سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

برخاسته از گورخود


برخاسته از گورخود

سال ,۱۳۸۲ انتشارات سروش كتابی با عنوان «نشان های آن بی نشان» را منتشر كرد این كتاب آخرین دفتر اشعار یوسفعلی میرشكاك, شاعر, منتقد ادبی, طنزپرداز و روزنامه نگار است شاعری كه خلاقیت فوق العاده شاعرانه اش به خاطر شخصیت های دیگری كه در بالا برشمردیم, از بسیاری چشم ها پوشیده مانده است امروز این دفتر را بررسی می كنیم

برخاسته از گورخودالف) ضرورت طرح بحث:

اما چرا یوسفعلی میر شكاك و چرا دفتر «نشان های آن بی نشان»؟ مگر میرشكاك در این سه دهه كم تریبون داشته است و همین چند سالی هم كه در پیله انزوا پنهان شده است و گاهی خبرهای ناخوشایندی درباره احوال مزاجی و دماغی او به گوش می رسد، مگر نه این است كه اگر خودش اراده كند مطبوعات زیادی هستند كه دست به نقد، آماده درج اشعار و مقالات او هستند؟ پس چرا همشهری هم با شمارگان انبوه خود تریبون جدیدی برای شاعری كه عمر مفید شاعری اش را سپری كرده است، درست كند؟پاسخ ما اتفاقاً در همین دو علامت سؤال آخر است، اولاً پندار پایان یافتن عمر مفید شاعری میرشكاك، در حالی است كه این كتاب آخر او یعنی «نشان های آن بی نشان» دیده نشده است. كسی كه این كتاب را بخواند، به احتمال قریب به یقین در این پندار تجدید نظر خواهد كرد. ثانیاً یك جهت جذابیت این موضوع برای صفحه شعر همشهری، دقیقاً همین است كه چگونه با همه آن اوصافی كه در علامت سؤال اول برای او شمرده شد، (از قبیل آن كه او علاوه بر شخصیت شاعر شخصیت یك روزنامه نگار و نیز شخصیت منتقد ادبی، آن هم از نوع صاحب موضع و پر سر و صدای آن را دارا بوده است) این دفتر آخر اوبه چشم نیامده است. یعنی حتی شعر خوانان و شاعران حرفه ای هم اكثراً از وجود چنین كتابی بی خبر بوده اند.

پاسخ دیگر ما پاسخ ماهوی است كه در مدخل های بعدی این مقاله متعرض آن خواهیم شد. اجمال آن این است كه این كتاب به عنوان یك مجموعه شعر دینی و به اصطلاحی كه این روزها رایج شده است، «شعر آیینی» خصوصیاتی را داراست كه به آن چهره ای منحصر به فرد می دهد؛ هم از نظر سطح كیفی برخی از اشعار و هم از نظر زاویه خاصی كه شاعر بر شعر آیینی باز كرده است و هم از نظر احضار صریح و بی واسطه «من» شاعرانه همان میرشكاك دفترهای قبلی در این ساحت جدید. در مدخل های بعدی به تفصیل درباره این سه موضوع خواهیم گفت اما ابتدا گزارشی از این دفتر لازم است.

ب) گزارشی از «نشان های آن بی نشان»

كتاب در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات سروش چاپ و منتشر شده است. تمامی اشعار كتاب به امیر المؤمنین علی علیه السلام تقدیم شده است.كتاب مقدمه ای ۸ صفحه ای دارد كه میرشكاك در آن، روایتی در فضایی اسطوره ای پرداخته است. روایتی از هبوط كه در آن میرشكاك سنگریزه ای است كه از كوه بلند فرو افتاده و سراسیمه سوی دامنه می رود اما در عین حال در حین همین هبوط و همین خردی و خوارمایگی، مناظره ای با فرشتگان، عیسی علیه السلام و موسی علیه ا لسلام می كند و به ویژه لحن شطاحانه، خود شیدا و حلولی آن، تداعی كننده روایت های اول شخص عارفانی چون بایزید از معراج های عرفانی است. كلید های ورود به دنیای «تأویلی» میرشكاك را در این مقدمه باید یافت. دنیایی كه در آن نه تنها جهان بیرون بلكه بسیاری از مفاهیم و كلیشه های رایج دینی نیز در سایه دسته ای از روایات شیعی تأویل می شوند؛ روایاتی كه نزد «شیعه صوفی» و در این یك قرن اخیر «عرفای شیعه» استناد دارد و مبنای جمع كردن بین كلام شیعی و تصوف بوده است و چهره هایی همچون «ملاصدرا» و «سید حیدر آملی» در این مسیر جهد كرده اند. میرشكاك در این مقدمه خود را سنگریزه ای از كوه می داند. كوهی كه سنگریزه در حال هبوط از آن است پس این كوه همان عالم ازلی است اما از طرفی دیگر، این كوه همان علی ابن ابی طالب علیه السلام است: «این بگفت و بی درنگ فرود آمد و به سنگریزه ای كه جفت وی بود گفت: «من كی و چگونه فرود آمدم؟ » آیا می توانم بر خود ببالم كه می توانم دفتری در ستایش كوه فراهم كنم؟»

بنابراین علی وجودی ازلی است، پس مقدم بر همه ماسوی الله است بنابراین بی خود نیست كه در كتاب به چنین رباعی هایی برمی خوریم:

ای صبح ازل خیالی از خنده تو

شاهان و پیمبران همه بنده تو

با من نظری كن كه نباشم در حشر

شرمنده آن كه نیست شرمنده تو

(ص ۱۳)

میرشكاك در این كتاب، جای جای به چنین ساحتی كه:

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملك لافتی را

نزدیك شده است بلكه از آن گذشته است و ابیات زیادی از این كتاب بوی غلو می دهد، اگر چه مقام «فناءفی الله» آنهم با سعه وجودی «اسم اعظم الهی» كه همانا وجود مبارك امیر المؤمنین و فرزندان بزرگوار اوست، هستی آنان را تنها در شأن مخلوقیت از خداوندگار عالم متمایز می كند. چنان كه حضرت امام خمینی(قدس سره) در یكی از كتاب هایش این حدیث را از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می كند كه: «لنا مع الله حالات نحن فیها هو و هو فیها نحن الا انه هو و انا نحن»

بنابراین اگر از منظر «شیعه صوفی» و «عرفای شیعه» بنگریم چنین ابیاتی چندان هم غلو نیست:

تا كی گویی كه بی نشان است علی

شیرازه مصحف جهان است علی

هستی را دان زپای تا سر تن حق

در این تن چشم و دل و جان است علی

(ص۲۹)

و البته مصراع سوم این رباعی، ناظر به وحدت وجود آن هم از نوع كاملاً بیدلانه آن است:

«دیوانه قهقهه ای زد و گفت: می خواستم بگویم رازی كه از میان دو كس فراتر برود فاش خواهد شد اما به خاطر آوردم كه جز او كسی نیست. خود با خود راز می گوید و خود با خود می كند هر چه می كند.»

در چنین بینشی «رازآموزی» و «تشرف به اسرار» و آیین هایی كه مبتنی بر این نگره هستند (یعنی اساطیر) همه منتفی هستند چرا كه جهان رازی است بسیط، رازی است كه:

«از تو، به تو، باتو، تاتو، یاتو، آیاتو، اماتو...

این جا، آنجا، همه جا تو...

درتو، برتو، اگرتو، مگرتو، مبادا تو...

از تو

به سوی تو می دویدم...»

(ص۷۶)

بنابراین میرشكاك از دنیای قبلی خود در مجاورت اساطیر، فراتر می رود از آن جایی كه می گفت:

«به سرزمین خود برمی گردم

سرزمین اساطیر آفتاب و زمین.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.