سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
از دیکتاتوری مدرن تا استبداد سنتی
محمد علی همایون کاتوزیان استاد دانشگاه آکسفورد در گفتوگویی که در ادامه میخوانید به تبیین پایگاه سیاسی حکومت پهلوی پرداخته است. او در این گفتوگوی رادیویی با محمد تاج دولتی که متن آن را در ادامه میخوانید گفته است که حکومت رضاشاه در ابتدا دیکتاتوری بود اما سپس به سمت استبدادی گرایش پیدا کرد.
در ابتدا میخواستم نظر شما را درباره پایگاه اجتماعی رضاشاه بدانم.
رضاخان وقتی کودتا کرد در چند سال اول، رفته رفته سعی میکرد مشروعیت سیاسی کسب کند و پایگاه اجتماعی به دست آورد. این مساله که بسیار فرعی بود و هنوز هم شاید برخی باور کنند که دولت انگلیس کودتای سال ۱۲۹۹ را ترتیب داده بود بعضی ازافسران ارتش انگلیس که در ایران بودند و چند نفر از دپیلماتهای انگلیس در سازمان دادن کودتا شرکت داشتند؛ گرچه ایرانیها هم مثل سیدضیا و مثل خود رضاخان شرکت داشتند اما اسناد و مدارکی وجود دارد که نشان میدهد نقش انگلیس بهعنوان دولت در این کودتا فرعی بود. اما مهمتر از آن این است که در آن زمان هرج و مرج شدیدی در جامعه وجود داشت. بهخصوص بعد از جنگ جهانی اول که وثوقالدوله سعی کرد با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس نوعی حالت عادی در جامعه ایجاد کند و دست به اصلاحات بزند. ولی قرارداد ۱۹۱۹ مطلقا از طرف جامعه رد شد حتی از طرف دولتهای خارجی مثل فرانسه، روسیه و آمریکا و بدین گونه بود که کوشش وثوقالدوله شکست خورد. بنابراین ظاهرا الان که ما به تاریخ نگاه میکنیم آلترناتیوی برای ادامه تمامیت ارضی جامعه نمانده بود؛ مگر اینکه یک حادثهای مثل کودتای ۱۲۹۹ اتفاق بیفتد. به هر حال آن زمان عده زیادی رضاخان را به طور مثبت ارزیابی کردند و رفته رفته بعد از چند سال در مجلس و در میان طبقات متوسط و مدرن و به خصوص جوانانی که در اروپا تحصیل کرده بودند، پشتیبانی زیادی پیدا کرد تا این که موفق شد با گذراندن قطعنامهای که در مجلس گذشت و بعد تاسیس مجلس مؤسسان به پادشاهی برسد. وقتی ما به دوره حکومت رضاشاه نگاه میکنیم، میبینیم که ۱۰ سال اول رضاشاه و رضاخان، یعنی از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۹- ۱۳۱۰ حکومت متمرکز و مقتدر مرکزی رفته رفته ایجاد میشود و مهمترین دستاورد رضاشاه یعنی برانداختن هرج و مرج به نتیجه میرسد. اما این دورهای است که میشود به عنوان دوره دیکتاتوری تعریفاش کرد. یعنی دورهای که حکومت متمرکز و نیرومند است؛ ولی به یک چارچوب قانونی محدود است. اما از آن به بعد مثلا از سال ۱۳۱۰ یا ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۰ که رضاشاه از ایران میرود، حکومت رفته رفته به نوعی حکومت استبدادی مشابه حکومتسنتی استبدادی پیش از انقلاب مشروطه تبدیل میشود. این سبب میشود که هم از مشروعیت سیاسی رضاشاه کاسته بشود و هم از پایگاه اجتماعیاش. یعنی کمکم طبقات اجتماعی باورشان را نسبت به رضاشاه از دست میدهند و بیشتر کسانی که با او کار و از او پشتیبانی کرده بودند، یا از بین میروند و یا دلسرد میشوند. خلاصه اینکه یک روند ۲۰ سالهای را مشاهده میکنیم که با مقدار زیادی مشروعیت سیاسی و یک پایگاه نسبتا قابل ملاحظه اجتماعی شروع میشود؛ ولی در اواخرش اینها از دست میروند و وقتی شاه از ایران رفت، تقریبا تنها میماند.
● شما دوره حکومت رضاشاه را به این ترتیب به دو دوره حکومت استبدادی و دیکتاتوری تقسیم میکنید. تفاوت رضاشاه «مستبد» با رضاشاه «دیکتاتور» در چیست؟
دیکتاتوری، حکومتی است متمرکز و قوی و یک نفر در رأس کار است. چنانچه در هر رژیمی حتی در رژیم دموکراسی، یک نفر در رأس کار است و قدرت زیادی دارد؛ مثلا فرض کنید رئیسجمهور آمریکا. ولی حتی دیکتاتوری، قدرتش منوط و مشروط است به یک چارچوب قانونی که خارج از حوزه اقتدار خودش است. یعنی دیکتاتور میتواند تصمیمات سریع بگیرد؛ ولی این تصمیمات محدود است به یک چارچوب قانونی. اما استبداد که (وجهی) سنتی است و ما در ایران داشتیم و انقلاب مشروطه سعی کرد که آن را بر بیندازد که عبارت از حکومت فردی و خودسرانه است. یعنی حکومتی که منوط ومشروط به هیچ چارچوب قانونی خارج از خودش نیست. هر تصمیمی که بخواهد بگیرد، میتواند اجرا بکند؛ به شرطی که توانایی اجرایش را داشته باشد.
● دوران حکومت رضاشاه همزمان بود با دوران حکومت آتاتورک در ترکیه. وقتی رضاشاه میرود، تقریبا هیچکدام از طبقات جامعه نسبت به رضاشاه نظر مثبتی نداشتند و در طول سالهای اخیر است که این نظر مثبت دارد پیدا میشود. اما آتاتورک در ترکیه همیشه مورد احترام بیشتر طبقات آن جامعه بوده و هست. چه تفاوتی بین این دو به طور مشخص وجود داشت؟
آتاتورک خیلی از کارهایی که کرد، مساوی کارهای رضاشاه بود و رضاشاه نیز خیلی از کارهایی که کرد حتی مدلش آتاتورک بود. از جمله دولتسازی و تجدد و صنعت و تعلیم و تربیت و غیره. اما تفاوت اساسی این بود که آتاتورک به عنوان یک دیکتاتور در ترکیه باقی ماند. یعنی کسی بود در رأس دولت؛ ولیکن قدرتش خودسرانه نبود و محدود و منوط به یک چارچوب قانونی بود. در نتیجه پایگاه اجتماعی داشت و آدمهایی بودند که مورد مشورتش بودند و با او کار میکردند؛ همکاران و پشتیبانانش همه با او ماندند. به این ترتیب آتاتورک به عنوان یک قائد بزرگ مدرن در تاریخ ترکیه باقی ماند. در حالی که رضاشاه به نظر من دقیقا به خاطر اینکه به سوی استبدادسنتی گرایید، آن پایگاهها و علایق و آن مشروعیت را از دست داد در نتیجه سالهای سال و دهها سال فقط تهمت به او بوده که مامور انگلیس بوده و انگلیس او را سر کار آورده و هر کاری که کرده است به دستور انگلیس بوده که واقعیت نداشت. ولی به نظر من تقریبا تمام این اتهامات و بدبینیها به خاطر عواقب حکومت استبدادی بود.
● آیا رضاشاه واقعا ایران را مدرن کرد؟
این نظر تا اندازهای درست است. البته باید توجه داشت که رضاشاه برنامه مدرنیزاسیون و دولتسازیاش، برنامه انقلاب مشروطه بود و کار دولتسازی و مدرنیزاسیون هم بعد از مشروطه شروع شد؛ به رغم هرج و مرجی که وجود داشت. یعنی از ژاندارمری و عدلیه و مالیه و غیره و تمام این چیزها تا مدارس مدرن و غیره. منتها این کار مشکل بود و در حقیقت به خاطر هرج و مرجی که بعد از مشروطه به وجود آمده بود به سختی پیش میرفت. رضاشاه آمد دنبال این کار را گرفت و به طور سیستماتیک پیش برد. بنابراین نقش خیلی مهمی در ایجاد نهادها و سازمانهای مدرن در ایران داشت. به نظر من مهمترین دستاورد رضاخان و رضاشاه در وهله اول از بین بردن هرج و مرج و ایجاد ثبات و آرامش در جامعه بود که بشود در اثر آن کارهای دیگر انجام داد؛ سرمایهگذاری کرد؛ صنعت آورد و مدرسه ساخت. بزرگترین وجه منفیاش هم، چنان چه پیشتر صحبت کردیم، گراییدنش به استبداد سنتی در سالهای بعد بود. ملت ایران در طول تاریخ طولانیاش در زمینههای ادبی، هنری و فرهنگی نقاط اوج و فرود بسیاری داشته است. اما در زمینه سیاسی دچار تحول نشده است. به چه دلیل؟ به دلیل سیستم استبدادی. سیستم استبدادی چیزی تاریخی است و این نبوده که به تازگی وجود داشته باشد و به استبداد دوره رضاشاه که به آن اشاره کردیم، مربوط باشد؛ در واقع از آن جهت، بازگشت به دوران قبل بود. البته از جهات دیگر خیلی فرق داشت. اما سیستم استبدادی، همان طور که گفتم در آن یک نهاد قانونی مستقل از دولت وجود ندارد. قوانین زیادند؛ ولی دولت قدرتش محدود به هیچ چارچوب قانونی مستقل از خودش نیست. وقتی چنین چیزی نباشد، سیاست نمیتواند وجود داشته باشد. سیاست اصلا قبل از انقلاب مشروطه وجود نداشت. واژه سیاست وجود داشت؛ ولی واژه سیاست برای مجازات به خصوص برای اعدام به کار برده میشد. وقتی ما در تاریخ ایران میگوییم یا میخوانیم که «فلان پادشاه، فلان وزیر را سیاست کرد» منظور این است که اعدامش کرد؛ او را کشت. بنابراین سیاست در زمان نیمه دوم قرن ۱۹ در زمان ناصرالدینشاه که اولین بار با این پدیده به معنی فرنگی کلمه برخورد کردند، لغت برایش نداشتند. اینکه لغت «پولتیک» یعنی «پلیتیک» فرنگی را میگفتند «پولتیک» حتی به سیاستمدارهای فرنگی میگفتند «پولتیکچیهای فرنگ» یعنی این چیزی بود که چون خودش وجود نداشت، لفظی هم برایش وجود نداشت. با مشروطه بود که اصطلاحاتی مثل سیاست و سیاستمدار ساخته شد به معنای آنچه پلیتیک یا پولتیک هست. ما خیلی چیزهایمان «کلنگی» است.
● شما در صحبتهایتان به دو مفهوم و به دو اصطلاح اشاره میکنید. یکی جامعه کوتاهمدت است و دیگری مساله تضاد بین دولت و ملت. جامعه کوتاهمدت از نظر شما چه جامعهای است؟
«جامعه کوتاهمدت» جامعهای است که همه طبقات و نهادهایش در کوتاهمدت اتفاق میافتد. یعنی اینکه مثلا شما در کوتاهمدت هم اعیان دارید، هم اشراف دارید؛ هم وزیر دارید و هم سردار. ولی فرقش با جامعه بلندمدت این است که هیچ معلوم نیست که سرنوشت اینها، سرنوشت بچههایشان یا سرنوشت نوهها و نوادگانشان چه خواهد شد. در جامعه درازمدت، کسی که به عنوان یک وزیر یا اصیلزاده دارای ثروتی یا قدرتی است، اطمینان دارد که این در خانوادهاش ادامه پیدا خواهد کرد و این منتقل میشود؛ مثلا مثل آریستوکراسی فرنگی که معادلش هیچ وقت در ایران نبوده. ما اعیان و اشراف داشتیم؛ ولی در هر کوتاه مدتی اینها تغییر میکردند. یا خانوادههایی بودند و بعد آن خانوادهها از بین میرفتند و خانوادههای دیگری میآمدند.در مورد انباشت سرمایه هم این طور هست. انباشت سرمایه در کوتاهمدت میشد؛ ولی در بلندمدت از بین میرفت. برای اینکه برای مالکیت خصوصی اهمیت وجود نداشت و دولت و صاحبان قدرت میتوانستند به اموال خصوصی دستاندازی، تخطی و تجاوز کنند.همچنین از هر جنبه دیگری شما نگاه کنید. من حتی اصطلاح جامعه «کلنگی» را بهکار بردهام؛ هم برای تفریح و هم برای این که نکتهای را برسانم و حتی کوشش بکنیم که این پدیده در جامعه ما از بین برود که هر عمارتی که ۳۰-۲۰ سال از عمرش گذشت به آن میگویند عمارت «کلنگی» و کلنگیاش هم میکنند؛ میزنند خرابش میکنند. در حالی که آن بنا همان طور که هست، بسیار قرص و محکم سر جایش است یا مثل هرجای دیگر دنیا احتیاج به کمی تغییر دارد. ولی ما به آن میگوییم «کلنگی» و از بین میبریم. اصلا عادت شده. ما خیلی چیزهایمان کلنگی است؛ فقط بناهایمان نیست و این است که جامعه کوتاهمدت را تعریف میکند.
● شما اشاره میکنید که تضادی در طول تاریخ ایران بین دولت و ملت وجود دارد. این تضاد را چگونه میشود از بین برد؟
تضاد دولت و ملت را وقتی میشود از بین برد که دولت پایگاه اجتماعی داشته باشد. یعنی اینکه به هر حال اختلاف در جامعه هست در همهجای دنیا هم هست؛ حتی در جوامع دموکرات و باید هم باشد. مساله اختلاف، مسالهای نیست؛ ولی تضاد دولت و ملت معنایش این است که به خصوص در اوج یک سیستم استبدادی، کل جامعه مخالف دولت است. شما در جوامع تاریخی اروپا میبینید که معمولا اگر هم موجهای اعتراضی هست حتی انقلاب میشود، بخشی از جامعه با دولت طرف است و بخشی از جامعه پشتیبان او است و ممکن هم هست که شکست بخورد. مثلا در انقلاب روسیه که ۳ سال روسهای سفید جنگیدند تا بالاخره شکست خوردند. ولی آنها هم طرفدار انقلاب نبودند. یک عده طرفدار انقلاب سرخها بودند و سفیدها هم آن طرف بودند. ولی تضاد دولت و ملت معنیاش این است که کل ملت صرفنظر از وجه طبقاتیاش، داراییاش از درجه علم و دانش و تحصیل و تعلیم و تربیت همه در یک جا در یک مرکزی بر ضد دولت قرار میگیرند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست