پنجشنبه, ۳ خرداد, ۱۴۰۳ / 23 May, 2024
مجله ویستا

اعتـراض تماشـاگران , بهتریـن هدیـه بـه فیلمسـازان


اعتـراض تماشـاگران , بهتریـن هدیـه بـه فیلمسـازان

واکاوی اعتراض تماشاگران نسبت به فیلم های بد جشنواره فیلم فجر

مردم هر سرزمینی شیوه‌ای برای ابراز نارضایتی خود دارند. برای نمونه مردم بسیاری کشورهای اروپایی با پرتاب گوجه‌فرنگی به سمت کسی که مورد اعتراض است‌، نارضایتی خود را ابراز می‌کنند. مردم کشورهای عربی با پرتاب لنگه کفش اعتراض خود را ابراز می‌کنند‌، مردم ایران هم شیوه خاص خود را برای اعتراض دارند و ترجیح می‌دهند که با کف زدن و سوت زدن اعتراض خود را نشان دهند.

مشخص است که اگر مردم احساس کنند کسی وقت آن‌ها را تلف کرده است‌، به او اعتراض می‌کنند، این اعتراض در هر کشور به شکلی بروز می‌کند. در کشورهای اروپایی به احتمال زیاد مردم به سمت کسی که وقت آن‌ها را تلف کرده است، گوجه‌فرنگی پرتاب می‌کنند، در کشورهای عربی‌، لنگه کفش پرتاب می‌کنند و در ایران به احتمال زیاد، کف و سوت می‌زنند. این مساله در هنگام اجرای یک نمایش‌، یک قطعه موسیقی و یا تماشای یک فیلم بارها در کشورهای مختلف دیده شده است. در واقع این مساله چنان عادی در بستر زندگی روزمره در کشورهای مختلف جهان تجربه شده است که اکنون بدل به یک صحنه کلاسیک بسیاری از فیلم‌های سینمایی که درباره هنرمندان هنرهای اجرایی مانند موسیقی و نمایش ساخته می‌شود، شده است. بارها در فیلم‌های مختلف زندگی بازیگران‌، خوانندگان و کارگردان‌هایی را دیده‌ایم که به دلیل اجرای یک اثر بد با واکنش منفی تماشاگران مواجه شده‌اند و با شیوه اعتراضی رایج در کشوری که ماجرای فیلم در آن رخ می‌دهد، روبرو شده‌اند. این صحنه کلیشه‌ای فیلم‌های سینمایی که درباره هنرمندان هنرهای اجرایی ساخته می‌شود‌، ریشه در حقیقت رفتار مردم دارد و اگر رخ دادن آن امری دور از احتمال بود‌، در اثر تکرار در فیلم‌های سینمایی بدل به کلیشه نمی‌شد، در‌واقع وقتی صحنه‌ای بدل به کلیشه می‌شود‌، نشانگر رواج آن رویداد است. برای نمونه کلیشه قتل با اسلحه گرم در فیلم‌های آمریکایی در محله‌های پایین شهر برخی شهرهای این کشور برای ما قابل باور است زیرا بارها اخباری از چنین قتل‌هایی در رسانه‌ها خوانده‌ایم‌، در‌واقع این کلیشه ناشی از رواج این رویداد است. در مورد صحنه اعتراض به هنرمندان هنرهای اجرایی نیز مساله به شکل مشابهی است و صحنه اعتراض در اثر رواج آن در دنیا شکل گرفته است.

نکته اینجاست که مردم وقتی به هنرمند اعتراض می‌کنند که او کار خود را درست انجام نداده باشد. هنرمندی که کارش را درست انجام نداده باشد، اثری ارایه می‌کند که وقت مردم را به هدر می‌دهد و به این ترتیب لایق اعتراض می‌شود. برای نمونه اگر یک خواننده مردمی (پاپ) قطعه‌ای را بر صحنه اجرا کند که ایراد‌های فراوان داشته باشد به شکلی که بخش بزرگی از مردم حاضر در تالار اجرای او از شدت ضعف اجرا قادر به تحمل اثر نباشند‌، در این صورت به آن هنرمند اعتراض می‌کنند و خواستار ترک صحنه توسط او می‌شوند. شیوه اعتراض نیز بسته به هر سرزمینی به شیوه همان کشور انجام می‌شود.

وقتی یک هنرمند عرصه هنرهای نمایشی نیز روی صحنه نمایش اثری را اجرا کند که ایراد‌های زیاد و فاحشی داشته باشد با همین وضع روبرو می‌شود‌، سینِماگری هم که اثری ضعیف ارایه کند، با همین وضع روبروست‌. مردم به او اعتراض می‌کنند زیرا او وقت و هزینه مردم را تلف کرده است. به این ترتیب او باید منتظر واکنش اعتراضی مردم باشد. سی‌و‌دومین جشنواره فیلم فجر، به عنوان محلی برای نمایش فیلم‌های سینمایی از این ویژگی برخوردار است که امکانی بی‌واسطه برای روبرویی هنرمندان و بخشی از مخاطبان فراهم می‌کند. در جشنواره فیلم فجر، نمایش فیلم در برج میلاد با حضور کارگردان و عوامل تولید فیلم در کنار منتقدان، خبرنگاران و مهمانان ویژه جشنواره این امکان را برای کارگردان‌ها و عوامل تولید فیلم فراهم می‌کند که آن‌ها بی‌واسطه از واکنش این بخش از مخاطبان خود آگاه می‌شوند. البته مساله در مورد منتقد و خبرنگار‌، شکل ویژه‌ای دارد . منتقد و خبرنگار به دلیل در اختیار داشتن رسانه و جایگاه تخصصی در عرصه سینِما‌، در وهله نخست موظف به تماشای فیلم با دقت زیاد تا انتهای اثر هستند. از سوی دیگر آن‌ها موظف هستند که نظر تخصصی خود را در نوشته‌های خود منعکس کنند و به این ترتیب به اطلاع‌رسانی بپردازند‌، اما مهمانان ویژه جشنواره از این وظیفه بری هستند، از سوی دیگر خبرنگار و منتقد هم به عنوان انسان جدای از وظیفه شغلی‌اش در سطحی برابر با بقیه مخاطبان فیلم قرار می‌گیرد. وقت همه مخاطبانی که به جشنواره فیلم فجر می‌آیند‌، به یک اندازه با ارزش است‌. همه افرادی که به جشنواره فیلم فجر می‌آیند‌، وقت خود را برای دیدن اثر یا آثاری صرف می‌کنند که در این جشنواره به نمایش در‌می‌آید، بنابراین در صورت مواجه با اثری بد‌، مغشوش و بی‌کیفیت‌، به شکل مشخص نسبت به آنکه وقت و هزینه شان به هدر رفته است‌، معترض می‌شوند. در مقابل اگر اثری خوب و خوش ساخت نمایش داده شود، مورد تشویق و تحسین قرار می‌گیرد به شکلی که تماشاگر برای دقایقی در انتهای فیلم با کف زدن به تشویق سینماگر می‌پردازد.

بروز چنین رفتاری، این حسن را دارد که به سینماگر بازخوردی دقیق و عملی از نتیجه کارش ارایه می‌کند، برای نمونه در چند روز گذشته در سی و دومین جشنواره فیلم فجر شاهد بروز دو رفتار متفاوت در فیلم‌های به نمایش درآمده ‌بودیم. در بسیاری از فیلم‌ها دست زدن‌ها و سوت زدن‌های میان فیلم نشانگر اعتراض به فیلمسازان بود و در یکی از فیلم‌ها دست زدن‌های پایان فیلم نشانگر تحسین فیلمساز بود.

فیلمسازان نخست با مواجه با واکنش اعتراضی متوجه شدند که فیلم‌های‌شان آثاری بد است که حتی سابقه حرفه‌ای آنها را نیز به چالش کشیده است و فیلمساز دوم نیز متوجه شد که اثری در خور اعتنا ساخته است که به عنوان یک برگ زرین دیگر در کارنامه حرفه‌ایش دیده می‌شود. اگر واکنش طبیعی تماشاگر در برخورد با این آثار نباشد‌ ،‌فیلمسازان نخست هیچگاه متوجه عمق بازخورد منفی فیلم بدی که ساخته‌اند نمی‌شوند و فیلمساز دوم نیز هیچ گاه متوجه تأثیر اثر خوبی که ساخته است، نمی‌شود. البته مشخص است که همگان دوست دارند که همواره تشویق شوند و کسی دوست ندارد که به او اعتراض شود‌، اما مساله اینجاست که هیچ‌کس نباید انتظار داشته باشد که در صورت ناتوانی در انجام کاری‌، ‌باز هم تشویق شود‌! البته این مساله‌ای است که کارگردان ایرانی چندان با آن آشنا نیست‌. کارگردان‌های ایرانی در نظام مدیریت دولتی تولید سینمای کشور که فیلمسازی را از تکیه به درآمد حاصل از فروش سینما مستقل کرده است،‌ به دلیل بی‌نیازی به فروش فیلم‌هایش، در نهایت به جایی رسیده است که مخاطب را بی‌اهمیت می‌پندارد و به این ترتیب برای او ارزشی قایل نمی‌شود. به این ترتیب او مخاطب فیلم را در جایگاهی بی‌اهمیت و دون شان خود در نظر می‌گیرد و برای او و وقتش اهمیت و ارزش قایل نمی‌شود. در این وضع است که اگر منتقد و خبرنگار نسبت به ضعف ساختار،‌ فیلمنامه‌،کارگردانی و یا هر چیزی درباره فیلمی که این کارگردان‌ها ساخته‌اند متنی بنویسد‌،‌ به دلیل آنکه این کارگردان‌ها او را دون شان خود می‌پندارند از سوی آن‌ها به درک نکردن اثر آن‌ها متهم می‌شود و انگ بی‌سوادی به او می‌زنند‌!‌ این مساله در‌واقع واکنش روانی ساده‌ای است که این روزها در سطح جامعه به آن فرار رو به جلو می‌گویند. در‌واقع کارگردان‌ها با فرار رو به جلو منتقد و خبرنگار را متهم به بی‌سوادی می‌کنند و خود را عالم کل فرض می‌کنند و به جای توجه به نقص اثر خود و تلاش برای رفع آن‌،‌خود را به عنوان فردی بی‌نقص در نظر می‌گیرند که هر آنچه ساخته باشد در نهایت کمال است. به این ترتیب کارگردان‌ها انتظار دارند که در نمایش آثارشان تنها مورد تشویق تماشاگر قرار گیرند زیرا کارگردان‌ها خود را عالم کل می‌دانند و خیال می‌کنند که چیزهایی را درک می‌کنند که دیگران درک نکرده‌اند و یا قادر به درکشان نیستند. البته این نوع نگاه در شکل حادش نشانگر بیماری نارسیسیم ( خودشیفتگی ) است.

البته مشخص است که برخی از این کارگردان‌ها در صورتی که در تالار نمایش فیلم با اعتراض تماشاگران مواجه شوند به شدت از خود واکنش نشان می‌دهند زیرا خودشیفتگی شان به آن‌ها اجازه نمی‌دهد با خرد و منطق با مساله برخورد کنند و ضعف خود را بپذیرند. برعکس آن‌ها با حمله کردن به دیگران‌،‌به خود حق می‌دهند که به دیگران توهین کنند، بی‌سواد خواندن منتقدان و خبرنگاران نمونه‌ای از همین دست توهین‌هاست‌، در حالی که اگر فردی دارای منطق و خرد باشد‌، نقد منتقدان را می‌خواند‌، آن را بررسی می‌کند و تلاش می‌کند تا ضعف‌های خود را برطرف کند‌. در مقابل فرد خود شیفته به دیگران توهین می‌کند‌، آن‌ها را دون شان خود می‌داند و هیچ نقدی را به خود و آثار خود نمی‌پذیرد. این مساله در مورد اعتراض تماشاگران در تالار نمایش فیلم نیز به شکل حاد بروز می‌کند‌، زیرا فیلمسازی که خود را محتاج تماشاگر نمی‌داند، خود را بالاتر از تماشاگر می‌پندارد و درنهایت تماشاگر را بی‌ارزش می‌داند، تحمل اعتراض تماشاگر را نیز ندارد. او از تماشاگر تنها انتظار تشویق دارد و به نظرش اگر تماشاگری به او اعتراض کند‌، از وظیفه‌ای که او برایش تعیین کرده است ( یعنی تشویق کردن بی‌امان او ) سر باز زده و به این ترتیب در دایره تفکر خودشیفته این فیلمسازان‌، تماشاگر است که به دلیل تشویق نکردن او مقصر است‌، نه او که با ساخت یک اثر بد‌، وقت و هزینه تماشاگر را به هدر داده است.

د رواقع باید به یاد داشت که حق اعتراض کردن به فیلمسازی که فیلمش وقت تماشاگر را هدر داده است‌، نه تنها حقی است محفوظ برای تماشاگران بلکه یک لطف بزرگ به فیلمسازی است که فیلمی بد ساخته است. او با دیدن واکنش منفی تماشاگر‌، متوجه ضعف خود می‌شود و این امکان برایش مهیا می‌شود که با رفع ضعف خود از این پس آثاری خوب و در خور تماشا خلق کند‌،‌اما در صورت نبود واکنش اعتراضی‌، او در چنبره خود شیفتگی حاد در غلطیده‌، بدل به ماشین تولید آثار بد می‌شود؛ آن هم ماشینی که به هیچ طریقی نمی‌توان آن را متوقف کرد.

نویسنده : پریس تنظیفی