یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

بستن دست ها در نماز, بدعت یا سنت


بستن دست ها در نماز, بدعت یا سنت

استحباب بستن دستها در نماز میان اهل سنت شهرت دارد وتنها مذهب مالکی است که به استحباب فتوا نداده است مستند حکم استحباب, تعداد اندکی از روایات اهل سنت است که علاوه بر ضعف سند, دلالت روشنی نیز بر مدعاندارند

استحباب بستن دستها در نماز میان اهل سنت شهرت دارد وتنها مذهب مالکی است که به استحباب فتوا نداده‏است.مستند حکم استحباب، تعداد اندکی از روایات اهل سنت‏است که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشنی نیز بر مدعاندارند. در میان روایات اهل بیت(ع) نیز نه تنها هیچ حدیثی‏آن را تایید نمی‏کند، بلکه برخی آن را بدعت شمرده است،پس مساله قبض در نماز مردد میان سنت و بدعت است ومقتضای احتیاط به دلیل ضعف دلایل مشروعیت آن ترک این عمل است.

گرفتن دست چپ با دست راست و گذاشتن آن روی سینه به‏نشانه خضوع در نماز، از مواردی است که استحباب آن میان‏فقیهان اهل سنت شهرت دارد. حنفیه در این زمینه‏گفته‏اند:

تکتف(دست‏ها را به نشانه خضوع به سینه چسباندن در نماز)مستحب است و واجب نیست، و بهتر است مردان، کف‏دست راست را بر پشت دست چپ و زیر ناف خودبگذارند، و زنان دستان خود را روی سینه قراردهند.

شافعیه معتقدند:تکتف، بر مرد و زن مستحب، و بهتر است در نماز، کف‏دست راست بر پشت دست چپ، زیر سینه و بالای ناف ومتمایل به سمت چپ بدن قرار گیرد.

حنابله نیز گفته‏اند:تکتف سنت شمرده می‏شود و بهتر است نمازگزار، کف‏دست راست خود را بر پشت دست چپ گذاشته، آن را زیرناف قرار دهد.

مالکیه، در این مساله از دیگر مذاهب اهل سنت جدا شده وگفته‏اند:در نمازهای واجب، رها کردن دست‏ها مستحب است.گروهی نیز پیش از مالکیه همچون عبداللّه بن زبیر، سعید بن‏مسیب، سعد بن جبیر، عطاء، ابن جریج، نخعی، حسن‏بصری، ابن سیرین و برخی دیگر از فقیهان بر این اعتقادبودند.

لیث بن سعد هم این عقیده را دارد با این تفاوت که گفته‏است:مگر این که قیام طول بکشد و نماز گزار به زحمت افتد که دراین صورت، قبض جایز است.

از امام اوزاعی نقل شده که نمازگزار بین قبض، و رها کردن‏دست‏ها مخیر است.((۱)) محمد عابد، مفتی مالکیه در حجاز، عقیده دارد که رها کردن‏و بستن دست‏ها در نماز، هر دو، سنت رسول خدا(ص)است، و اگر قیام کسی در نماز طولانی شد، در صورتی که‏دست هایش رها باشد می‏تواند یک دست را با دست‏دیگرش بگیرد. این مفتی مالکی گفته است که رها کردن‏دست‏ها در نماز اصل و قبض فرع است،((۲)) اما قول‏مشهور میان شیعه امامیه این است که قبض حرام و مبطل نمازاست، و از میان آن‏ها، معدودی از فقها مانند حلبی در کافی به‏کراهت آن نظر داده‏اند.((۳)) مذاهب اهل سنت نیز در این مساله گر چه به هر دری زده‏انداما به دلیل قانع کننده‏ای نه تنها بر استحباب قبض در نماز،بلکه بر جواز آن هم دست نیافته‏اند، بلکه می‏توان گفت دلیل‏بر خلاف دیدگاه آن‏ها وجود دارد، و روایاتی که از شیعه واهل سنت در باب کیفیت نماز رسول خدا(ص) نقل شده‏است، اشاره‏ای به قبض نکرده‏اند، و ممکن نیست پیامبر اکرم‏در طول تمام زندگی یا بیشتر آن، چنین عمل مستحبی راترک کرده باشد. اکنون دو نمونه از این روایات را نقل‏می‏کنیم: یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه‏امامیه نقل شده و هر دو کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیان‏می‏کنند و در هیچ یک به قبض اشاره‏ای نشده، چه رسد به‏کیفیت آن.

قبض، بدعتی است که پس از رحلت رسول اکرم(ص)پدیدار شده است. سند ما در این زمینه، دو حدیث صحیح‏است که یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه‏روایت شده و هر دو، دلیل قاطعی هستند که سیره پیامبر واهل بیت بر رها کردن دست‏ها در نماز بوده و گرفتن یکی ازدو دست به وسیله دیگری به نشانه خضوع در نماز، پس ازرحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده است:

الف. حدیث ابو حمید ساعدی این حدیث را بسیاری از محدثان اهل سنت روایت کرده‏اند وما آن را این جا طبق نقل بیهقی نقل می‏کنیم:

اخبرنا ابوعبداللّه الحافظ فقال ابو حمید الساعدی: انا اعلمکم‏بصلاهٔ رسول اللّه(ص) قالوا: لم، ما کنت اکثرنا له تبعا و لا اقد مناله صحبته؟! قال: بلی، قالوا: فاعرض علینا، فقال:

کان‏رسول‏اللّه(ص) اذا قام الی الصلاهٔ رفع یده حتی یحاذی بهمامنکبیه، ثم یکبر حتی یقر کل عضومنه فی موضعه معتدلا، ثم‏یقرا، ثم یکبر و یرفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه، ثم یرکع ویضع راحتیه علی رکبتیه، ثم یعتدل و لاینصب راسه ولایقنع،ثم یرفع راسه فیقول: سمع اللّه لمن حمده، ثم یرفع یدیه‏حتی یحاذی بهما منکبیه حتی یعود کل عظم منه الی موضعه‏معتدلا، ثم یقول: اللّه اکبر، ثم یهوی الی الارض فیجافی یدیه‏عن جنبیه، ثم یرفع راسه فیثنی رجله الیسری فیقعد علیها ویفتح اصابع رجلیه اذا سجد، ثم یعود، ثم یرفع، فیقول:

اللّه اکبر، ثم یثنی برجله فیقعد علیها معتدلا حتی یرجع او یقر کل‏عظم موضعه معتدلا، ثم یصنع فی الرکعهٔ الاخری مثل ذلک،ثم اذا قام من الرکعتین کبر و رفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه‏کما فعل او کبر عند افتتاح صلاته، ثم یصنع مثل ذلک فی بقیهٔ‏صلاته حتی اذا کان فی السجدهٔ التی فیها التسلیم اخر رجله‏الیسری و قعد متورکا علی شقه الایسر. فقالوا جمیعا:

صدق‏هکذا کان یصلی رسول اللّه(ص)،((۴)) ابو عبداللّه حافظ برای ما نقل کرد که ابو حمید ساعدی گفت:من داناترین شما به کیفیت نماز رسول خدا(ص) هستم. به اوگفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که تو بیشتراز ما با پیامبر نبوده‏ای؟ گفت: آری. به او گفتند:

پس آنچه رادیده‏ای بر ما عرضه کن. گفت: وقتی رسول خدا می‏خواست‏نماز بخواند، دستان خود را تا شانه هایش بالا می‏برد، آن گاه‏تکبیر می‏گفت تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آرام‏می‏گرفت، سپس قرائت را آغاز می‏کرد و پس از پایان قرائت‏تکبیر می‏گفت و دستانش را تا شانه‏های خود بالا می‏برد، آن‏گاه رکوع می‏کرد و کف دستان خود را بر زانوانش قرارمی‏داد و آرام می‏گرفت و سرش را نه بالا می‏گرفت و نه فرومی‏انداخت، آن گاه بلند می‏شد و می‏گفت: سمع اللّه لمن‏حمده، سپس دستان خود را تا شانه‏هایش بالا می‏برد تا این که‏هر عضوی از او در جایگاه خود آرام می‏گرفت و می‏گفت: اللّهاکبر ، آن گاه فرود می‏آمد و دستانش را مقداری با فاصله از دوپهلو بر زمین می‏گذاشت، سپس سرش را از زمین برداشته،پای چپش را تا می‏کرد و روی آن می‏نشست، و هنگامی که به‏سجده می‏رفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز می‏کرد،سپس بر می‏گشت و پس از آن، سر را از زمین برمی‏داشت ومی‏گفت: اللّه اکبر، سپس پایش را تا می‏کرد و روی آن آرام‏می‏نشست، به گونه‏ای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خودقرار گیرد، سپس همین روند را در رکعت دوم انجام می‏داد،آن گاه وقتی رکعت دوم تمام می‏شد، بر می‏خاست و تکبیرمی‏گفت و دستانش را تا شانه هایش همچون آغاز نماز بالامی‏برد، و همین اعمال را تا آخر نماز ادامه می‏داد تا این که‏سجده آخر را انجام می‏داد و سپس از سجده آخر به‏صورت تورک بر نیم تنه چپ می‏نشست. پس از بیان کیفیت‏نماز رسول خدا(ص) به وسیله ابو حمید ساعدی، همگی‏گفتند: «راست گفت. رسول خدا(ص) چنین نمازمی‏خواند».((۵)) اموری وجود دارد که درستی این گفتار را روشن می‏کند:

۱) این که صحابه بزرگ، ابو حمید را تصدیق کرده‏اند، نشان‏دهنده قوت حدیث و ترجیح آن بر دیگر ادله است.

۲) ابو حمید ساعدی واجبات و مستحبات نماز را وصف‏کرد، اما از قبض یادی به میان نیاورد و از حاضران هم کسی به‏اعتراض و مخالفت لب نگشود، در حالی که حدیث نشان‏می‏دهد آن‏ها آماده مخالفت و یاد آوری بوده‏اند، زیرا در آغازنپذیرفتند که ابو حمید، داناترین آن‏ها به کیفیت نماز رسول‏خدا بوده است، در صورتی که همگی در پایان گفتند:«راست گفتی. رسول خدا(ص) این چنین نماز می‏خواند»، وبسیار بعید است آن‏ها که ده نفر و در مقام بحث بوده‏اند،فراموش کرده باشند.

۳) در چگونگی قرار گرفتن دست‏ها، اصل، رها کردن آن‏هااست، زیرا رهابودن آن‏ها طبیعی است، پس حدیث هم ازآن حکایت دارد.

۴) نمی‏توان گفت که این حدیث مطلق است و احادیث قبض‏آن را مقید می‏کند، زیرا این حدیث، تمام واجبات ومستحبات و کیفیت کامل نماز را وصف و ذکر کرده، و این درحالی است که در معرض تعلیم و بیان بوده، و حذف موردی‏در آن، خیانت به شمار می‏رفت و این از راوی و حاضران‏بعید است.

۵) برخی از صحابه‏ای که در این جمع حضور داشته‏اند، ازجمله کسانی هستند که حدیث قبض از آنها نقل شده است،اما می‏بینیم که این جا اعتراض نکرده‏اند، پس روشن می‏شودکه قبض، یا منسوخ شده یا دست کم از باب تکیه دادن برای‏کسی است که نمازش به درازا کشیده نه این که از مستحبات‏نماز باشد، هم چنان که عقیده لیث بن سعد و اوزاعی و مالک‏چنین است.((۶)) ابن رشد گفته است:

علت اختلاف صحابه در این مساله روایاتی است که در آن‏هانماز پیامبر اکرم(ص) وصف شده، ولی ذکر نشده که وی درنماز، دست راست را روی دست چپ می‏گذاشته‏است.((۷)) این جا پرسشی باقی می‏ماند و آن این که مشهور است مالکیه‏به قبض قائل نیستند و مالک، امام مالکیه، این کار را ناپسندمی‏دانسته، و درالمدونهٔ الکبری آمده است:

مالک، نهادن دست راست روی دست چپ را در نماز،عملی ناپسند شمرده و گفته است که این کار را در نمازواجب سراغ ندارم، در حالی که خود او در الموطا حدیث‏قبض را از سهل بن سعد روایت کرده، و از عبدالکریم بن‏ابی مخارق بصری آورده است که موارد زیر از سخنان‏پیامبر(ص) است:

اگر حیا نداشته باشی، هر کاری جایز است: قراردادن یکی ازدو دست روی دست دیگر یعنی قراردادن دست راست‏روی دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار، و تاخیر درخوردن سحری.

در پاسخ می‏گوییم: کتاب الموطا، کتابی حدیثی است و چه‏بسا امام مالک، روایتی را نقل کرده، ولی مطابق آن فتوا نداده‏است، از این رو در المدونهٔ الکبری روایاتی به چشم‏می‏خورد که مضمون آن مخالف با روایاتی است که درالموطا آمده است، و کسانی که به فقه مالکی احاطه دارند،می‏دانند که در موارد بسیاری بین فتاوای مالک و روایاتی که‏در الموطا نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحمیددر رسالهٔ مختصرهٔ فی السدل به این موارد اشاره کرده‏است.((۸)) به هر حال، این سخن مالک(این کار را در نماز واجب سراغ‏ ندارم) دلیل صریحی است بر این که عمل اهل مدینه برخلاف آن بوده، زیرا معنای جمله این است که «من، این عمل‏را از امامانی که تابعی بوده و دانش را از صحابه دریافت‏کرده‏اند، سراغ ندارم‏».

این، حدیثی از طریق اهل سنت بود که کیفیت نماز پیامبر رابیان می‏کرد، و وجه دلالتش هم مشخص شد. اکنون به‏حدیثی که شیعه امامیه نقل کرده‏اند می‏پردازیم:

حدیث حماد بن عیسی حماد بن عیسی از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:

ما اقبح بالرجل ان یاتی علیه ستون سنهٔ او سبعون سنهٔ فمایقیم صلاهٔ واحدهٔ بحدودها تامهٔ! چه زشت است برای مرد که شصت یا هفتاد سال از سن اوگذشته و یک نماز با تمام حدود آن اقامه نکرده باشد.

حماد می‏گوید: با این سخن، احساس حقارتی به من دست‏داد، از این رو گفتم: فدایت شوم! نماز با تمام حدود آن را به‏من بیاموز.

فقام ابو عبداللّه مستقبل القبلهٔ منتصبا فارسل یدیه جمیعا علی‏فخذیه قد ضم اصابعه و قرب بین قدمیه حتی کان بینهما ثلاثهٔ‏اصابع مفرجات، و استقبل باصابع رجلیه(جمیعا) لم یحرفهماعن القبلهٔ بخشوع و استکانهٔ، فقال: اللّه اکبر، ثم قرا الحمدبترتیل و قل هو اللّه احد، ثم صبر هنیئهٔ بقدر ما تنفس و هوقائم، ثم قال: اللّه اکبر و هو قائم، ثم رکع و ملاکفیه من رکبتیه‏مفرجات و رد رکبتیه الی خلفه حتی استوی ظهره، حتی لوصبت[صب] علیه قطرهٔ ماء او دهن لم تزل لاستواء ظهره وتردد رکبتیه الی خلفه و نصب عنقه، و غمض عینیه ثم سبح‏ثلاثا بترتیل و قال: سبحان ربی العظیم و بحمده، ثم استوی‏قائما، فلما استمکن من القیام، قال: سمع اللّه لمن حمده، ثم‏کبر و هو قائم و رفع یدیه حیال وجهه و سجد و وضع یدیه الی‏الارض قبل رکبتیه و قال: سبحان ربی الاعلی و بحمده ثلاث‏مرات و لم یضع شیئا من بدنه علی شی‏ء منه و سجد علی‏ثمانیهٔ اعظم: الجبههٔ، و الکفین و عینی الرکبتین، و انامل ابهامی‏الرجلین، و الانف، فهذه السبعهٔ فرض، ووضع الانف علی‏الارض سنهٔ و هو الارغام، ثم رفع راسه من السجود فلمااستوی جالسا، قال: اللّه اکبر، ثم قعد علی جانبه الایسر و وضع‏ظاهر قدمه الیمنی علی باطن قدمه الیسری و قال:

استغفر اللّهربی و اتوب الیه، ثم کبر و هو جالس و سجدالثانیهٔ و قال کماقال فی الاولی و لم یستعن بشی‏ء من بدنه علی شی‏ء منه فی‏رکوع و لاسجود و کان مجنحا و لم یضع ذراعیه علی الارض،فصلی رکعتین علی هذا. ثم قال: یا حماد هکذا صل و لا تلتفت‏و لا تعبث بیدیک و اصابعک و لا تبزق عن یمینک و لا(عن)یسارک و لابین یدیک،((۹)) پس امام صادق(ع) برخاست و مقابل قبله راست ایستاد و دودستش را بر ران هایش گذاشت. انگشتان دست را به هم‏چسبانده، پاها را به هم نزدیک کرد، به طوری که فاصله بین‏آن‏ها به اندازه سه انگشت باز بود.

تمام انگشتان پاها را باخضوع و خشوع رو به قبله قرار داد، آن گاه گفت: اللّه اکبر،سپس سوره حمد و توحید را با ترتیل قرائت کرد، آن گاه درحالی که ایستاده بود، مقدار کمی به اندازه یک نفس کشیدن،صبر کرد و گفت: اللّه اکبر، پس از آن، به رکوع رفته، تمام کف‏دستانش را با انگشتان باز روی زانوانش قرار داد، و زانوانش‏را به عقب راند، به گونه‏ای که پشتش صاف شد ، چنان که اگرقطره‏ای آب یا روغن روی آن ریخته می‏شد، به سبب صاف‏بودن کمر و تمایل زانوها به عقب، حرکت نمی‏کرد و گردنش‏را کشید و چشمانش را بست، سپس سه بار با ترتیل گفت:«سبحان ربی العظیم و بحمده‏»، بعد بلند شد و وقتی به‏خوبی ایستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده‏» ، سپس ایستاده‏تکبیر گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجده‏کرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمین نهاد و سه بار گفت:«سبحان ربی الاعلی و بحمده‏» و در حال سجده فقط هشت‏موضع از بدنش را بر زمین قرار داد: پیشانی، دو کف دست،دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بینی که از این هشت موضع،هفت موضع اول واجب، و قراردادن بینی بر زمین که به آن‏ارغام(بینی به خاک مالیدن) می‏گویند، مستحب است، آن گاه‏سر از سجده برداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»،سپس بر طرف چپ بدن نشست و روی پای راست را برکف پای چپ قرارداده، گفت: «استغفراللّه ربی و اتوب الیه‏»،و در همان حالی که هنوز نشسته بود، تکبیر گفت و به سجده‏دوم رفت، و آنچه را در سجده اول گفته بود، در این سجده‏هم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هیچ قسمتی از بدنش راتکیه گاه قسمت دیگر آن قرار نداد و در این دو حال،دستانش از بدن باز بود، و در سجده، آرنج‏هایش را بر زمین‏نگذاشت و به همین ترتیب، دو رکعت نماز خواند، سپس‏فرمود: ای حماد! اینچنین نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافت‏نگاه و با دستان و انگشتانت بازی مکن و به اطرافت آب دهان‏نینداز.

هم چنان که ملاحظه می‏شود، در این دو روایت که در صددبیان کیفیت نماز واجب هستند، هیچ اشاره‏ای به مساله قبض بااقسام گوناگون آن نشده است، در حالی که اگر این عمل،سنت بود، امام بیان آن را ترک نمی‏کرد. او با عمل خود، نمازرسول خدا را برای ما به نمایش می‏گذارد ، زیرا این کیفیت رااز پدرش، امام باقر(ع) و او هم از پدرانش از امیرمؤمنان و ازرسول اکرم صلوات اللّه علیهم اجمعین دریافت کرده‏است، بنابراین، قبض، بدعت شمرده می‏شود، زیرا واردکردن چیزی در شریعت است که جزو آن نیست.

در این زمینه، احادیث دیگری غیر از حدیث ابو حمیدساعدی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد که به ذکرآن‏ها می‏پردازیم:

۱) حدیث کسی که نمازش درست نبود محدثان روایت کرده‏اند که مردی نماز می‏خواند و پیامبر(ص)به او می‏نگریست. وقتی از نماز فارغ شد، نزد پیامبر(ص) آمدو به او سلام کرد و پیامبر، سلام او را پاسخ داد، آن گاه فرمود:برگرد و نمازت را اعاده کن که تو نماز نخوانده‏ای. آن مردبرگشت و با همان کیفیت دوباره نمازش را خواند، آن گاه نزدپیامبر(ص) آمد و پیامبر فرمود: برگرد و نمازت را اعاده کن که‏تو نماز نخوانده‏ای. این ماجرا برای بار سوم هم اتفاق افتاد،پس از آن، مرد سوگند یاد کرد که بهتر از آنچه انجام داده‏است نمی‏تواند نماز بخواند. وقتی مرد به دانستن مشتاق وآماده پذیرش شد، پیامبر(ص) به او آموخت که چگونه نمازبخواند. ابو هریره آن را چنین نقل کرده است:

اذا اقمت الی الصلاهٔ فاسبغ الوضوء ثم استقبل القبلهٔ فکبر به‏ثم اقرا ما تیسر معک من القرآن ثم ارکع حتی تطمئن راکعا ثم‏ارفع حتی تعتدل قائما ثم اسجد حتی تطمئن ساجدا ثم ارفع‏حتی تطمئن جالسا ثم اسجد حتی تطمئن ساجدا ثم افعل‏ذلک فی صلاتک کلها، پیامبر(ص) فرمود: وقتی خواستی نماز بخوانی، وضوی کامل‏بگیر، سپس رو به قبله بایست، آن گاه تکبیر بگو و آنچه‏برایت میسر است، از قرآن بخوان، پس از آن به رکوع برو تاآرام‏گیری، سپس بایست تا راست شوی. بعد به سجده برو تاآرام‏گیری، آن گاه بنشین تا آرام‏گیری، سپس به سجده برو تاآرام‏گیری و پس از آن، همین کار را در تمام نمازت انجام ده.

این حدیث را هفت کتاب حدیثی معتبر اهل سنت روایت‏کرده‏اند و آنچه این جا نقل شد، عبارت بخاری بود، و درروایت ابن ماجه به اسناد مسلم، عبارت «حتی تطمئن قائما»وجود دارد.((۱۰)) به هر حال اگر مساله قبض، سنت مؤکدیا امری استحبابی بود، بایستی پیامبر(ص) به آن اشاره‏می‏فرمود.

۲) وصف عایشه از نماز رسول خدا(ص) مسلم از عایشه روایت کرده که گفت:

رسول خدا(ص) نماز را با تکبیر و قرائت سوره حمد آغازمی‏کرد و هرگاه به رکوع می‏رفت، سرش را نه بالا می‏گرفت ونه فرو می‏انداخت، بلکه سرش بین این دو حالت بود وهنگامی که از رکوع بلند می‏شد، تا راست نمی‏ایستاد، به‏سجده نمی‏رفت، و وقتی سر از سجده برمی‏داشت، تاراست نمی‏نشست، به سجده بعدی نمی‏رفت، و بعد از هردو رکعت، تشهد می‏گفت، و پای چپش را بر زمین پهن‏می‏کرد و پای راست را مستقیم نگاه می‏داشت و از این که‏نمازگزار روی پاشنه بنشیند و مردان هنگام سجده، بازوها راهمچون مواضع هفتگانه برزمین بگذارند، نهی می‏کرد، و نمازرا با سلام به پایان می‏برد.((۱۱)) اگر در روایت پیش گفته به ذکر واجبات نماز بسنده شده بود،در این روایت، از برخی مستحبات و مکروهات نماز، یادشده ، مثل آن جا که می‏فرماید: «و پای چپش را بر زمین پهن‏می‏کرد و پای راست را مستقیم نگاه می‏داشت و از این که‏نمازگزار روی پاشنه‏ها بنشیند و مردان هنگام سجده، بازوهارا همچون مواضع هفتگانه بر زمین بگذارند، نهی‏می‏کرد.» بنابراین، اگر قبض، سنت مؤکد یا مستحب بود، بایستی پیامبرآن را ذکر می‏کرد، زیرا استحباب قبض در نظر کسانی که به‏استحباب آن معتقدند، کمتر از پهن کردن پای چپ روی‏زمین و مستقیم نگاه داشتن پای راست نیست.

روایاتی که کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیان کرد و ما به اندکی ازآنها بسنده کردیم، بهترین دلیل است بر این که قبض، سنتی‏مؤکد نیست.

۳) روایت قاضی نعمان مصری قاضی ابوحنیفه، نعمان تمیمی مصری مغربی از امام جعفرصادق(ع) روایت کرده است که فرمود:

اذا کنت قائما فی الصلاهٔ فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لاالیسری علی الیمنی فان ذلک تکفیر اهل الکتاب و لکن‏ارسلهما ارسالا فانه احری ان لاتشغل نفسک عن‏الصلاهٔ،((۱۲)) در نماز هنگام قیام دست راستت را روی دست چپ و دست‏چپت را روی دست راست خود قرار مده، زیرا این کار،تکفیر [گذاشتن دست روی دست] اهل کتاب است، بلکه‏دستانت را آزاد بگذار، چرا که آزاد گذاشتن دست‏هاسزاوارتر است که تورا از نماز غافل نکند.

۴) وصف نماز پیامبر(ص) در روایت معاذ بن جبل طبرانی از عبدالرحمن بن غنم از معاذ بن جبل چنین روایت‏کرده است:

کان النبی(ص) اذا کان فی صلاته رفع یدیه قبالهٔ اذنیه فاذا کبرارسلهما ثم سکت و ربما رایته یضع یمینه علی‏یساره،((۱۳)) هنگامی که پیامبر نماز می‏خواند، دستانش را تا برابرگوش‏هایش بالا می‏برد و وقتی تکبیرهٔ الاحرام می‏گفت، آنها رارها می‏ساخت، سپس سکوت می‏کرد و گاهی او را دیدم که‏دست راستش را روی دست چپش قرار داده است.

اگر چه ذیل حدیث مزبور نشان می‏دهد که پیامبر، در مواردی‏دست راست را روی دست چپش قرار می‏داد، به قرینه کلمه‏«ربما»(گاهی)، این کار بندرت اتفاق می‏افتاده، و گرنه سیره‏حضرت بر رها کردن دست‏ها بوده است.

۵) روایاتی که از امامان اهل بیت(ع) نقل شده است احادیث بسیاری از امامان اهل بیت(ع) روایت شده که رهاکردن دست‏ها در قیام نماز، واجب، و قبض یا تکفیر(گرفتن یاپوشاندن دستی به واسطه دست دیگر) بدعت است.

این جابه نقل برخی از این احادیث بسنده می‏کنیم:

۱) محمد بن مسلم از امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) چنین نقل‏کرده است:

در باره مردی که در نماز، دست راستش را روی دست چپ‏می‏گذارد پرسیدم. در پاسخ فرمود:

ذلک التکفیر، لایفعل، این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.((۱۴))

۲) زراره از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود:

و علیک بالاقبال علی صلاتک، و لاتکفر، فانما یصنع ذلک‏المجوس،((۱۵)) برتو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار رامجوسیان انجام می‏دهند.

۳) شیخ صدوق با سند خود از علی(ع) نقل کرده که‏فرمود:

و علیک بالاقبال علی صلاتک و لاتکفر فانما یصنع ذلک‏المجوس،((۱۶)) بر تو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار رامجوسیان انجام می‏دهند.

۴) شیخ صدوق با سند خود از علی(ع) نقل کرده که‏فرمود:

لایجمع المسلم یدیه فی صلاته و هو قائم بین یدی اللّهعزوجل، یتشبه باهل الکفر یعنی المجوس ((۱۷)) مسلمان نباید در نماز و درحالی که در مقابل خداوند عزوجل، ایستاده است، دستانش را جمع کند، این عمل تشبه به‏اهل کفر(یعنی مجوسیان) است.

توجه خوانندگان را با وجود این روایات به سخنی از دکترعلی سالوس جلب می‏کنیم. وی پس از نقل آرای فقیهان‏شیعه و سنی، قائلان به تحریم تکتف و باطل شدن نماز به‏واسطه آن را چنین وصف می‏کند:

و آن‏ها که به تحریم قبض یا تحریم و باطل شدن نماز به‏واسطه آن معتقدند، نمونه بارز کسانی هستند که برای ایجادتفرقه بین مسلمانان دارای تعصب مذهبی و عاشق مخالفت‏هستند.((۱۸)) آیا این گناه است که شیعه با اجتهاد و کند و کاو در کتاب وسنت، به این حقیقت رهنمون شده که مساله قبض، امری‏است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) پدید آمده و دردوران خلفا مردم را به انجام آن مامور کرده‏اند و در نتیجه،کسی که بپندارد قبض، جزء واجب یا مستحب نماز است،چیزی را در دین ایجاد کرده که از دین نیست؟ آیا پاداش‏کسی که اجتهاد کرده، این است که به تعصب مذهبی و عشق‏به مخالفت، متهم شود؟ اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، آیامی‏توان در مورد مالک که قبض را به طور مطلق یا درنمازهای واجب، ناپسند می‏شمرده است، همین گونه داوری‏کرد؟ آیا می‏توان امام مالک را نیز متهم کرد که عشق به‏مخالفت داشته است؟ این‏ها بخشی از ادله‏ای بود که می‏توان با آن‏ها بر جواز رهاکردن دست‏ها در نماز استدلال کرد، بنابراین، در دوران امربین این که قبض در نماز مستحب است یا بدعت چنان که‏مقتضای اختلاف است ترک آن اولی است، زیرا نتیجه‏ترک عمل مستحب، چیزی جز محروم شدن از پاداش چیزدیگری نیست، در صورتی که نتیجه انجام عملی که احتمال‏بدعت بودن آن وجود دارد، احتمال عقاب و بطلان نمازاست، زیرا محال است با عملی که مبغوض مولا است بتوان‏به او تقرب جست.

ادله قائلان به لزوم قبض قائلان به لزوم قبض نیز برای قول خود ادله‏ای دارند که اکنون‏به بررسی آن‏ها می‏پردازیم:

تمام آنچه ممکن است با آن بر سنت بودن قبض استدلال‏کرد، بیش از سه روایت نیست.((۱۹))

۱) حدیث سهل بن سعد که «بخاری‏» آن را روایت کرده‏است.

۲) حدیث وائل بن حجر که «مسلم‏» آن را روایت و بیهقی باسه سند نقل کرده است.

۳) حدیث عبداللّه بن مسعود که «بیهقی‏» آن را در «سنن‏» وغیر آن نقل کرده است.

اکنون به بررسی هر یک از احادیث می‏پردازیم:

حدیث سهل بن سعد بخاری از ابوحازم از سهل بن سعد روایت کرده است که‏گفت:مردم مامور بودند که مردان در نماز، دست راست را بردست چپ قرار دهند.

ابوحازم می‏گوید:

من در این باره نمی‏دانم، مگر آن که به پیامبر(ص) نسبتش‏می‏دهند.((۲۰)) اسماعیل((۲۱)) می‏گوید: ابوحازم گفت: مگر این که به‏پیامبر نسبت داده شود(ینمی به صیغه مجهول) و نگفته است:مگر آن که به پیامبر نسبت دهد(ینمی به صیغه مجهول).

در مورد این حدیث، اختلاف نظر است. برخی گفته‏اند:این‏حدیث موقوف است. برخی دیگر گفته‏اند، مرفوع است، اماجمهور محدثان و فقیهان و اصولیان گفته‏اند: اگر راوی آن رابه زمان پیامبر(ص) منسوب نکند، مرفوع نیست، اما اگر آن رابه زمان پیامبر(ص) منسوب کند و بگوید: «در زمان‏پیامبر(ص)» یا «در حیات او چنین می‏کردیم‏» یا «در میان ماچنین بود» و امثال این عبارات، آن روایت، مرفوع شمرده‏می‏شود و عقیده صحیح همین است.

این مطلب را نووی در شرح صحیح مسلم گفته است.بنابراین قول، این حدیث مرفوع نیست، هر چند ابوحازم به‏مرفوع بودن آن قطع داشته باشد، چه رسد به این که به آن‏قطع نداشته باشد، از این روی، حافظ ابو عمروبن عبدالبر درالتقصی تصریح کرده که این روایت به سهل بن سعد موقوف‏است، نه چیز دیگر.

این روایت را مالک در موطا نقل کرده و بخاری از او گرفته‏است.((۲۲)) این روایت در صدد بیان کیفیت قبض است، اما قطع نظر ازبحث سندی، سخن در دلالت آن است که به نظر ما به دووجه، بر لزوم قبض دلالتی ندارد:

▪ وجه اول:

اگر پیامبر اکرم(ص) به قبض امر کرده است، معنای‏این سخن راوی که «مردم مامور بوده‏اند» چیست؟ اگر آمرپیامبر(ص) بود، بهتر نبود راوی می‏گفت: «پیامبر(ص) امرمی‏کرد...»؟ آیا این سخن راوی نشان نمی‏دهد که مساله قبض‏پس از رحلت پیامبر(ص) سر بر آورده است، یعنی هنگامی‏که خلفا و امیران آن‏ها تصور می‏کردند که این عمل به خشوع‏نزدیک‏تر است و مردم را به انجام آن مامور کردند و به همین‏دلیل بخاری بابی را پس از مساله قبض تحت عنوان خشوع‏باز کرده است. به گفته ابن حجر حکمت قبض این است که‏این حالت، صفت سائل ذلیل است و انسان را بیشتر از عبث‏باز می‏دارد و بیشتر به خشوع نزدیک می‏کند. بخاری باملاحظه این موضوع، بابی را به دنبال مساله قبض تحت عنوان‏خشوع باز کرده است. به عبارت دیگر، دستور حاکمان وامیران به قبض، دلیلی است بر این که در دوره پیامبر و اندکی‏پس از آن، با دستان رها نماز می‏خوانده‏اند، و به دنبال‏حدوث این اندیشه، به قبض دستور دادند. برخی شارحان‏حدیث پیشین بر این مطلب آگاه بوده‏اند، از باب مثال، شیخ‏ملاعلی قاری در تفسیر این حدیث گفته است:

احتمال دارد خلفای چهارگانه یا حاکمان و یا پیامبر(ص) به‏مردم(در باره قبض) دستور داده‏باشند، اما حق این است که‏اگر پیامبر(ص) دستور داده بود، راوی از باب تبرک، نام او راذکر می‏کرد و ترک نام پیامبر(ص) در حدیث نشان می‏دهد که‏امر کننده، پیامبر(ص) نبوده، بلکه حاکمانی بوده‏اند که به جای‏سنت از هواهای نفسانی پیروی می‏کرده‏اند و از آن جا که‏سیره علی و اهل بیت، بر رها کردن دست‏ها در نماز ومحکوم کردن قبض بوده، و حاکمان در نقطه مقابل سیره اهل‏بیت(ع) قرار داشته‏اند، به جای رها گذاشتن دست‏ها در نماز،به قبض دستور داده‏اند.

▪ وجه دوم:

ذیل سند روایت، عبارتی وجود دارد که نشان‏می‏دهد راوی(ابوحازم) که روایت را از سهل نقل کرده، درصحت مضمون روایت تردید داشته است، زیرا در پایان گفته‏است که «مضمون روایت را درست نمی‏دانم، مگر این که آن‏را به پیامبر(ص) نسبت می‏دهد»، و اسماعیل سخن ابوحازم‏را چنین نقل کرده است:

مضمون روایت را درست نمی‏دانم، مگر این که به‏پیامبر(ص) نسبت داده شود، یعنی فعل «ینمی‏» را که از ریشه‏«نمی‏» به معنای نسبت دادن است، به صورت مجهول قرائت‏کرده و طبق این قرائت معنای جمله چنین می‏شود: معلوم‏نیست که قبض در نماز، سنت باشد، مگر این که انجام آن به‏پیامبر(ص) نسبت داده شده باشد، بنابراین، آنچه سهل بن‏سعد روایت کرده، مرفوع است.

آیت الله شیخ جعفر سبحانی

پاورقی

۱- محمد جواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسهٔ، ص ۱۱۰.

۲- ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصرهٔ فی السدل، ص ۵.

۳- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۱۱، ص ۱۵ و۱۶.

۴- بیهقی، السنن، ج ۲، ص ۷۲، ۷۳، ۱۰۱، ۱۰۲، ابوداوود، السنن، ج ۱، ص ۱۹۴ باب «افتتاح الصلاهٔ »، ح ۷۳۰ آ۷۳۶، ترمذی، السنن، ج ۲، ص ۹۸، باب «صفهٔ الصلاهٔ »، مسنداحمد، ج ۵، ص ۴۲۴، و ابن خزیمه درصحیحش باب «الاعتدال فی الرکوع »، شماره ۵۸۷.

۵- از جمله، ابو هریره، ابو اسید ساعدی، ابو قتاده حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه.

۶-دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصر فی السدل،ص ۱۱.

۷- بدایهٔ المجتهد، ج ۱، ص ۹۹.

۸- رساله مختصرهٔ فی السدل، ص ۶ و ۷.

۹- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۶۰ ۴۵۹، باب اول ازابواب افعال نماز، ح ۱ ، همچنین ر. ک: باب ۱۷، ح ۱ و۲.

۱۰- بلوغ المرام، ص ۹۲، شماره ۲/۲۵۰ و پاورقی آن،چاپ ریاض، همچنین سبل السلام، ج ۱، ص ۱۵۹.

۱۱- بلوغ المرام، ص ۹۹، شماره ۸/۲۵۷.

۱۲- دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۱۶۱، شماره ۴۷۲، چاپ قاهره.

۱۳- المعجم الکبیر، ج ۲۰، ص ۷۴.

۱۴- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۶، باب ۱۵ از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۱، ۲ و ۳.

۱۵- همان.

۱۶- همان.

۱۷- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۷، باب ۱۵از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۷.

۱۸- فقه الشیعهٔ الامامیهٔ و مواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الاربعهٔ، ص ۱۸۳.

۱۹- برای لزوم قبض، ادله دیگری هم وجود دارد که صحیح نیست، چنان که این مطلب از کلام امام نووی درشرحش بر صحیح مسلم، ج ۴، صفحه ۳۵۸ فهمیده می شودو به زودی به

طور کامل در باره آن سخن خواهیم گفت.

۲۰- ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۲،ص ۲۲۴، باب وضع الیمنی علی الیسری، صحیح مسلم، ج ۲،ص ۱۳، باب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». بیهقی هم آن رادر السنن الکبری، ج ۲، ص ۲۸، ح ۳، باب «وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ » نقل کرده است.

۲۱- مقصود از اسماعیل، اسماعیل بن ابی اویس، استادبخاری است، چنان که حمیدی به آن اعتقاد دارد. ر. ک: فتح الباری، ج ۵، ص ۳۲۵.

۲۲- الموطا، ص ۱۳۵، کتاب الصلاهٔ، ح ۲۲۶.

۲۳- همان.

۲۴- فتح الباری، ج ۴، ص ۱۲۶.

۲۵- مسلم، الصحیح، ج ۱، ص ۱۳، کتاب الصلاهٔ، باب ۵ ازابواب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». در سند این حدیث،همام قرار دارد که اگر مقصود از همام، همان همام بن یحیی باشد، ابن عمار در مورد او گفته است: یحیی القطان به همام اهمیت نمی داده و عمر بن شیبه گفته است: عفان برای ما نقل کرد که یحیی بن سعید در بسیاری از احادیث همام به اواعتراض می کرد، و ابو حاتم گفته است: همام در محفوظاتش ثقه بوده است (ر. ک: هدی الساری، ج ۱، ص ۴۴۹). در سند این حدیث، محمد بن جحاده نیز قراردارد، نووی درشرحش بر صحیح مسلم اشاره کرده و گفته است: در سنداین روایت، محمد بن جحاده قرار دارد، سپس سکوت کرده است.

۲۶- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۳۷۸.

۲۷- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «وضع الیمین علی الشمال فی الصلاهٔ ».

۲۸- سنن بیهقی، ج ۱، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».

۲۹- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۱۷۴، شماره ۲۹۸.

۳۰- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۵، باب «موضع الیمین من الشمال فی الصلاهٔ ».

۳۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».

۳۲- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۲۱۱، شماره ۳۶۴.

۳۳- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «فی الامام اذا رای الرجل قد وضع شماله علی یمینه ».

۳۴- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۰۱، شماره ۳۷۲.

۳۵- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، شماره ۲۵۲.

۳۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.

۳۷- میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۸۴، شماره ۶۸۶۳.

۳۸- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.

۳۹- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۳۳، شماره ۳۵۴۸.

۴۰- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.

۴۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.

۴۲- التاریخ الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۴، قسمت پاورقی.

۴۳- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.

۴۴- التاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۴۸۶، شماره ۳۰۶۱.

۴۵- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۹۲.

۴۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.

۴۷- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، حدیث ۲۵۲.

۴۸- الاصابه، ج ۳، ص ۱۸۶، شماره ۶۹۱۲.

۴۹- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.

۵۰- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۶۴۸، شماره ۵۱۸۳.

۵۱- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۱، باب «وضع الیدالیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ »، شماره ۷۵۷ و۷۵۹.

۵۲- همان.

۵۳- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۱، شماره ۷۵۴و ۷۵۸.

۵۴- همان.

منبع: خبرگزاری انتخاب

وحید کاظم زاده قاضی جهانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید