یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

نکات کوتاه شخصی برای فیلم «بیست»


نکات کوتاه شخصی برای فیلم «بیست»

۱) وقتی برای نوشتن فیلمنامه «بیست» از سوی کارگردان دعوت به کار شدم، یعنی آن چنان که در فیلم «آدم» رخ داده بود، مشغول کارگردانی یکی از نمایشنامه‌هایم به نام «بی در زمان» بودم و مرکز …

۱) وقتی برای نوشتن فیلمنامه «بیست» از سوی کارگردان دعوت به کار شدم، یعنی آن چنان که در فیلم «آدم» رخ داده بود، مشغول کارگردانی یکی از نمایشنامه‌هایم به نام «بی در زمان» بودم و مرکز هنرهای نمایشی هم حسب وظیفه ذاتی خود دمارم را خوب در آورده بود. این بود که نشد همراهی کنم. ماند به وقت باز نویسی که رضا کاهانی مجددا دعوت به عمل آورد و مشغول شدیم. اتفاقات غریبی در راه باز نویسی افتاد. اتفاقاتی که جدای از رفتن به سوی تصویری‌تر کردن فضا و حذف بسیاری دیالوگ‌ها به نفع تصاویر و سکوت‌ها و غیره و ذلک، رخداد‌هایی مثل رفتن ناگهانی حامد بهداد و بازنویسی نقش با توجه به پتانسیل‌های حبیب رضایی را هم شامل می‌شد. برای همین، اگر چه به اهمیت بازنویسی در تئاتر ایمان آورده بودم و از نزدیک دیده بودم که مرحوم اکبر رادی چه ارزش وسواس گونه‌ای برای بازنویسی نمایشنامه قائل بود؛ یا خاطرم مانده بود که دکتر نغمه ثمینی برای بازنویسی‌های بیست و چند باره نمایشنامه «شکلک» دچار درد شدید دست شده بود و در نمایشنامه‌های خودم هم این را تا حدی که تنبلی‌ام در چند باره‌نویسی کار دستم نمی‌داد تجربه کرده بودم، اما نزدیک بودن زمان تولید بیست با زمان بازنویسی‌های نهایی و به ویژه نوشت دهم متن و نیز چینش ترکیب بسیار فرهیخته و سترگ بازیگران سبب شد که تجربه جدیدی از مقوله بازنویسی داشته باشم. منظورم از جدید بودن تجربه بیشتر طراوت آن است تا تازگی ماهوی آن. به این معنی که جدای از تفاوت‌های بسیار فیلمنامه و نمایشنامه در پروسه نوشتن، زمانی که قرار است آخرین محصول مقابل دوربین برود، تازه وسواس آدم گل می‌اندازد. از طرفی وسواس به حق کارگردان هم به مجموعه اضافه شود و تازه تو بدانی کارگردانت از آن دست کارگردانانی است که از بازیگرانش می‌خواهد اگر پیشنهادی روی چکش کاری دیالوگ‌هاشان دارند دریغ نکنند. آن وقت است که بازنویسی خیلی برایت جدی‌تر از پیش می‌شود. برای این که حاضر نیستی به هیچ عنوان قوای متن را اشباع نشده تحویل بدهی و این، باز یعنی که نهایتا داری چگالی خودت را بالا می‌بری.

۲) در فیلم بیست قرار بر این بود که روایت کلاسیک داستان با رویکردی مدرن به ویژه در ساحت فراز و فرود دراماتیک رخ دهد. به این معنی که ما هیچ کجای داستان حرکت سینوسی نداشته باشیم. به لفظ ساده‌تر چیزی گل درشت نباشد و ریتم، عین زندگی باشد، حال آنکه تمپوی روایت بالا برود. برای همین هم هست که شرح بیشتر پسر سلیمانی را با تمام احتمال خرده‌گیری منتقدانه، به نفع قرارداد فیلم – که فرار از افت و خیز روایت بود – کنار نهادیم و نمره کمتر شخصیت پردازی او را به نمره بیشتر سیر روایت داستان، واگذار کردیم. یا همین طور در القای مثلث عاطفی سلیمانی و بیژن و فیروزه، به سرعت فضای دل چسب تعلیق آور برای مخاطب را به ثمن ریتم درست تر تعریف داستان و قرارداد مذکور فروختیم. قضاوت درباره نتیجه قطعا با تماشاگر است، اما هنوز گمان می‌کنم پر بیراه نرفته‌ایم.

۳) سال پیش عهد کردم تا رفتن مدیران فعلی تئاتر، شاهد کارهای دوستانم باشم و چند صباحی دست به اجرای نمایشنامه‌هام نزنم. راستش خیلی مغموم بودم از برخی برچسب‌های غیر قابل ترجمه که بعضی دوستان عنایت می‌کردند و با سریش آب دار روی پیشانی حقیر می‌چسباندند. این است که اتفاق بیست را مرحمی روی بخشی از زخم‌هام می‌دانم و شاکرم.

۴) راستی چرا پارسایی و اطرافیانش از تئاتر این مملکت رفع زحمت نمی‌کنند؟

٭ نویسنده فیلمنامه «بیست»