پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

شكوه نام معلم


شكوه نام معلم

شكوهی یك معلم كلاسیك است متعلق به دوره ای كه معلمی شغلی باشكوه بود از آن معلمانی كه نسلشان در حال انقراض است

● به مناسبت تجلیل از خدمات علمی و فرهنگی دكتر غلامحسین شكوهی

«۵۷ سال معلم بودم، هیچگاه آرزو نكردم كه ای كاش شغل دیگری داشته باشم. جهان درست نخواهد شد جز با تعلیم و تربیت.» دكتر غلامحسین شكوهی اشاره ای به كتاب روی میز می كند و ادامه می دهد: «كتابی می خوانم درباره فلسفه تربیتی كانت. او هم همین را می گوید: تحقق انسانیت در گرو تعلیم و تربیت است. اما این كار آسانی نیست. كلید این كار تربیت معلم است. تا تربیت معلم درست نشود آموزش و پرورش درست نمی شود و تا آموزش و پرورش درست نشود، كشور درست نمی شود. ما امكانات این كار را داریم. معلمان فراوان و زحمت كشی داریم. شاگردان دنیا، هیچ جا به اندازه بچه های ما درس نمی خوانند، ولی چه فایده روش غلط است. در بیرجند شاگردی داشتم كه الان یكی از اطبای خوب است....» پشت بند هر جمله اش خاطره ای است. خاطراتی كه زنجیروار دنبال هم می آیند و قهرمان همه این خاطرات معلمان و دانش آموزان شهری و روستایی و مكان وقوع آنها مدرسه است. به اتفاق چند نفر از همكاران به دیدارش می رویم. خانه ای قدیمی در یكی از كوچه های باریك خیابان شریعتی. با تنی رنجور در حالی كه دو دستش را روی میله افقی واكر ستون كرده است به زحمت جلوی پای مهمانان می ایستد. فضای خانه ساده و صمیمی است و چند قفسه كتاب كه معلوم است برای تزئین چیده نشده اند. شكوهی كه به راستی شكوه نام معلمی در ایران است، اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب در كابینه موقت مهندس بازرگان بود. روی صندلی وزارت كه نشست، فهمید كه اشتباهی آمده است و خیلی زود به مدرسه و دانشگاه بازگشت. شكوهی یك معلم كلاسیك است. متعلق به دوره ای كه معلمی شغلی باشكوه بود. از آن معلمانی كه نسلشان در حال انقراض است. مهمان ها نگران سلامتی میزبان هستند. به هم تذكر می دهیم كه استاد را خسته نكنیم. اما صحبت ها كه گل می اندازد هم او و هم ما بیماری دكتر شكوهی را از یاد می بریم. تنها لرزش دست ها و صدا و برخی كلمات كه نامفهوم ادا می شوند به یادمان می آورد كه بعد از سكته مغزی سال ،۸۰ افتخار جامعه معلمی ایران چه روزهای سختی را گذرانده است. می گوید: «حالم خیلی بهتر شده. آن اوایل نمی توانستم تلفن ها را جواب بدهم.» «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» در آخرین روز ماه اردیبهشت به پاس خدمات علمی و فرهنگی دكتر غلامحسین شكوهی مراسم بزرگداشتی با حضور این معلم گران قدر برگزار می كند. در طول گفت وگو دلم نمی آید كه با ارائه تصاویری از معلم و شاگرد و مدرسه امروز دنیای زیبای استاد را به هم بریزم. چه در سال های دهه شصت كه دكتر شكوهی شب ها خواب های آشفته می دید و چه امروز كه مشغول نبرد با بیماری ای جانكاه است. تنها با عشق به این دنیای قشنگ و كلاسیك، با ناملایمات زمانه مبارزه كرده و مانده است. در پایان این دیدار همگی برای سلامت فخر و شكوه معلمی در ایران دعا می كنیم.

•••

•آقای دكتر شكوهی، می خواهیم بیشتر شما را بشناسیم. شنیده ام كه شاگرد دكتر پیاژه معروف بوده اید؟

من در سال ۱۳۰۵ شمسی متولد شدم در روستای خوسف. از بیرجند كه ۳۵ كیلومتر به طرف كویر لوت بروی به روستای خوسف می رسی. تا دو ماه دیگر ۸۰ ساله می شوم. در همان روستا مدرسه رفتم. دوره دانشسرای مقدماتی را در بیرجند گذراندم و معلم شدم. تحصیلات دانشسرای مقدماتی معادل كلاس ۱۱ بود. آن موقع قانونی بود كه آموزگارانی كه دیپلم دانشسرای مقدماتی دارند اگر در امتحانات نهایی كلاس ۱۲ شركت كنند و دیپلم كامل متوسطه بگیرند می توانند بدون كنكور وارد دانشگاه شوند. من هم بعد از هفت سال آموزگاری در روستاهای بیرجند به مشهد رفتم، امتحان دادم و دیپلم گرفتم. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای عالی تهران شدم.

•در چه رشته ای؟

دوره لیسانس رشته آموزش و پرورش ابتدایی. فارغ التحصیلان این رشته كارشان این بود كه آموزگاران را برای تدریس در دبستان ها آماده كنند. به بیرجند كه برگشتم چون دبیر كم داشتند، مرا فرستادند دبیرستان.

•در چه سالی فارغ التحصیل شدید؟

سال ۱۳۳۵ از دانشسرای عالی فارغ التحصیل شدم. یك سال در بیرجند دبیر بودم. سال بعد من را به عنوان شاگرد اول دانشسرای عالی با بورس دولتی فرستادند اروپا، شهر ژنو در كشور سوییس. آنجا بود كه پیاژه را دیدم. او استاد ما بود. پیاژه كه دیگر جهانی بود و هست.

•ارتباط ویژه ای هم با پیاژه داشتید؟

نه، گمان نمی كنم كه پیاژه مرا می شناخت. پیاژه نمی رسید به اینكه تك تك اشخاص را بشناسد.

•در كلاس های درس او كه شركت می كردید؟

بله، با او درس داشتم. یادم می آید كه دفترچه های ثبت نام را می ریختند آنجا كه پیاژه امضا كند. او ضمن درس دادن دفترها را باز و امضا می كرد. من هیچ وقت چنین كاری را جای دیگر ندیدم.

•چه سالی فارغ التحصیل شدید؟

در ژنو، سال ۱۳۴۱ دكترا گرفتم.

•در چه رشته ای؟

رشته تعلیم و تربیت. وقتی برگشتم تهران، رفتم اداره فرهنگ، بخش شهرستان ها. گفتند باید برگردی بیرجند، ردیف حقوقی نداریم. گفتم: من بیرجند بودم، دبیر خوبی هم بودم. این همه برای من خرج كردید كه برگردم بیرجند در دبیرستان درس بدهم. نپذیرفتند. رفتم پیش دكتر صدیق اعلم. آن موقع سناتور بود. پرسید كجا تحصیل كردی، گفتم ژنو. تعجب كرد. مثل اینكه خودش هم لیسانسش را از آنجا گرفته بود. بعد پرسید، چه خوانده ای، گفتم [دكتر شكوهی پاسخ را به زبان فرانسه می گوید.] دكتر صدیق كمی سرد شد و گفت: چقدر كوچك گرفتی. منظورش این بود كه رشته تعلیم و تربیت كوچك است. یاد ژنو افتادم. یكی از دانشجویان كه از كشور یونان آمده بود، چهار عمل اصلی [جمع و تفریق و ضرب و تقسیم] را به عنوان تز دكترا مطالعه كرده بود. در جلسه ای كه دفاع می كرد من هم بودم. دكتر دپارتمان گفت: تو خیلی زحمت كشیده ای، ولی خیلی بزرگ گرفته ای، چه كسی می تواند، چهار عمل اصلی را در چهار سال ابتدایی یكجا مطالعه كند. او می گفت چهار عمل اصلی در ابتدایی زیاد است و ایشان می گفت اینكه تو گرفته ای [دكترای تعلیم و تربیت] كوچك است. این فرق ما و آنهاست.

•جریان ردیف حقوقی چه شد؟

دكتر صدیق سفارش كرد به دكتر طوسی كه مشغول تهیه مقدمات تشكیل دفتر مطالعات آموزش و پرورش بود. من تهران ماندگار شدم. دفتر مطالعات در میدان بهارستان بود. این دفتر چهار اداره داشت. اداره های برنامه ها، آمار، تشكیلات و تحقیق و ارزشیابی. من رئیس اداره تحقیق و ارزشیابی شدم. آقایان بهشتی و باهنر در اداره برنامه ها بودند. در دانشسرای عالی تهران هم درس گرفتم. ریاضی تدریس می كردم.

•سال ۵۷ چه كسی شما را به مهدی بازرگان معرفی كرد؟

یك روز دكتر هادی شریفی آمد و گفت: دنبال یك وزیر آموزش و پرورش می گردند، شما چه كسی را معرفی می كنی. من فوراً گفتم: دكتر سحابی، گفت: سحابی پست دیگری دارد. وزیر مشاور است. شخص دیگری را نام بردم، از نظر اعتقادی اشكال داشت.

•اسم او را به خاطر دارید؟

بلی، خاطرم هست، ولی نمی خواهم بگویم. آن روز آقای دكتر شریفی رفت. من هم قضیه را تقریباً فراموش كرده بودم كه چند روز بعد دوباره آمد و گفت: خود تو وزیر می شوی گفتم: نه من وزیر دولت موقت نمی شوم [دكتر چند بار كلمه موقت را تكرار می كند و می خندد.] دكتر شریفی هم رفت و قرار شد برود مهندس بازرگان را ببیند.

•شما از قبل با آقای بازرگان آشنایی داشتید؟

نه! آشنایی حضوری نداشتم ولی ایشان را می شناختم. اولین بار در دبستان خوسف بود كه اسم ایشان را شنیدم. معلمی داشتیم كه یك روز گفت: یكی از تحصیلكردگان فرانسه برگشته به ایران و دارد تفسیری می نویسد و نام او مهندس بازرگان است.

•لابد منظور معلم شما تفسیر دینی بود.

بلی، منظورش كتاب های دینی آقای بازرگان بود. چند روز بعد رفتیم خدمت آقای مهندس بازرگان. گفت: برنامه شما برای آموزش و پرورش چیست؟ گفتم: تا یك ماه پیش نه من امیدوار بودم كه كسی مرا دعوت به وزارت كند و نه كسی مرا واقعاً وزیر می كرد. این است كه فعلاً برنامه ای ندارم ولی از وزیرانی كه تا حالا بوده اند، از هیچ كدام كمتر نیستم. آقای دكتر سحابی، خدا رحمت كند، حرف مرا تائید كرد و گفت: خوب جوابی به آقای نخست وزیر دادی، به این ترتیب من شدم وزیر آموزش و پرورش دولت موقت. خوب تجربه ای بود ولی پوست آدم كنده می شد.

•اختیار اداره وزارتخانه با شما بود؟

اشخاصی تعیین شده بودند كه به وزیر كمك كنند. یكی از آنها آقای كاظم موسوی بود. آقای اسدی لاری هم بود. آقای باهنر معاون آموزش و پرورش بودند ولی كمتر می آمدند. آقای رجایی هم بود. در حقیقت وزارتخانه را آنها می گرداندند. آنها معتمدین بودند. من لباس و كراوات داشتم. فضای آن موقع خیلی تند بود. همه ادعا می كردند كه شاه را بیرون كرده اند. عده ای از دانش آموزان از ساری آمده بودند. در اعتراض به سختی سئوال امتحانی، در امتحان تك ماده نمره نیاورده بودند. شعار می دادند:«طراح این سئوالات اعدام باید گردد.» یك عده از مهندسین و كارمندان اداره نوسازی كه آقای كتیرایی اداره شان را بسته بود در یكی از اتاق های وزارتخانه تحصن كرده بودند. یكی از آنها با مشت به در اتاق من می كوبید و می گفت: « شاه را بیرون كردیم، شما را هم بیرون می كنیم.»

•شما اجازه دادید، امور تربیتی تشكیل شود و امور آموزشی از امور پرورشی جدا گردد؟

نه خیر، من اجازه ندادم. كسی از من اجازه نگرفت. به حرف وزیر خیلی گوش نمی دادند. برای این جور كارها شورا می گذاشتند و تصمیم می گرفتند، این شیوه جا افتاده بود.

•اخراج فرهنگیان در دوره شما شروع شد؟

یك روز لیستی را آوردند در چندین صفحه كه این را امضا كن تا بازنشسته شوند، من هم تنها یك نكته را اضافه كردم، نوشتم دوره خدمت نظام را جزء سنوات خدمتی محاسبه نكنید، هركس كه سی سال تمام سابق خدمت دارد را بازنشسته كنید و تعدادی از افراد آن لیست كه ۲۸ سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش داشتند، ماندند.

•غیر از اینها، ظاهراً افراد دیگری هم بازنشسته، بازخرید و یا اخراج شدند.

نه، آنها را من اصلاً خبر ندارم. اصلاً مربوط به دولت نبود. دستگاه های دیگری دست اندركار بودند.

● اوایل انقلاب ۳۶ هزار نیروی جوان به عنوان مربی پرورشی وارد آموزش و پرورش شدند و كار تربیتی از آموزشی منفك شد.

گفتم وزیر و دولت اختیار چندانی نداشتند، بیشتر كارها دست كسان دیگری بود. من با این جدایی مخالف بوده و هستم. معلم و مربی از هم جدا نیستند. كسی كه بتواند مربی باشد، معلم هم می تواند باشد. تمام معلمان بایستی مربی تربیتی باشند. من تفكیك این دو را قبول ندارم.

شیرزاد عبداللهی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.