چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
لیبرالیسم و قدرت سیاسی
«انسان لیبرال» اگرچه در ابعاد گوناگون و قرائتهای نظری لیبرالیستی قرار است «سیاسی» باشد؛ اما خصوصیات اجتماعیای که جامعه لیبرال بر اساس آن سامانیافته است، او را از «سیاست تام» باز میدارد و به «سیاست روزمره» رهنمون میسازد.
وقتی از لیبرالیسم در معنای یک فلسفه که از آن مکتب سیاسی برون میتراود یاد میکنیم، باید به این امر توجه داشته باشیم که اصلیترین دعوی این تفکر، آن است که قدرت سیاسی و اصل حکومت یک «شر» اجتنابناپذیر است. در این باب، جان لاک در رساله «درباره حکومت» قدرت سیاسی را عبارت از حق قانونگذاری همراه با مجازات مرگ و مجازاتهای کمتر برای تنظیم و حفظ مالکیت میداند که استفاده از نیروی جامعه در اجرای چنین قوانینی و در دفاع از رفاه عمومی در مقابل آسیب خارجی ضروری و در جهت مصلحت مردم است.
لاک در این رساله به شرح وضعیتی میپردازد که در آن هیچ حکومتی با قدرت سیاسی حقیقی وجود ندارد. این امر کانون اصلی اندیشه لاک است. لاک این مقوله را وضع طبیعی (State of Nature) مینامد. تصور غالب در این باب آن است که وضع طبیعی حالتی است که در آن اصلا حکومتی وجود ندارد، اما اگر وضع طبیعی را قبل از وجود حکومت در نظر بگیریم، حالتی از برابری سیاسی نضج میگیرد که در آن هیچ مافوق و یا زیردست طبیعی وجود ندارد. از این برابریها حس تعهد و محبت متقابل و وظایفی که مردم در قبال هم دارند و همچنین شعارهای عالی عدالت و نوعدوستی ناشی میشود. از نظر لاک و هابز، تا زمانیکه مردم موافق با برقراری اقتدار سیاسی عمومی نباشند، در وضع طبیعی باقی میمانند.
در مرحلهای اما، لیبرالیسم خود به عنوان رژیم سیاسی طبقه بورژوایی، پس از سرنگونی نظام فئودالی و دولت مطلقه و حکومت محافظهکارانه اشرافیت زمیندار، قدرت را بهدست گرفت و مفهوم بنیادین «آزادی» را در سه حوزه مختلف طرح کرد:
۱) آزادی اخلاقی و دینی؛
۲) آزادی سیاسی؛ ۳
۳) آزادی اقتصادی.
برخی از پژوهشگران در باب طرح مفهوم آزادی از سوی لیبرالها معتقدند: «لیبرالیسم خواهان آزادی از قیود اخلاقی و دینی بود، برای اینکه بازرگانان و رباخواران و احیانا کارخانهداران بتوانند با فراغ بال و بدون محدودیت به جمعآوری ثروت و انباشت سرمایه و کسب سود بپردازند. مضمون اصلی تعالیم «پیوریتنها» و پروتستانتیستهای مسیحی نیز همسو با لیبرالیسم، در این بود که وجدان سرمایهداران را در امر سودجویی و انباشت سرمایه راحت کند. در واقع ویژگی عین سیرت لیبرالی، عبارت است از میل به رها شدن از قید نظارتها، کنترلهای خارجی و محرکهای داخلی. لیبرالیسم با شعار آزادیخواهی از نظر سیاسی بر شعارهایی مثل «تفکیک قوا» (Division of power) تأکید میکرد و در قرن هفدهم و بخشی از قرن هجدهم، بهدنبال محدود کردن قدرت پادشاه بود تا سهمی از قدرت به بورژواها داده شود. در پایان قرن هجدهم و سراسر قرن نوزدهم، لیبرالها حولِ شعارِ آزادی بهدنبال بهدست گرفتن کامل قدرت سیاسی بودند. لیبرالیسم به آزادی اقتصادی اعتقاد دارد. یعنی آزادی در سرمایهاندوزی و محدود نشدن میل به انباشت سرمایه توسط هیچ امری اعم از اخلاقی و دینی یا سیاسی و دخالت دولت بهنفع محرومان. ایدئولوژی لیبرالیسم در قلمرو اقتصاد، مدافع سرمایهداری است.۱ به هر روی اما اصلیترین وجه لیبرالیسم که در آغاز رخ عیان کرد، معطوف به محدودسازی حیطه دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود. آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد داشت. لذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است. رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، منافع طبقات غیر تجاری و بهویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بهویژه حق رأی به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری درخصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.۲
از همینرو، پس از انقلابهای ۱۸۴۸ آشکار شد که لیبرالیسم کلاسیک تنها منافع بخش کوچکی از جامعه را تأمین میکند. لیبرالیسم میبایست خود را با مقتضیات دموکراسی جدید سازگار کند و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و اندیشه برابری را به طبقات اجتماعی گستردهتری بسط دهد. فلسفه دموکراسی، که بهتدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد، بر اصل مسئولیت گسترده دولت در برابر جامعه برای تأمین نوعی برابری تأکید میکند. این جنبش در واقع بهمعنای تکمیل آرمانهای لیبرالیسم تلقی میشد.۳ چنانچه جرمی بنتام و جان استوارت میل بهعنوان مدافعان این جنبش بیان میکردند، دولت باید بکوشد تا حداکثر بهروزی و شادی را برای حداکثر مردم تأمین کند. در تحول لیبرالیسم کلاسیک به لیبرال - دموکراسی، آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت میدهد. در لیبرال - دموکراسی، آزادی یعنی توانایی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی. اندیشه آزادی اقتصادی نامحدود خود محدودیتی بر آزادی و ناقض اصول اساسی لیبرالیسم تلقی شده است.۴
دولت لیبرال دموکراتیک با شناسایی قدرت اتحادیههای کارگری و بسط حق رأی به کارگران و زنان، محدودیت اندیشه لیبرالیسم اولیه را از لحاظ نظری برطرف میکند. اما در طی قرن بیستم باز بروز بحرانهای اقتصادی گسترده، ضعفهای لیبرالدموکراسی را آشکار ساخت و از همینرو زمینه پیدایش دموکراسی اجتماعی فراهم شد.»۵
● سیاست و فردیت
با این مقدمه به بحث اصلی میپردازیم؛ جامعه لیبرال بهنحو شگرفی، در عین حال که «سیاسی» نیست، سیاسی بهشمار میآید. سیاسی نیست، چرا که «فردیت لیبرال» بالاخص در دوران متأخر، در پی کسب «لذت اجتماعی» است و خصلت منفعتگرایانه آن، بیش از آنکه واجد پیگیری «مطامع سیاسی» باشد، در پی کسب لذایذ دمدستی و صوری اجتماعی است. اما از یک جهت سیاسی است، چرا که ما با انبوهی از خطابهها، نظرات و ارائه راهبردهای سیاسی مواجهیم. با این وصف، چگونه میتوان این پارادوکس جامعه لیبرال را درک و فهم کرد؟ این پارادوکس فیالواقع در ذات اندیشه لیبرالیستی است.
«انسان لیبرال» اگرچه در ابعاد گوناگون و قرائتهای نظری لیبرالیستی قرار است «سیاسی» باشد؛ اما خصوصیات اجتماعیای که جامعه لیبرال بر اساس آن سامانیافته است، او را از «سیاست تام» باز میدارد و به «سیاست روزمره» رهنمون میسازد. شهروندی لیبرال، در واقع از «حق و تکلیفی» صوری برخوردار است که در نهایت «شهروند صوری» را به منصه ظهور میرساند. شهروند لیبرال در شکل امروزین خود، «فقط» هورا میکشد و کف میزند و رأی میدهد. فقط همین «حق رأی» است که بهعنوان امتیاز والا برای او واجد اهمیت است.
ریشه این بحث، در «جامعه سیاسی» از سنخ لیبرالی آن نهفته است. اقدامات رسمی سیاسی چون وضع قوانین، قضاوت و تنها اجراییات هر حکومت و آنچه رونالد دوورکین فرانسوی «شهروند کاملا همگون با جامعه» مینامد که پیروزیهای جامعه و شکستهای آن را همچون پیروزیها و ناکامیهای خود میپندارد، در واقع چیزی نیست جز اصل قرار دادن «مصالح مقطعی» و قرارداد اجتماعی و تبانیای که «تاریخ مصرف» دارد. شهروند لیبرال بر پایه مصالح شخصی خود کاملا با جامعه همگون میشود. این همگنی تا جایی تداوم مییابد که آن مصالح با مصالح عام اجتماعی در تطابق و تلازم باشد. جامعه لیبرال، جامعهای ذاتا انشقاق یافته است و «آرمان مشترک سیاسی» در آن محلی از اعراب نمییابد. بدینسان، شهروندی لیبرال نمیتواند برای خود ذاتی را قائل شود. این انشقاق، نسبیت باوری را نضج میدهد که در آن، نیل به «حقوق جامع و ابدی شهروندی» به سراب مبدل میشود. ریشه این انشقاق، در واقع از ناهمگونی ارزشهای لیبرالیستی با یکدیگر نشأت میگیرد. تلقی لیبرال از عدالت با تلقی لیبرال از آزادی هرگز قابلجمع نیست. بر همین اساس است که یک نظریه سیاسی لیبرالیستی با بعد اخلاقی جامعه لزوما سر سازش ندارد و نمیتواند تواما یک نظریه اخلاقی باشد.
نظریه سیاسی لیبرال اگرچه بر «آزادی» تأکید کند، اما قاصر از آن است که «اخلاق آزادمنشانه» را نشو و نما دهد و اینچنین است که برای آزادی، حراست اجتماعی یافت نمیشود. به دیگر سخن، فردگرایی لیبرال، «نقشه زندگی»ای را طرح میکند که در آن «مصالح خرد» مطرح میشود، اما نظریه سیاسی لیبرالیستی از سوی دیگر بر مصالح عام تأکید میکند، مصالح عامی که «شاید» با آن مصالح خرد از در سازش وارد شود. اینجاست که مفهوم «شهروندی» دستخوش تلاطمی ویرانگر میشود.
نظریه دیالکتیک شهروندی اما، ناظر بر «حق ذاتی» و تکلیف ذاتی شهروند است که از یک فلسفه اخلاق مشخص نشأت میگیرد. در اینجا مصالح خرد و مصالح عام همه در ذیل آن فلسفه اخلاق قابلیت طرح مییابند، نه درصدر آن؛ اما در فردگرایی لیبرال، مصالح خرد بر پایه مقتضیات زمان است که نهایتا در یک «فلسفه اخلاق استعلایی» قابلطرح نیست و بالطبع آن مصالح عام نیز، عطف بر عدم وجود یک بنیاد فلسفی و فقدان سازش اجتماعی تام محو میشود. بنابراین «مصالح خرد فردگرایانه» و «مصالح عام جامعهگرایانه» در یک تلقی لیبرال از تعریف یک حقوق جامع و مانع شهروندی قاصرند. فیالمثل، هنوز در جوامع لیبرال بر سر خصوصیات شهروندی توافقی تام وجود ندارد. شهروندی بیش از آنکه یک امر اجتماعی باشد، حاصل تبانی و قراردادی است که یک «مهاجر» نیز با طی کردن روند بوروکراتیک آن میتواند به این عنوان نائل شود.
جهان اجتماعی لیبرال، آکنده از نسبیتها و اقتضائات صوریای است که مفهوم «شهروندی» را در یک «خلاء و وهم» محصور میکند. فیالواقع حقوق شهروندی عطف به بوروکراتیزه شدن آن، رسمیت مییابد و بدینسان تنها در دو چیز خلاصه میشود؛ «حق رأی» و «رفاه». تلذذ و فایدهمندی است که یکپارچگی اجتماعی لیبرال را شکل میدهد نه حقوق جامع و ابدی شهروندی. در این باب، دوورکین به عنوان یک نظریهپرداز لیبرال به مقولات جالبی اشاره میکند: «اگر زندگانی اجتماع محدود به تصمیمهای سیاسی رسمی است، اگر موفقیت حساب شده یک اجتماع، به چیزی جز موفقیتها و شکستهای تصمیمهای قانونگذاری و اجرایی و قضایی وابسته نیست، انسان میتواند برتری اخلاقی زندگانی اجتماعی را بپذیرد، بیآنکه از تساهل لیبرال و بیطرفی نسبت به زندگانی خوب دست بکشد.»
دوورکین در همین مقولات، خواسته یا ناخواسته تناقضات امر لیبرال را آشکار میکند؛ هنگامی که زیست اجتماعی محدود به تصمیم رسمی سیاسی لیبرال باشد، برتری اخلاقی چیزی نیست جز نیت و امر ذهنی تصمیمساز سیاسی. بنابراین اخلاقی نیست؛ چراکه حساب شده و عاری از توجه به یک مبداء تئوریک مشخص است. در ثانی زیست اجتماعی پویا، در بدایت امر محدود به اصول اخلاقی استعلایی و ابدی است که تنها در گستره نظم معنایی دین یافت میشود. پس جامعهای که عاری از آن باشد، اخلاقی نیست. در اینجا گزاره «زندگی خوب» تفسیری صرفا پراگماتیستی است که برای مقبولیت بخشیدن به تصمیمهای رسمی سیاسی دلالت مییابد. در اینجا «شهروندی» نیز همانطور که پیشتر شرح دادیم تبانی و قراردادی اجتماعی است که در یک تلازم صوری، اما پرطمطراق با «تصمیمهای قانونگذاران» عینیت مییابد. فراتر از این امور، آنچه در نوشته دوورکین عیان است، آن که جامعه لیبرال، «ذات مشخصی» ندارد و بدیهی است که در چنین جامعهای، جامعیتی لایتغیر برای حقوق شهروندی نمیتوان متصور شد. «حقوق شهروندی» هنگامی عینیت مییابد که شهروندی ریشه اجتماعی مستحکمی کسب کند و لایتغیر و ثابت باشد.
● سراب همگونی اجتماعی
نظریه «دیالکتیک شهروندی» به ما میگوید بین فرد و جامعه ثنویتی را قائل نیست و از حق و تکلیف دوجانبهای سخن میراند که ازلی و ابدی است. این ابدیت از آنجا که منشاء الهی و فراتاریخی و فرازمینی دارد، همواره ابدی است. در حقیقت، ابدیت آن از اتصال عقیدتی به نظم معنایی دیانت ناشی میشود. نظمی که برای انسان حقوق و تکالیفی را مقرر کرده که تاریخیت و تلاطمهای اجتماعی در استحکام آن موضوعیت نمییابد؛ اما در نظریه سیاسی ـ اجتماعی لیبرال، فرد هنگامی با جامعه سازش میکند که جامعه سیاسی، محدود به «تصمیمگیریهای سیاسی رسمی» شود. در اینجا حتی نظم اجتماعی نیز تابعی است از این تصمیمگیریها که ذات مشخصی ندارد، پس نظم اجتماعی مدام دچار تحول ماهوی میشود؛ امری که تعریف حقوق جامع شهروندی را صعب و دشوار میکند و همانطور که پیشتر گفتیم، به آن صبغه قرارداد و تبانی میدهد.
در اینجا تساهل لیبرال نیز امری است صوری. تساهل، چشمپوشی بر حقوق از دست رفته است، نه رواداری بر همگنان. تساهل لیبرال چشم فرو بستن و دلخوش کردن به قرارداد اجتماعی است که مدام متحول میشود و نسبیت باوریای که در نهایت اثری از یک «فلسفه اخلاق» بهجای نمینهد. بدینسان است که همگونی اجتماعی در جامعه لیبرال، مفهومی مدام تحولیافته است و فیالواقع ما با سنخهای همگونی اجتماعی مواجهیم که حتی گاه در تباین با یکدیگرند. این همگونیهای متباین، هرکدام «شهروند» خاص خود را میطلبد. اینجا دیگر حق مدنی، پایه تئوریک و وجه پراتیک به رسمیت شناختن یک شهروند نیست، بلکه ملاک قرابت عملی ـ نه ذهنی ـ او با همگونی اجتماعی جدید است. شهروند لیبرال باید با یک عمل اجتماعی پراگماتیستی بهصورت مداوم خود را با نظم جدید همگن و همداستان نشان دهد تا از مواهب شهروندی برخوردار شود. مواهبی که گفتیم فقط در «لذت» خلاصه میشود، لذت رأی دادن و احساس خودفریبندهای که به شهروند لیبرال نقش اجتماعی مهم(!) او را گوشزد میکند و لذت رفاه که انواع و اقسام حمایتهای اجتماعی، وامها و بیمه به او میدهند تا همچنان حیات اجتماعی محدود به تصمیمگیریهای رسمی سیاسی باشد.
نویسنده: محمد - مطهرزاده
منبع: خبرگزاری - فارس - تاریخ شمسی نشر ۰۸/۰۹/۱۳۸۹
پینوشتها:
۱- زرشناس، شهریار؛ مبانی نظری غرب مدرن، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۳، ص ۱۳۴ - ۱۳۵ - ۱۳۶.
۲- همان، ص ۱۴۳.
۳- بشریه، ص ۳۰۹.
۴- همان، ص ۳۰۹ و ۳۱۰.
۵- بشریه، حسین؛ لیبرالسیم و محافظهکاری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۶- ۱۳۷۸، ص ۲۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست