شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آزادی در اسلام


در اسلام, مراد از آزادی, آزادی درونی است اما بدون تحقق آزادی بیرونی, رسیدن به آزادی درونی ناممكن است اسلام صرفا پذیرای آزادی تفكر است و آزادی عقیده را نفی می كند

پذیرش آزادی اندیشه و آزادی بیان بر این نكته مبتنی است كه باید میان دین و اندیشه دینی با آنچه «حقایق نهایی عالم هستی» نامیده می‏شود، فرق بگذاریم و معتقد باشیم كه تصور خاصی از خداوند لازم نیست. اظهارنظر در باب سیاست و حكومت نیز، از آنجا كه اسلام هیچ‏شكل خاصی از حكومت و نظام سیاسی را مطرح نكرده است، كاملاً آزاد است.از لحاظ تاریخی، در جوامع اسلامی، آزادی بیشتر دارای مفهوم حقوقی است و در برابر واژه «عبد» به كار می‏رود. در سنت اندیشه سیاسی اسلام، عدالت نقطه مقابل استبداد، و بردگی نقطه مقابل آزادی است. از سوی دیگر، آزادی در اندیشه اسلامی بیشتر جنبه درونی پیدا می‏كند و به معنای رهایی از بندگی نفس است. درحال حاضر نیز بسیاری از اندیشمندان، واژه آزادی دینی را به‏كار می‏برند كه در واقع، به همان معنای «آزادی درونی» است.

اما در این زمینه دو نكته قابل‏طرح است: (۱) اصولاً زمانی كه از آزادی سخن گفته می‏شود، آزادی بیرونی و سیاسی موردنظر است و آزادی درونی موردنظر نیست و (۲) ارتباط آزادی درونی با آزادی بیرونی. اسلام به دنبال وضعیتی است كه در آن بیشتر افراد به آزادی درونی نایل شوند. ازاین‏رو، در صورتی كه جامعه از لحاظ سیاسی و بیرونی دارای آزادی باشد و مردم احساس رضایت و عزت داشته باشند، زمینه برای ساختن چنین جامعه‏ای مهیاتر است. بدین ترتیب، به نظر می‏رسد كه بدون تحقق آزادی بیرونی، رسیدن به آزادی درونی ناممكن است. در واقع، مطلوب آن است كه بگوییم در جامعه اسلامی، هدف نهایی همان «آزادی درونی»، به مفهوم تكامل فردی و اجتماعی است؛ اما آزادی بیرونی نیز زمینه لازم را برای شكوفایی معنوی جامعه فراهم می‏كند.از نظر نگرش نوین، اصولاً آزادی سیاسی مفهوم جدیدی است كه فی‏نفسه و بالذات ضرورت دارد. از این منظر، آزادی در معنای امروزی آن با سیاست، كه امروزه یك عمل برنامه‏ریزی جمعی است، معنا پیدا می‏كند. ازاین‏رو، اصولاً این بحث مطرح نیست كه از نظر اسلام، آزادی همان آزادی درونی است؛ بلكه آنچه مطرح است آزادی سیاسی به عنوان یك ضرورت برای زندگی بشر در شرایط كنونی است، و این جز در ساختار دموكراتیك قابل‏تحقق نیست.برخی واژه آزادی را با هرزگی، افسارگسیختگی و هرج و مرج برابر می‏دانند و هنگام بحث از آزادی، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادی جنسی و بی‏بندوباری می‏شود. این طرز تفكر احتمالاً ناشی از وضعیت اجتماعی جوامع غربی است. این افراد به گمان اینكه آزادی نیز رهاورد غرب است، آزادی و بی‏بندوباری را یكسان می‏بینند. حال آنكه از برخی برداشت‏های سطحی كه بگذریم، مراد از آزادی، آزادی سیاسی و فكری با تمامی ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیا بزرگترین پیام‏آوران آزادی در دوران خود بوده‏اند. ممكن است جامعه‏ای غرق در فساد و بی‏بندوباری باشد، اما فاقد آزادی باشد. برعكس نیز ممكن است جامعه‏ای آزاد، به‏طور نسبی، سالم و مقید به قیود اخلاقی باشد. پس طبیعی است كه در اندیشه اسلامی، آزادی سیاسیِ همراه با پای‏بندی به قیود اخلاقی موردنظر است.بحث مهم دیگر درباره آزادی این است كه آزادی مطلق است یا محدود. حتی در میان اندیشمندان غربی نیز اعتقاد به آزادیِ مطلق وجود ندارد. اساسا آزادی مطلق با عقل سلیم و منطق بشری مغایر است. آزادی مطلق با فلسفه ضرورت زندگی جمعی بشر مغایرت دارد. زندگی جمعی و مدنی مستلزم وجود برخی محدودیت‏هاست.

انواع آزادی در اندیشه اسلامی

آزادی عقیده: آزادی عقیده را از دو جهت می‏توان بررسی كرد: نخست، عقیده به عنوان ایمان در مقابل كفر و دوم، آزادی عقیده به مفهوم وجود عقاید و بینش‏های مختلف در درون دین. همچنین تفاوت آزادی عقیده با آزادی تفكر بر این مبنا استوار است كه آزادی عقیده بیشتر مفهومی دینی و ایمانی دارد و آزادی تفكر، شامل جنبه‏های مختلف زندگی ـ اعم از اعتقادی، سیاسی و اجتماعی ـ می‏شود.

آیة‏اللّه‏ مطهری ضمن تفكیك آزادی عقیده و تفكر، و تأكید بر آزادی تفكر، وجود آزادی عقیده در اسلام را رد می‏كند. البته ایشان معتقد است كه در هیچ وضعیتی نباید برای تحمیل عقیده، فشار و اجبار به‏كار رود. معنای لااكراه فی الدین این است؛ نه اینكه تمسك به هر رأی و عقیده‏ای كه دلخواه است، جایز باشد. مراد از آیه‏هایی نظیر آیه فوق، نه صحه گذاشتن بر عقاید دیگر، كه تكیه نمودن بر روش درست ایجاد تغییر در آنهاست و اینكه با اكراه واجبار نمی‏توان دین حق را گسترش داد. از لحاظ تاریخی نیز اسلام سایر عقاید را به رسمیت شناخته است و هرگز با زور، خواهان تحمیل عقیده‏ای بر آنان نبوده است. بنابراین با توجه به آیات، روایات، سیره معصومین و اندیشه عرفان اسلامی، در اسلام هرگز تحمیل عقیده وجود ندارد تا جایی كه در اندیشه‏های اصیل عرفانی؛ مسیحیت، یهودیت و اسلام هر یك روش‏های متفاوتی در پرستش معبود واحد به شمار می‏آیند و اختلاف مؤمن، گبر و یهود، برخاسته از منظرهای مختلف آنان دانسته می‏شود.

وجه دیگر عدم تحمیل و اكراه عقیده و نیز تحمل عقاید دیگر ـ در كنار تبلیغ صحیح برای تغییر عقاید غلط ـ اعتماد اسلام به منطق درونی خود است. اسلام به لحاظ منطق قوی خود همواره می‏تواند پاسخ‏گوی تمامی شبهه‏ها و تردیدها باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.