چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

برگ زرد


برگ زرد

من آن برگم که در فصل خزان و برگریزان
مرا خردم نمودی و گذشتی
نگاهی بر رخ زردم نکردی
و خش خش های من در زیر پاهایت ندیدی
صدای داد و فریاد مرا آیا شنیدی؟
من آن برگم که روزی سبز بودم
زمانه …

من آن برگم که در فصل خزان و برگریزان

مرا خردم نمودی و گذشتی

نگاهی بر رخ زردم نکردی

و خش خش های من در زیر پاهایت ندیدی

صدای داد و فریاد مرا آیا شنیدی؟

من آن برگم که روزی سبز بودم

زمانه با رخ من این چنین کرد

گذشت روزها و ماهها بود

که با دنیای من کرد بازی

فقط بر حرمت دوران شادی

زمان سبزی و روز بهاری

همان دم که هوایت پاک کردم

و روحت را زغم آزاد کردم

زمانی که پس از اندوه و سرما

مرا دیدی به شاخه های خشک درختی، شاد گشتی

بدان که من همان برگ پر از احساس بودم

رفیق گل، نسیم و یاس بودم

اگرچه جسم من امروز

خشک و زرد و تنهاست

رفیقم کفشهای مرد تنهاست

مرا امروز ببین و یاد من باش

بدان دنیا چه رسم بی وفایی است

و بعد از شادمانی ها خزانی است

فاطمه کشرانی/ منطقه ۱۴ تهران

(عضو تیم ادبی هنری مدرسه)