پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

امام صادق ع شارح حقائق الهی


امام صادق ع شارح حقائق الهی

وجود مبارک امیر بیان, علیّ بن أبیطالب ع در یکی از خطبه های نهج البلاغه, در وصف رسول اکرم وقتی آن حضرت را معرفی می کند , می فرماید پیامبر کسی است که المعتام ل شرح حقائ ق ه ۱ خدای سبحان او را انتخاب کرد معتام یعنی مختار و منتخب

وجود مبارک امیر بیان، علیّ بن أبیطالب (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه، در وصف رسول اکرم وقتی آن حضرت را معرفی می کند ، می فرماید : پیامبر کسی است که؛ المعتام ل شرح حقائ ق ه (۱). خدای سبحان او را انتخاب کرد. معتام یعنی مختار و منتخب.

حقائق الهی گاهی به صورت کتابهای آسمانی ظهور می کند؛ می شود تورات، انجیل، قرآن کریم و مانند آن. گاهی به صورت انبیاء و اولیاء و ائمه ظهور می کند، می شوند انسانهای کامل؛ گاهی هم به صورت گسترده می شود سماوات سبع و أرضین و فرشتگان و لوح و قلم و مانند آن. اینها حقائق الهی اند.

آنچه که در جهان امکان ظهور کرده است؛ گاهی به صورت انسان، گاهی به صورت کتاب، گاهی به صورت جهان تکوین، اینها حقائق الهی اند که بشر ممکن است به آنها دسترسی داشته باشد. ما فوق آنها که برای توده بشر دسترسی آسان نیست، نه انسان مأمور به فراگیری آنهاست، نه اگر آنها را یاد نگرفت توبیخ می شود؛ آن حقائقی است مستور و غیبی.

● ظهور حقائق الهی در انبیاء ،کتب آسمانی و اسرار عالم

و امّا این سه قسم را؛ یعنی انبیاء را، کتب آسمانی را و اسرار عالم را که خدای سبحان آفرید، بخشی از اینها معرفتشان واجب است که اگر کسی اینها را یاد نگیرد، معاقب می شود. بخشی از اینها مستحب است، یک کمال زائد است. آشنائی به حقائق انسان و کتب آسمانی و حقائق خلقت کار آسانی نیست؛ یک معلّم می طلبد. معلّم هم باید علماً و عملاً معصوم باشد.

چون اگر تعلیم عادی باشد و کسی بخواهد در حوزه یا دانشگاه درس بگوید، بر فرض اشتباه بکند، قابل جبران است. ولی اگر کسی بخواهد از طرف خدا سخن بگوید، کار خدا را تشریح می کند؛ آن هم با سرنوشت ابدی جوامع بشری ارتباط تنگاتنگ دارد، اگر بخواهد اشتباه بکند، قابل ترمیم نیست.

● تفسیر و شرح حقائق الهی توسط معصوم

لذا کسانی شارح حقائق عالم اند که معصوم الهی باشند. هم در بخش علم منزّه از سهو و خطا باشند، هم در بخش های عمل اینچنین باشند. در بین شارحان و معلّمان، همه اینها یکسان نیستند. اگر ت لک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض (۲) هست، یا لقد فضّلنا بعض النبیّین علی بعض (۳) هست، نشانه آن است که شارحان حقائق الهی، مفسّران، معلّمان کتاب الهی یکسان نیستند.

● معلّم اوّل پیامبر اکرم (ص)، و معلّم ثانی حضرت امیر (س)

در بین اهل معنا، می گویند : معلّم اوّل،وجود مبارک رسول گرامی (ص) است و معلّم ثانی وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) است. حالا در بین اهل معقول، اصطلاحی در فلسفه هست که ارسطو را می گفتند معلّم اوّل، فارابی را می گفتند : معلّم دوّم. و اگر امکاناتی برای بوعلی فراهم شد، او می شد معلّم ثالث؛ اینها در حوزه بشری است.امّا از طرف خدای سبحان بخواهند کتاب الهی را شرح کنند، پیام او را تشریح و تحریر کنند، اوّلین معلّم وجود مبارک پیغمبر است.

این اوّلیت، اوّلیت تاریخی نیست؛ اوّلیت رتبی است. با اینکه انبیای ابراهیمی (علیهم السّلام) از نظر تاریخ، مقدّم بر رسول گرامی (ص) بودند، امّا معلّم اوّل از نظر رتبه،وجود مبارک رسول گرامی است.

شما در جریان دعای مخصوص پیامبر می خوانید: وجّهت وجه ی ل لّذ ی فطر السّموات و الأرض حنیفاً مسل ماً و ما أنا م ن المشر کین (۴) در بخش پایانی سوره مبارکه انعام هست که از طرف ذات أقدس له به رسولش دستور داده شد، بگو : و أنا اوّل المسل مین (۵). این اوّل المسلمین نه یعنی از نظر تاریخ،اوّل من مسلمان شدم، بعد امّت من مسلمان شدند ! وگرنه هر پیامبری اوّل المسلمین است نسبت به امّت خود، و این درباره انبیای دیگر نیآمده.

آن که درباره انبیای دیگر آمده أنا م ن المسلمین است، أنا م ن المؤم نین است. اگر درباره حضرت موسای کلیم دارد : و أنا اوّل المؤمنین ، آن هم اوّلیت ن سبی است. یعنی در این صحنه، اوّل کسی که به تو ایمان می آورد منم، بعد قوم من که بنی اسرائیل باشند. امّا اوّلیت رتبی و درجه و فضیلت و فوز و مقام، مخصوص رسول گرامی (ص) است، و أنا اوّل المسلمین. اما این دعائی که ما در طلیعه نماز می خوانیم، هر نمازگزاری مستحب است وجّهت وجه ی را بخواند، آنجا دارد : و أنا م ن المسلمین، نه أنا اوّل المسلمین. أنا اوّل المسلمین مخصوص وجود مبارک پیغمبر (ص) است.

مرحوم شیخ مفید (رض) در کتاب شریف امالی اش نقل می کند : در مسئله عهد الست، وقتی خدای سبحان فرمود : الست ب ربّ کم، اوّل گروه و سلسله ای که جواب دادند، سلسله انبیاء و معصومین بودند، بعد مؤمنان و اینها. و در بین سلسله انبیاء و مرسلین و معصومین، اوّل کسی که پاسخ داد و گفت: « بلی »، وجود مبارک پیغمبر بود، سپس علیّ بن أبیطالب (ع).اینها نشان می دهد که این اوّلیت، اوّلیت تاریخی و زمانی و امثال ذلک نیست.

و اگر آن بزرگان اهل معرفت می گویند : معلّم اوّل، وجود مبارک رسول گرامی است، معلّم ثانی وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیهما) است، این اوّلیت و ثانویّت رتبی و درجه وجودی است، نه تاریخی و زمانی ! حضرت امیر (ع) می فرماید : خداوند وجود مبارک پیامبر را برای شرح حقائق خود انتخاب کرد. چون الله یجتب ی م ن النّاس رسولاً و م ن الملائ که و م ن النّاس؛ آنها مجتبای الهی اند. ج بایه شده، برچین شده الهی اند. امّا برای توده مردم، اینها، مصطفایند، مجتبایند تا حلال و حرام را بگویند، مسائل اخلاقی را بگویند، امر به معروف و نهی از منکر را دستور بدهند و مانند آن.

برای خواصّ و أخصّ، شرح حقائق را به عهده دارند؛ حقیقت برزخ چیست، حقیقت بهشت چیست، حقیقت قیامت چیست، حقیقت روح چیست. اینچنین نیست که و ما اوتیتم م ن الع لم لا قلیلاً (۶) ناظر به همه افراد باشد که کسی نتواند حقیقت روح را بفهمد. خود روح که خودش را می شناسد. آنکه بالاتر از روح است،روح را می شناسد. پس اینچنین نیست که یسئلونک عن الرّوح، قل الرّوح م ن امر ربّی(۷) ! توده مردم یک سلسله خواسته هائی دارند، برای آنها یک سلسله تفسیر و شرح حقائق است. خواص یک سلسله و أخصّ یک سلسله.

● تفاوت تبیین معارف الهی توسط امام معصوم برای عوام و خواص و أخصّ

مرحوم صدوق (رض) در کتاب شریف توحیدشان نقل می کنند : کسی آمد حضور امام صادق (ع)؛ عرض کرد : دلّن ی علی التّوحید. دلیل توحید چیست؟ فرمود : هو الّذ ی انتم علیه (۸). همین که دارید ! شما موحّدید، خدائی هست، خدا یکی است. آسمان و زمین را همان خدا خلق کرده، دنیا و آخرت را همان خدا خلق کرده؛ بیش از او نیست، شریک هم ندارد. وقتی که ولایت ضمیمه آن بشود، ب شروط ها حاصل است و شما هم موحّدید.

امّا وقتی هشام بن حکم خدمت امام صادق (ع) می رسد حضرت به این مقدارکه اکتفا نمی کند ! حضرت خودش مستقیماً از هشام سئوال می کند : اتنعته تعالی ؟ آیا تو خدا را نعت می کنی ؟ صفت خدا را ذکر می کنی ؟ عرض کرد : بله. فرمود : هات ؛ خدا را وصف بکن، ببینم چگونه وصف می کنی. عرض کرد : هو السّمیع البصیر، یا هو السّمیع العلیم و مانند آن. بعد حضرت اشکال کرد. فرمود : هذ ه ص فهأ یشتر ک ف یها المخلوقون (۹). دیگران هم سمیع و بصیرند. فرشتگان هم سمیع و بصیرند. پس فرق شان چیست ؟

هشام بن حکم به امام صادق (ع) عرض کرد : شما بیان کنید. فرمود : نگو خدا علیم است، بگو خدا علم است ! اینجا که علیم رابه صورت مشتّق گفتی، موهم آن است که ذاأ ثبت له المبدأ. این که به درد مردم نمی خورد ! این را اگر طلبه ای۲۰ سال خوب خوب درس بخواند، آنوقت می فهمد که اشتقاق یعنی چه، ب شرط لا یعنی چه، لا ب شرط یعنی چه، گاهی خود علم قائم به ذاتش می شود، ذاأ ثبت له الع لم. هم علم است، هم علیم.

علیم یعنی چه ؟ یعنی ذاأ ثبت له الع لم . حالا اگر خود علم قائم به ذات بود، چه ؟ علیم است یا نه؟ فرمود : نگو علیم است که موهم این باشد که مشتّق است و مرکّب است و ذات است و صفت دارد.

فرمود : ع لأ لا جهل معه، حیاأ لا موت ف یه و نوأ لا ظلام معه (۱۰). فرمود : نگو نیّر است، بگو : نور است. نگو حیّ است، بگو حیات است. این را حضرت به افراد عادی نمی گوید ! اینها شرح حقائق است که وجود مبارک رسول گرامی، وجود مبارک حضرت صادق (ع) انتخاب شدند تا حقائق الهی را برای مردم تشریح کنند. بهترین حقیقت روح،خود آدم است. حقیقت روح را خود روح می فهمد. آن کسی که از یاد خود غافل نیست، از یاد خدا غافل نیست، خودش را می شناسد. اگر خودش را شناخت، علم او می شود کثیر. آنگاه است که و من یؤت الح کمه فقد اوت ی خ یراً کثیراً (۱۱). دیگر می شود علم کثیر. دیگر علم قدیر نیست. آنکه خود را شناخت، علم کثیر دارد. آنکه از روح خود با خبر بود، علم کثیر دارد. خود روح؛ یا فرشته است، یا جبرئیل است، یا بالاتر از آنها، یا پائین تر از آنها، خودش را می شناسد؛ علم کثیر دارد.

اینها را وجود مبارک رسول گرامی، وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیهما) مبعوث شدند و مأمور شدند که حقائق را برای مردم تشریح بکنند. هم برای مردم احکام و ح کم را بگویند، هم اخلاق را بگویند. هم آنهائی که آمادگی دارند، برای آنها این حقائق را شرح بدهند و هم برای آنها که در حدّ بالاتری هستند، اسرار پشت پرده را شرح بدهند.

در ذیل آیه » ن والقلم و ما یسطرون » (۱۲)؛ در تفسیرهای روائی هست که وقتی سفیان خدمت امام صادق (ع) می رسد، از حضرت سئوال می کند : (ن ) چیست، ( قلم ) چیست. حضرت اوائل، طبق آن جریان عادی معنا می کند. بعد می فرماید : ( ن) فرشته ای است از فرشتگان الهی؛ قلم ملکی است از ملائکه الهی. بحث به اینجا که رسید، فرمود : سفیان ! قم لا آمن علیک. دیگر من از این به بعد نسبت به تو احساس امنیّت نمی کنم که آیا این مطالب را می کشی یا نمی کشی ! قلمی که و ما یسطرون است، کجا ! قلم، فرشته است کجا ! قلم و ن، نهرهای ابیض الهی اند، کجا ! برای هر کدام، هم مرتبه لازم را بیان می کند.

ما سعی بکنیم بر اساس ربّ ز دن ی ع لماً هرگز نگوئیم این مقدار درسی که خواندیم، بس است. البتّه تبلیغ مردم، انجام وظائف، آنها کار خوبی است. امّا هرگز در فراگیری علوم و معارف نگوئیم بس است!! در تعبیرات دینی ما آمده است که : اگر کسی بگوید من فارغ التحصیل شدم، همین مقدار درسی که خواندم بس است، اوّلین روز جهل اوست. بعد جهل ها هم متراکم می شود. قل ربّ ز دن ی ع لماً(۱۳). پیامبر که انتخاب شده برای شرح حقائق عالم وحقائق الهی؛ او لحظه به لحظه علم را از خدای سبحان دریافت می کند.

● ضرورت استفاده از لحظات عمر برای کسب علم

ما هم لحظه به لحظه موظّفیم علم فرا بگیریم. لذا به ما فرمودند : یک جائی که نشستی، چیزی یاد نگرفتی، بدان به همان اندازه از خدا دور شدی ! من جلس مجل ساً و لم یزدد ف یه م ن الع لم ش یئاً لم یزدد م ن الله لا بعداً. بعد روح هم عالمانه زندگی می کند. از طنز و قصّه و گعده خسته می شود. یک ساعت یک جائی بنشیند، مطلب علمی طرح نشود؛ نه عالمانه سخن بگوید که عدّه ای استفاده کنند، نه متعلّمانه بنشیند حرف علمی گوش بدهد ! به اصطلاح گعده ای داشته باشد، به همان اندازه از خدا دور می شود..

اگر روح، روح عالمانه و دوستدار علم شد، دیگر ازسایر مجالس لذّت نمی برد و خسته می شود. از خواندن بعضی از چیزها خسته می شود، از گوش دادن بعضی از چیزها خسته می شود، چون عادت کرده به علم. و این را به ما دستور دادند که ربّ ز دن ی ع لماً گفته رسول شماست، شما هم به او اقتدا کنید. ...

سخنرانی معظم له پس از مراسم عمامه گذاری ۶ نفر از طلاب به مناسبت میلاد مسعود حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع)؛ قم ـ ۶ / ۲ / ۱۳۸۴

آیت الله جوادی آملی

(۱) نهج البلاغه / خطبه ۱۷۸ (۲) بقره / ۲۵۳

(۳) اسراء / ۵۵ (۴) انعام / ۷۹

(۵) انعام / ۱۶۳ (۶) اسراء / ۸۵

(۷) اسراء / ۸۵ (۸) برداشت از : التوحید ل لصّدوق / ۴۶

(۹) همان / ۱۴۶ (۱۰) همان / ۱۴۶

(۱۱) بقره / ۲۶۹ (۱۲) قلم / ۱

(۱۳) طه / ۱۱۴