است این است كه این جهت در همه فرآیند توسعه و تعالی ساری و جاری می شود.

جهت یكی، «توسعه ابتهاج مادی» است - البته تقسیم به مادی و معنوی غلط است، اما چون تعبیر دیگری نداریم آن را بیان می كنیم - و جهت دیگری، «توسعه تقرب و ابتهاج به قرب» است. توسعه، رفاه و بهره وری مادی و همین طور اشتداد لذتجویی مادی را از طریق «نظام تحقیقات» و «تحقیقات سازمانی» علم، فناوری و صنعت دنبال می كند.

البته تعالی نیز با صنعت و علم مبارزه نمی كند اما در تولید و ایجاد فناوری ها جهت دیگری را دنبال می كند. این اختلاف نظر در باز تولید مفاهیم پایه زندگی هم حضور پیدا می كند، هر دو صحبت از رفاه، عدالت و امنیت، دانش و... می كنند، اما در واقع «تعاریف» و «احكام» متفاوتی دارند و آنها را یكسان تعریف نمی كنند.

پس این چالشی كه در مقیاس بین المللی مشاهده می كنیم، چالشی در چنین زمینه هایی است. بخصوص در مقیاس جهانی تعاریف متفاوتی دارند، چرا كه گاهی تعاریف ما در مقیاس «ملی» است، گاهی تعاریف «بین المللی» است و روابط دولت ـ ملت ها را تنظیم می كند و گاهی نیز مقیاس، مقیاس «جامعه جهانی» را منظور نظر دارد و وحدت جامعه جهانی را تعریف می كند. از طرف دیگر جهت حاكم بر تمایلات اجتماعی، تفاهم اجتماعی، همكاری و تعاون اجتماعی «فرهنگ» است و آن چه كه مبنای جهانی سازی و ایجاد توسعه پایدار در مقیاس جامعه جهانی است، به تعبیر خود آنها «فرهنگ تجدد» است. پس چالش در بین ۲ فرهنگ و در عمیق ترین لایه های آنها، با تمدن است.

اكنون دو فرهنگ در جهان تعارض پیدا كرده اند و ما نباید چشم بر روی آن بپوشیم. ساده لوحانه است اگر این برخورد را ساده سازی كنیم و بگوییم یكی با علم مخالف است و دیگری موافق؛ یا این كه یكی مخالف پیشرفت است و دیگری موافق پیشرفت. كدام انسان حكیمی كه البته ساختارگرا و متحجّر نباشد، با آزادی، امنیت و علم گستری مخالف است.

اختلاف در فرهنگی است كه این مفاهیم پایه زندگی را «بازتولید» می كند، و در قدم بعد اختلاف به سازوكارهای علمی و نرم افزارهایی باز می گردد كه برای دستیابی به این «آرمان های تعرف شده» شكل می گیرند.

علم كه در فضا تولید نمی شود، علم حلقه اتصال اخلاق و فلسفه است؛ چه علم از دل «باید» بیرون بیاید وچه نیاید. روشن است كه نه «باید» از دل «هست» بی واسطه بیرون می آید و نه «هست» از دل «باید»؛ اما در یك فرآیند پیچیده این دو به یكدیگر پیوند می خورند. این ساده انگارانه تحلیل كردن فرآیند است، اگر انتزاع كنیم وبگوییم از دل «هست»، «باید» بیرون نمی آید، بلكه در یك فرایند پیچیده، عقل عملی با عقل نظری، علم اخلاق با دانش و همچنین دانش های بنیادین با فلسفه و دانش های كاربردی به یكدیگر گره می خورند تا این رابطه هرچه پیچیده تر برقرار شود.

دانش كاربردی حلقه اتصال فلسفه واخلاق است، یعنی برای ارضای نیازهای تعریف شده، مبانی فلسفی خاص، روشهای علوم و خود علوم «تولید» می شود. به این دقت داریم كه امروزه دیگر كسی طرفدار «پوزیتیویسم» نیست و عصر آن به سر آمده است و این از مسلمات است كه نه فقط در معارف انسانی، بلكه در علوم تجربی محض هم «تعبیر» بیش از «واقعیت محض» حضور دارد و یك دانشمند، عالم را «تعبیر» می كند.

نمی خواهم نظریه كانت را تأیید كنم كه انسان ساخت و بافت ذهنی از پیش معین شده و قالب معینی را به جهان می دهد، چرا كه این بحث باید در معرفت شناسی دنبال شود، اما در هر صورت قالبی را به داده های بیرونی می دهد، تا در نهایت این گونه تحلیل شود كه علم، حاصل فلسفه واخلاق است. اگر در مبنای توسعه و حركت اجتماعی تفاوت وجود دارد و تعاریف پایه زندگی و اندیشه های بنیادین زندگی متفاوت باشند، مفاهیم كاربردی و علم هم متفاوت خواهد شد.

باز هم تأكید می كنم كه علم در خلأ تولید نمی شود و بحث های منطق انتزاعی كه رابطه «هست» و «باید» را مورد انكار قرار می دهد نیز نمی تواند بر واقعیت تولیدی بودن علم خط بكشد. تولید علم یك فرآیند واقعی است كه اخلاق و فلسفه و فرهنگ در آن حضور دارند. ما به علم فلسفه قائل هستیم و این غیر از زیر ساخت است كه آزمون پذیر و مشاهده پذیر است و ما در این میان به یك نكته دیگر نیز قائل هستیم و آن هم فرهنگ است.

یعنی «فرهنگ علم»، «فلسفه علم» و «زیر ساخت علم» كه همه آنها باید در «روش تحقیق علم» مشاهده شوند. اختلاف دیگر در آسیب شناسی است. گاهی گفته می شود كه مشكل اصلی توسعه، تمدن سنتی است و باید سنت به سمت توسعه گذر كند.

حجت الاسلام سید محمد مهدی میر باقری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.