یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

شاهرخ مشكین قلم و زهره و منوچهر


شاهرخ مشكین قلم و زهره و منوچهر

ایرج میرزا بقولی شیرین سخنترین و گشاده زبان ترین شاعر زمان ماست و راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی اش با اینهمه آنچه شخصیت هنری او را برجسته می سازد , شهامت و بی پروایی اوست در نقد نابسامانیهای اجتماعی چون جهل , تعصبات مذهبی, خرافات و همچنین بیان وضع نامطلوب زنان در جامعه ایرانی ایرج شاعر عصر مشروطه است و روحیه ی عدالت جو و آزادیخواه و و نگاه مدرن و تجددگرایش جا به جا در آثارش بازتاب می یابد از این منظر می توان آثار ایرج میرزا را تجلی بخش آرزوهای بزرگ ترقیخواهان زمان نیز دانست

▪ متن : ایرج میرزا (اقتباس از شكسپیر)

▪ كارگردان : شاهرخ مشكین قلم

▪ اجرای موسیقی: فرید فدوی

▪ آواز: دریا دادور

▪ بازیگران : عزیز الله بهادری ، صدرالدین زاهد ، شاهرخ مشكین قلم

● پرده اول: ایرج میرزا و “زهره و منوچهر“

ایرج میرزا بقولی “شیرین سخنترین و گشاده زبان ترین شاعر زمان ماست“ و راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی اش. با اینهمه آنچه شخصیت هنری او را برجسته می سازد ، شهامت و بی پروایی اوست در نقد نابسامانیهای اجتماعی چون جهل ، تعصبات مذهبی، خرافات و همچنین بیان وضع نامطلوب زنان در جامعه ایرانی . ایرج شاعر عصر مشروطه است و روحیه ی عدالت جو و آزادیخواه و و نگاه مدرن و تجددگرایش جا به جا در آثارش بازتاب می یابد . از این منظر می توان آثار ایرج میرزا را تجلی بخش آرزوهای بزرگ ترقیخواهان زمان نیز دانست.

موضوع مثنوی “زهره و منوچهر“ را ایرج از منظومه ی “ونوس و آدونیس“ ( از اساطیر یونانی) ، به نوشته ی ویلیام شكسپیر برگرفته است . با وجود اینكه متن در بسیاری از جاها ترجمه ی كلمه به كلمه ی اثر نامبرده است ، اما ایرج میرزا در پرداخت روال داستان به مخاطب ایرانی نظر داشته و از همین رو داستانی مستقل از اثر شكسپیر خلق كرده است . زهره و منوچهر ، حكایت عشق “زهره“ (الهه ی آسمانی) به منوچهر (جوانی رزمجو وزمینی ) است . منوچهر بدنبال نشان رزمی است و جاه و مقام در “شغل نظام“ و فراری از “مكر زنان“! زهره اما مصمم است تا منوچهر را از “شغل نظام“ منصرف كند و او را با عشق آشنا . بشنویم از زبان زهره كه خطاب به منوچهر:

گفت كه آه ای پسر سنگدل ای زدل سنگ تو خارا خجل

مادر تو گر چو تو مناعه بود هیچ نبودی تو كنون در وجود

ای عجبا آنكه ز زن آفرید چون ز زن این گونه تواند برید ...

یا در جای دیگر:

عشق كه نبود، تو به تنها گلی عشق كه شد هم گلی هم بلبلی

عشق به هر دل كه كند انتخاب همچو رود نرم كه در دیده خواب

عكس تو در چشم من افتاده است مستی چشم من از آن باده است ...

اما بر خلاف اكثر داستانهای ایرانی ، این عشق یك عشق آسمانی و عرفانی نیست، بلكه عشقی است زمینی و انسانی و در عین حال سرشار از طنز و شیرینی. در “زهره و منوچهر“ ، رشته ی سخن دردست زهره- زن است تا درونش را و حسهای نهانش را به صراحت و جسورانه بر زبان بیاورد. در اینجا عشق زهره كه سراسر عشق به زندگی است در مقابل روحیه جنگجوی منوچهر قرار می گیرد. زهره شخصیتی نا متعارف است كه بر خلاف تصویر رایج از زن “سر بزیر“ و “تو سری خور“ ، جسور است و در كاررسیدن به یگانگی با معشوق. یعنی نه منفعل است و نه معشوق ، بلكه هم فاعل است وهم عاشق. زبان تصویری و اروتیك ، در عین حال طنز سرشار از ذوق شاعرانه كه خاص ایرج میرزا است ، بدون اینكه در دام سطح گرایی افتد ، با نگاهی مدرن و كاملا امروزی در هم آمیخته است . این اثر را ایرج در سال آخر عمر خویش (١٣٠٤ ش) نوشت ومتاسفانه پیش از بپایان رساندن آن از دنیا رفت . با اینهمه آنچه از “زهره و منوچهر“ باقی مانده است ، برای ادبیات معاصر ایران گنجی گرانبهاست .

پرده ی اول را با چند بیت دیگر از زبان زهره- زن به پایان می بریم ، آنجا كه می گوید:

روی زمین هر چه مرا بنده اند شاعر و نقاش و نویسنده اند

گاه كمال ا لملك آرم پدید روی صنایع كنم از وی سفید

گاه به خیل شعرا لج كنم خلقت فرزانه ی ایرج كنم

تار دهم در كف درویش خان تا بدمد بر بدن مرده جان

گاه زنی همچو قمر پرورم در دهنش تنگ شكر پرورم

من كلنل را كلنل كرده ام پنجه ی وی رهزن دل كرده ام

خواهم اگر بیش لوندی كنم مفتضحش چون بز قندی كنم ...

● پرده ی دوم : اجرای نمایشی “زهره و منوچهر“

همانطور كه پیش از این نیز اشاره كردم ، متن ایرج میرزا ، متنی است بسیار با ارزش و ماندنی. اما آنجا كه متن ادبی قرار باشد بصورت تئاتر در آید و روی صحنه اجرا شود ، ارزش متن ، امری است ثانوی . كما اینكه بارها و به تجربه دیده ایم كه چگونه كارگردانان “بد“ از بهترین آثار ادبی و نمایشی ، بدترین آثار صحنه ای را ساخته اند و متقابلا نیز شاهد كار كارگردانان توانایی بوده ایم كه از آثار متوسط و گاه ضعیف ادبی و نمایشی ، آثار صحنه ای با ارزش و قابل تعمقی ساخته اند.

كارگردان خوب در وهله ی اول كسی است كه بر كلیه ی ابزار كاری خویش مسلط باشد. خلاقیتی بی انتها در آفرینش تصویر داشته باشد و دانشی گسترده در تمام شاخه های هنر نمایش. كه تفكری مدرن و نا متعارف و ذهنی جوینده و منقد داشته باشد و توانایی درنوردیدن مرزها و چارچوبهای تنگ رایج در ذهنهای روزمره را. كه این غریزه را در انتخاب متن بكار گیرد و روح زمان خویش بشناسد. كه بداند آرشیتكتور صحنه یعنی چه، معنای موسیقی در نمایش چیست ، معنای نور چیست كه كار با بازیگر و استفاده از حداكثر تواناییهای او را بداند ، كه توازن صحنه بشناسد كه بداند هر شاخه ی هنری را چگونه و تا كجا لازم است بكار گیرد كه گاه حاضر باشد ناب ترین ایده هایش را ، اگر در جهت كار نباشد ، حذف كند ، كه چون در بازی شطرنج در هر قدم به چند قدم جلوتر نیز اندیشیده باشد. از این منظر شاید بشود كارگردانی تئاتر را به رهبری اركستر تشبیه كرد.

ایده آل ترین شكل این است كه هم متن باارزش باشد و هم پرداخت نمایشی و كارگردانی آن و در این میان نقش بازیگر را نباید نادیده گرفت كه همراه با متن و كارگردانی ، یكی از اركان اصلی تئاتر محسوب می شود. هر چه بازیگری در كار خود مجرب تر باشد ، توانایی بیشتر در “دگر“ شدن و دگردیسی در جهت نقش داشته باشد، هر چه جهان حرفه ای بازیگر گسترده تر باشد، بدن معنا كه شیوه های گوناگون بازیگری آموخته باشد، صدایش را تربیت كرده باشد ، انواع حركت و كار با بدن و رقص بداند ، توانایی استفاده ی همزمان از همه ی این تكنیكها را در كار داشته باشد ، هر قدر توانایی بیشتری در در گذشتن از “منم “ “منم“ های كسالت بار و فرسایشی داشته باشد وهر چه بیشتر بتواند خود را و تواناییهای خود را در اختیار كار قرار دهد،امكان استفاده از خلاقیتش در كار بیشتر است و نتیجه بهتر و پر بارتر خواهد شد.

بازگردیم به “زهره و منوچهر“ تا علت آوردن این مقدمه ی طولانی روشن شود. بگمان من نمایش “زهره و منوچهر“ تا حدود زیادی از مشخصه های بالا برخوردار است و راز موفقیتش در همین است .

یك كارگردان متوسط شاید برای هر نقش به جستجوی بازیگرانی می رفت كه دقیقا با همان ویژگیها كه ایرج در مثنوی اش از آنها می گوید ، سنخیت داشته باشند و تنها به بازسازی طوطی وار یك متن خوب می پرداخت . شاید هم كار متوسطی از آب در می آمد. اما شاهرخ مشكین قلم در این كار چه كرده است. او خود در نقش “زهره“ بازی می كند . نقشی كه آنچنان بدان باور دارد و آنچنان بدان عشق می ورزد كه وقتی وارد صحنه می شود ، تماشاگری كه در آغاز هاج و واج این سوال است كه این “زهره“ خانم، زن است یا مرد ، پس از گذشت چند دقیقه از بازی ، جنسیت بازیگر برایش فرقی نمی كند و شاهرخ را در نقش زهره آنچنان باور می كند ، كه شیفته ی لحظه به لحظه از حضور صحنه ای اش می شود. جذابیت، دلربایی ، غرور زنانه ، حس انتقامجویی ، اینها همه و همه آنچنان قابل باور بازی می شود ، كه لحظه ای به زن بودن بازیگر نقش “زهره“ شك نمی كنیم. چرا؟ چون بازیگر نقش زهره “زن پوش“ رایج در فرهنگ نمایشی ایرانی نیست . “زن پوش“ در حقیقت نقش زن حذف شده ی نمایشهای باستانی را بازی می كرده ، منتها از نگاه كاملا مردانه ی خود و كارش مسخره كردن زن “ناقص العقل“ بوده است با استفاده از ظاهری زنانه. اما شاهرخ چه می كند . شاهرخ به هیبت زنی در می آید كه به او عشق می ورزد، شاهرخ به بخش زنانه ی وجود خود و به آن بخش زنانه ی هستی احترام می گذارد ، واضحتر بگوییم ، آن را چنان می پرستد كه در بازی آن تماشاگرش را نیز بدین پرستش وا می دارد. شاهرخ از “زن“ بودن صحنه ای خود نه تنها ابایی ندارد، بلكه از این زن موجود فرا انسانی و فوق العاده جذاب و در عین حال مغرور ، موجودی سحرانگیز می سازد و تماشاگر (هم زن و هم مرد) كه با دهان باز و با نگاهش لحظه لحظه ی حضور صحنه ای او را با ولع می بلعد، شاید نداند كه این جادو و این خداگونگی ، جادوی صحنه است و شاهرخ جادوگر صحنه ! شاهرخ جادوگر كه با قدرت بی نظیر بدنی اش و در شناخت و تسلط بی انتهایش از نشانه ها در نمایش ، لحظه به لحظه جزء به جزء بدنش در حركت است و حتی اگر متن شعر ایرج را هم نمی گفت ، بدون كلام می توانست تك تك فراز و فرودهای متن را كلمه به كلمه با زبان بدن منتقل كند. (توجه كنید به پرده سوم)

صدرالدین زاهد كه از بازیگران و استادان دهه ی چهل و پنجاه تئاتر ایران است، بازیگری كه با وجود سن نسبتا بالا ، همچنان از چابكی و انعطاف فوق العاده ی بدنی برخوردار است ، در نقش “منوچهر“ (كه در شعر ایرج میرزا نوجوانی ١٦ ساله است و بسیار خوبرو) بازی می كند و برخلاف آنچه در متن می آید. چندان نیز بر زیبایی چهره اش تاكید نشده است . زاهد موفق می شود در اجرای نقش “منوچهر“ تمامی عناصر كمیك این كاراكتر را كه گاه از تضاد میان متن و صحنه نشات گرفته (مثلا آنجا كه از خوبرویی و كم سن و سالی منوچهر صحبت می شود ، رو به تماشاگر بر می گردد و به او چشمك می زند) و گاه از تضاد موجود در شخصیت “منوچهر“ ، یعنی از یكسو اصرار احمقانه اش بر جنگ آوری و رزمجویی و از سوی دیگر ناتوانی اش در مقابله با دلفریبی “زهره“ ، بخوبی منعكس كند.

نیلوفر بیضایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.