پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

فرار از خانه گام های لرزان در جاده تباهی


فرار از خانه گام های لرزان در جاده تباهی

فرار, واژه هیجان انگیزی است باز کردن در به روی دنیای ناشناخته و خطرهایش را به جان خریدن, آسان نیست

دکتر مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران از دستگیری سالانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ دختر فراری و خیابانی توسط پلیس خبر داد.

رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران با بیان این مطلب می گوید: مشکلات اقتصادی ، افزایش تورم ، افزایش اعتیاد ، رشد آمار طلاق و... طی چند سال گذشته باعث شده که بزهکاری و آسیبهای اجتماعی نیز در جامعه افزایش پیدا کند که یکی از این آسیبها می تواند مربوط به فرار از خانه باشد.

آسیب شناسان معتقدند با توجه به آغاز فصل تابستان در این ایام دختران و حتی پسرانی که به دلایل و مشکلات مختلف از خانه فرار کرده اند بیشتر در خیابانها مشاهده می شوند به همین علت اینگونه احساس می شود که تعداد این افراد افزایش یافته است در حالی که در فصل زمستان دختران کمتر در محیطهای باز حضور دارند.

فرار، واژه هیجان‌انگیزی است؛ باز کردن در به روی دنیای ناشناخته و خطرهایش را به جان خریدن، آسان نیست.

پسرها از خانه فرار می‌کنند تا ناشناخته‌هایشان را پیدا کنند یا فرصت‌های تازه‌ای به رویشان گشوده شود. آنها از فقر، اعتیاد، تحقیر و فشار فرار می‌کنند غافل از این‌که فرار پایان کارشان نیست؛ شروع راه خطرناکی است که روزنه‌های یک زندگی امن را برای همیشه به رویشان می‌بندد.

وقتی حرف فرار از خانه پیش می‌آید، ذهن‌ها بیشتر به سمت فرار دختران متمایل می‌شود؛ شاید چون از نظر فرهنگی فرار دختران قبح بیشتری در جامعه دارد. با این حال فرار از خانه دختر و پسر ندارد .

فرار از خانه هم در میان دختران وجود دارد هم در میان پسران، اما تحقیقات نشان می‌دهد میزان فرار پسران بیشتر از دختران است. در واقع، با توجه به محدودیت‌های اجتماعی دختران در تمام جوامع، زمینه‌های بیرونی برای فرار پسران جوان از خانه مهیاتر از دختران است و امروز نمود بیشتری هم پیدا کرده است. دلیل این مساله علاوه بر نوع برخورد جامعه با مساله فرار دختران، در تفاوت‌های جسمی ‌آنها هم هست. به‌طور کلی، رابطه جنسیت با بزهکاری یا آسیب‌های اجتماعی بحثی است که باید از ابعاد مختلف به آن توجه شود و شاید نتوان قاعده‌ای کلی برای آن ترسیم کرد، اما با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه به‌طور کلی و سنت‌هایی که در جوامع شهری و روستایی وجود دارد، زنان کمتر در معرض آسیب‌زایی هستند که این مساله در شرایط خاص فرهنگی جامعه ما بسیار کمتر از مردان است. یک دلیل دیگر این مساله هم می‌تواند این باشد که حفاظت از جان در میان پسران راحت‌تر از دختران است و جامعه راحت‌تر با پدیده فرار پسران جوان کنار می‌آید. با توجه به اینها، زمینه مساعدتری برای پسران جوان ایجاد شده و بسترهای بروز آسیب‌های اجتماعی بیشتری مهیا بوده و هست.

در این میان دختران برای فرار از خانه‌‌ انگیزه‌های مختلفی دارند که تحقیق روی ۵۰ نفر از آنان بخشی از این دلایل را تقسیم‌بندی کرده است.

این بررسی نشان می‌دهد ۸۰ درصد دختران فراری سابقه تنبیه شدن دارند که حدود ۷۰ درصد این تنبیه‌ها به صورت خشونت فیزیکی و بیرون کردن از خانه بوده است. ضمن این که در ۵۷ درصد موارد پدران، ۱۴ درصد مادران و ۲۶ درصد برادران بزرگ‌تر نقش تـنـبـیـه‌کـنـنـده را ایـفـا مـی‌کـنـنـد. ۶۷ درصـد دختران مصاحبه‌شونده در این تحقیق خاطرنشان کرده‌اند از خانواده‌هایشان می‌ترسند.

نـتـایـج این بررسی گویای آن است که شرایط نابسامان خانوادگی در فرار دختران از خانه نقش بسزایی دارد و اغلب این نوجوانان در تشنج‌های خانوادگی زندگی می‌کردند. نکته‌ای که به این فرضیه مهر تایید می‌زند آن است که ۵۹ درصد والدین این دختران طلاق گرفته، ۲۶ درصد پدران‌شان و ۹ درصد مادران‌شان فوت شده بودند. علاوه بر این ۵۹ درصد از والدین دختران فراری بین ۵ تا ۱۰ سال با هم اختلاف داشتند و در خانواده ۳۸ درصد آنها معضل اعتیاد به چشم می‌خورد. بنابراین خانواده‌ها را باید زمینه‌ساز اصـلـی فـرار فـرزنـدان دانـسـت و بـه هـمـیـن سـبب کارشناسان بر لزوم ارائه آموزش‌های لازم به والدین در خصوص نحوه برخورد با نوجوانان تاکید دارند.

دختران فراری در مجموع در یک نکته مشترک هستند؛ همگی تصور می‌کنند در خانه به آنها ظلم شده است حال این احساس می‌تواند در واقعیت ریشه داشته یا این که کاذب باشد.

در برخی خرده‌فرهنگ‌ها فرزند دختر را محترم نمی‌دانند و با نگاهی منفی به آنها نگاه می‌کنند. این تفکر سبب می‌شود بدرفتاری نسبت به دخـتـــران شـکــل بـگـیــرد و تـبـعـیــض و رفـتــارهــای خشونت‌آمیز به وجود بیاید، حال این خشونت گاه به صورت فیزیکی نمود پیدا کند و گاه به صورت روانی. به عنوان مثال توهین کردن به دختران، سردی روابط عاطفی، منع کردن آنها از ادامه تحصیل، ازدواج اجباری و ... از جمله عواملی است که باعث می‌شود دختران نوجوان تصمیم به فرار بگیرند.

نـوجـوانـی حساس‌ترین دوره زندگی انسان است. قرار گرفتن در سن بلوغ جسمی، عاطفی و فکری، برای فرد تبعاتی را به همراه دارد که از جمله آن می‌توان به تفکر درباره زندگی، شرایط موجود و مقایسه وضعیت خانواده خود با اطرافیان یاد کرد. در چنین سنی رفتارهای هیجانی و پرخطر بیشتر دیده می‌شود و آستانه تحمل پایین می‌آید و تحریک‌پذیری بالا می‌رود. بنابراین نوجوان دیگر رفتاری را که در کودکی تحمل کرده است، نمی‌پذیرد و در برابر آن طغیان می‌کند. در برخی خانواده‌ها این سرکشی به رفتارهای پرخاشگرانه می‌انجامد و در خانواده‌هایی که بسته‌تر است چون نوجوان مجالی برای بیان نظرات و اعلام مخالفت ندارد دنبال راه دیگری می‌گردد و به این نتیجه می‌رسد که فرار برای او بهترین گزینه است.

دختران فراری همگی به امید رسیدن به زندگی بهتر چنین کاری را انجام می‌دهند و این نشان می‌دهد آنها از خطرات رفتار و تصمیم خود مطلع نیستند و نوعی جاذبه کاذب از محیط بیرون در ذهن‌شان ایجاد شده است که این جاذبه معمولا از طرف گروه همسالان ترویج می‌شود. در شرایطی که نـوجـوان بـا خـانـواده خـود از نـظـر عـاطـفـی رابـطه مـسـتـحـکـمـی نـدارد طـبـیـعـتا حرف‌های دوستان و همسالان خود را بهتر می‌پذیرد و تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد.

ازدواج اجباری یکی از دلایل مهم فرار از خانه است و دختران پیش از آن‌که پای سفره بنشینند و به زندگی مشترک ناخواسته تن بدهند می‌گریزند و تعدادی دیگر پس از ازدواج. حبیبه زن جوانی است که از خانه شوهر خود گریخت. او که چندی پیش جسدش را در یکی از شهرهای اطراف شیراز پیدا کردند، یکی از قربانیان ازدواج اجباری بود. آن طور که در پرونده این زن آمده است او در ۱۴ سالگی با اجبار خانواده و به خاطر وجود یک سفته با یکی از اقوام خودش ازدواج کرد و در ۷ سال زندگی مشترک سختی‌های زیادی کشید تا این‌که از خانه فرار کرد. او مدتی بعد با شکایت شوهرش بازداشت شد و در اعـتـرافـاتش گفت: شوهرم با من بسیار بدرفتاری می‌کرد، توهین و تحقیرهای روزانه فقط بخشی از عذابی بود که باید تحمل می‌کردم. من اصلا دوست نداشتم ازدواج کنم، می‌خواستم درس بخوانم اما پدرم اجازه نداد. در خانواده‌ ما رسم بر این است که وقتی دختری به دنیا می‌آید از همان اول او را برای یکی از اقوام در نظر می‌گیرند و کسی حق مخالفت ندارد. بعد از ازدواج وقتی با آن شرایط سخت مواجه شدم چاره‌ای جز تحمل نداشتم چون طلاق از نگاه والدین من گناهی نابخشودنی است، اما پس از ۷ سال دیگر طاقتم تمام شد و تصمیم گرفتم فرار کنم.

سرنوشت دخترانی که بعد از فرار دوباره به خانه برمی‌گردند اگر قتل نباشد، باز هم سیاه خواهد بود. برخوردهای توهین‌آمیز اطرافیان برای این نوجوانان شدت می‌گیرد و آنان را در مخمصه‌ای شدیدتر از آنچه که قبلا اسیرش بودند گرفتار می‌کند. به همین دلیل است که برخی دختران همچون همانی که به دست پدرش کشته شد چندین سابقه فرار دارند. میرزایی مـــی‌گـــویـــد: قــبــل از ایــن کــه دخـتــران فــراری بــه خانواده‌هایشان بازگردانده شوند باید والدین و اعضای خــانــواده تـحـت آمـوزش قـرار بـگـیـرنـد. بـرگـزاری جلسه‌های مشاوره کاملا ضروری است، ضمن این که خود این دختران نیز باید از نظر روحی و روانی درمان شوند. طبیعی است وقتی علل یک پدیده را از بین نبریم معلول دوباره تکرار خواهد شد. بنابراین بازگرداندن دختران به چنین خانواده‌هایی یک اشتباه است و قبل از هر کاری باید شرایط فراهم شود.

زندگی دختران از لحظه فرار دستخوش تحول شده و آنها لحظه به لحظه به تباهی نزدیک‌تر می‌شوند. برخی کارشناسان بنا به تحقیقات صورت گرفته بر این عقیده هستند که دختران در همان ۲۴ ساعت اول مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرند. علاوه بر این اعتیاد به موادمخدر، کشیده شدن به باندهای فساد، بزهکاری، ابتلا به بیماری‌های روانی و جسمی و خودکشی از جمله تبعات دیگر فرار از خانه است.

بی‌شک فرار از خانه تحت هر شرایطی عملی غیرمنطقی و یک آسیب بزرگ است که باید از آن پیشگیری کرد. تمامی یافته‌ها درباره این معضل اجـتماعی حاکی از آن است که جلوگیری از گریختن دختران را باید از خانواده‌ها شروع کرد و در وهله نخست اصلاح نگرش برخی افراد به فرزندان دختر باید مد نظر قرار بگیرد.

کـارشـنـاسـان راهـکـارهـای مـتعددی را برای پیشگیری از این معضل پیشنهاد می‌کنند. فقر مادر همه فسادهاست و منظور از فقر فقط جنبه اقتصادی آن نیست، بنابراین برای این که آمار دختران فراری کاهش یابد باید به وضعیت معیشتی مردم توجه بیشتری شود. این پدیده در خانواده‌های پرجمعیتی که از نظر مالی تـوانـایـی کـمی دارند بیشتر دیده می‌شود. اگر خانواده از نظر مالی با کمبود مواجه نباشد و بتواند نیاز اعضای خود را تامین کند تا حدی از این معضل پیشگیری می‌شود. در کنار این کار باید سطح فرهنگ جامعه را ارتقا داد. مبدا دختران فراری غالبا شهرهای کوچک و مناطقی است که ساکنانش بسیار متعصبانه رفتار می‌کنند. باید به این خانواده‌ها فهماند محدود کردن بیش از حد دخـتــران، مـنــع کـردن آنـهـا از تـحـصـیـل، وادار کردن‌شان به ادامه تحصیل و اقداماتی از این دست سعادت به همراه ندارد. از سویی مقصد دختران فراری معمولا شهرهای بزرگ به ویژه تهران است و این به خاطر جاذبه کاذب کلانشهرهاست که رسانه‌ها نیز به آن دامن می‌زنند. نوجوانان باید آمـوزش بـبـیـنـنـد، فرار به شهر بزرگ به معنی خوشبختی نیست و خطرات زیادی در کمین آنهاست.

پررنگ کردن مذهب عامل پیشگیرانه دیگری است که همه کارشناسان بر آن اصرار دارند اما هنوز برنامه‌های مدون و موثری برای رفع عوامل آسـیـب‌زا وجود ندارد و علی‌رغم عزم جدی مسوولان به نظر می‌رسد در عمل با کاستی‌هایی روبه‌رو هستیم.

ته خط از همین جا که چشم بیندازی پیداست. چند روزی دور همی ‌و سرگرمی ‌و بعد ترس فردا و این‌که حالا با چه رویی برگردم خانه؟ هر روز به ‌امید فردا که اتفاق بهتری می‌افتد و وعده‌هایی که به سرانجام نمی‌رسند. زندگی گروهی اولش جذاب است و بعد خسته‌کننده می‌شود. ساعت‌های طولانی راه رفتن روی آسفالت‌های بی‌انتهای شهر و هر شب جواب دادن به کنجکاوی‌هایی که خیلی زود ته می‌کشند.

تحول‌های دوران بلوغ معمولا احساس مشترکی در نوجوانان ایجاد می‌کند که نارضایتی از وضع و شرایط موجود و احساس یکنواختی و کسالت از زندگی نشانه آن است. نوجوان پسر با تغییراتی که در ذهن خود احساس می‌کند، به دنبال آن است که انگیزه‌ها و ایده‌های درونی خود را تحقق ببخشد و احساس می‌کند محیط خانواده برای پذیرش این ایده‌ها تنگ است. شاید به خاطر همین است که خیلی از آنها تحقق خواسته‌هایشان را بیرون از محیط خانواده جستجو می‌کنند.

با توجه به این‌که جامعه به ‌اندازه کافی جوابگوی نیازهای فطری، جنسی، اجتماعی و فرهنگی جوانان نیست، جوانان به دنبال ایده‌آل‌هایی که از طریق رسانه‌های داخلی و خارجی در ذهن خود پدید می‌آورند، دچار توهم می‌شوند و به دنبال اجرایی کردن توهمات خود در مسیرهایی وارد می‌شوند که نتیجه‌ای جز شکست در زندگی نخواهد داشت.

بچه‌هایی که از خانه میگریزند، از کمبود محبت احساس طردشدگی یا وجود خلا عاطفی و حمایتی در خانواده و احساس تبعیض رنج می‌برندهمین جاست که تلاش‌های آنها برای پیدا کردن فضاهایی در بین دوستان و محیط‌های خارج خانه بیشتر می‌شود و همین مساله ‌امکان معاشرت با دوستان ناباب و تحت تاثیر آنها قرار گرفتن را بیشتر می‌کند. در نتیجه وسوسه فرار از خانه در پسران بیشتر می‌شود. فردی که خلاهایش در محیط خانه و خانواده پر نمی‌شود، مستعد گرایش به دوستی‌های ناصحیح است. بررسی‌ها نشان داده تنور آسیب‌های اجتماعی از سوی دوستان ناباب روشن می‌شود.

اگر والدین مستبد و خشن باشند و این تغییرات را درک نکنند، این احساس پررنگ‌تر می‌شود و در صورتی که این فشارها با سختگیری مدرسه و تحصیل همراه شود، نوجوان بیشتر از خانه گریزان می‌شود. به این ترتیب نوجوان برای گریز از تکالیف سخت مدرسه و فرار از زیر بار مسوولیت ترجیح می‌دهد صورت مساله را پاک کند و راه آسان‌تری برای زندگی‌اش پیدا کند. مجموعه عواملی مثل محرومیت‌ها، نابسامانی در رفتارهای اعضای خانواده با یکدیگر، مواجهه با برخوردهای خشن و تعاملات ناهنجار در میان قشر جوان، منجر به پاسخ نامناسب در آنان می‌شود. ذهنیت‌های مختلف نوجوانان، بسادگی با تلنگری مانند رفتارهای خشونت‌آمیز پدران و مادران با فرزندان، در قالب فرار از خانه و انجام حرکت‌های ناصحیح از سوی جوانان جلوه و بروز پیدا می‌کند.

علی ودایع