جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
تعلیم و تربیت, جایگاه و عملکرد آن
تعلیم و تربیت پیش از آنکه متکفل آبادانی جهان باشد، خانه دل و کاشانه نگاه آدمی را ویران میسازد و دیگر بار بر خرابههای آن بنایی نو برمیکشد. بنایی که ساختار آن با معماری پیشین متفاوت است. از این رو نمیتوان جایگاه آن را در راستای دیگر سازمانهای اجتماعی، مدنی و حتی سیاسی قرار داد. زیرا اینها خود تحتتاثیر نظام تعلیم و تربیت دگرگون میشوند.
جا دارد که سؤال شود که چگونه طی سیصد، چهارصد سال اخیر این همه جهان و ملتهای ساکن بر پهنه آن دگرگون شدهاند؟ چرا دیگر بویی از تاریخ گذشته، فرهنگ گذشته و انسان گذشته به مشام نمیرسد؟ چه چیز باعث این همه تغییر در رفتار آدمی، شهر او، خانه او، پوشاک او و بالاخره خورد و خوراک او شده است؟ همه آنچه که ذکر آن رفت تابعی از رفتار و خواست انسانند و انسان خود تنها در کارگاه تعلیم و تربیتشکل میگیرد.
بویژه که تربیت دوران خردسالی، بتدریج قلب و ذهن کودکان را به شکل دلخواه مربیان و معلمان درمیآورد و از آن پس هیچ کس را یارای رهایی از آموختههای پیشین که چونان نقشی بر پهنه سنگ حک شدهاند نیست.
تربیتیافتگان نظامهای آموزش و پرورش خود بازتابی از همه دریافتهای رسمی و غیررسمی کارگزاران آن نظاماند، خواه این دریافتها به وسیله مربیان و معلمان آموزش داده شود و خواه در کتابها مضبوط باشد. از این رو برای دگرگون ساختن یک ملت هیچ راهی سریعتر، سادهتر و هموارتر از دگرگون ساختن نظام تعلیمی و تربیتی آن ملت نیست. و به این ترتیب نسلها شکل میگیرند و بسان مربیان خود و متاثر از تعلیماتشان به عالم و آدم مینگرند. بر پهنه شهرها جاری میشوند و جهان خاکی را مطابق آرمانها، الگوها و دریافتهای پذیرفته شدهشان دگرگون میسازند. به همین دلیل است که عرض کردهام جایگاه تعلیم و تربیتبس رفیعتر از جایگاه همه مناسبات و معاملات مدنی و فرهنگی به حساب میآید. متغیری که آرامآرام همه امور را تابع خود میسازد. از همین رو همواره نظام اجتماعی، نظام اقتصادی، شهرسازی، معماری، نظام سیاسی و دیگر مناسبات جمعی اقوام تابع نظام تعلیمی و تربیتی ویژهای است که در میان قومی پذیرفته شده است.
هیهات، اگر بدون تبیین اهداف غایی امر تعلیم و تربیتبه صورت منتشر اقدام به تعلیم آدمی شود و یا اینکه یک نظام فرهنگی و تربیتی نادانسته مجموعهای از اهداف متناقض را بر نظام تعلیمی و تربیتی ملتی تحمیل نماید; نتیجه و محصول کار جز خلق گروههایی از مردان و زنان سرگشته، بیهدف و منفعل در برابر حوادث و وقایع زندگی نخواهد بود. مردمانی که زیست منفعل و حیات بیسرانجام آنها را در دره پوچی ویتردید بعد از روشن شدن اهداف تربیت انسان بر مبنای دریافتهای کلی و معنی زندگی تبیین شده به وسیله بزرگان اهل نظر و برنامهریزی صحیح امکان لازم برای تحقق آن اهداف فراهم میآورد و شکی در این نیست که برنامهریز و طراح نیز خود نیازمند باوری قلبی درباره آن تفکر و نظام نظری است و به عبارتی میبایستخود تربیتشدهای باشد که با همه وقوف و آگاهی برای تحقق اهداف و آرمان مکتب تربیتی اقدام به برنامهریزی کند تا از این مجرا، دسترسی به آن اهداف سهلتر و سریعتر صورت گیرد.
پر واضح است که یک برنامهریز در برنامهریزی، همواره، حفظ اصول اعتقادی مکتب و نظام ارزشی، فرهنگی را سرلوحه کار خویش قرار میدهد. ضمن آنکه پیشبینی لازم برای دفع جریانهای اخلالگر مزاحم و یا عامل انحراف را به عمل میآورد.
باید پرسید: آیا برنامهریزی برای اهداف تعلیمی و تربیتی در کشور ما از صدر مشروطیتبر مبنای درستی استوار بوده یا خیر؟
بیش از یکصد سال از عمر تحول بزرگ فرهنگی صدر مشروطیت میگذرد. در واقع این مقطع تاریخی را نقطه عطف بزرگی در حیات فرهنگی و مدنی ایران اسلامی به حساب آورد. زمانی که فرهنگ و تمدن مغربزمین، در بستر مناسب و فراهم خود دویستمین سالگرد خود را پشتسر مینهاد امکان تلاقی و نزدیکی غرب و ایران فراهم شد.
انسان غربی، در میان همه مناسبات مدنی خود، الگویی از نظام اخلاقی و اعتقادی پیروان مکتب اومانیسم (اصالت انسان) را جلوهگر میساخت و با رویگردانی از همه وجوه نظام اعتقادی و باورهای مذهبی مسیحیت همه صحنهها را درمینوردید.
این آشنایی بسرعت جمعی از ایرانیان را مشتاق دیدار از غرب کرد. بیآنکه هیچ شناختی از اصول، مرام و باورهای آن سامان داشته باشد.
آنها تنها دستاوردهای مادی تمدن غرب و پارهای از اخلاقیات آن را دیده و واله و شیدا شده بودند، چنانکه، گردانندگان نظام سیاسی وقت نیز، بیآنکه کمترین شناختی از غرب و ماهیت آن داشته باشند درباره امری تصمیم گرفتند که به هیچ وجه صلاحیت لازم را دربارهاش نداشتند. زیرا، چنانکه ذکر آن رفت، همواره، نظام اجتماعی سیاسی تابعی از نظام تعلیمی و تربیتی و به تبع آن نظام فکری و نظری است. اما این بار قاعده عکس شده بود. پیش از آنکه «نظام نظری و یا مردان اهل نظر» درباره تربیت انسان و نظام اجتماعی و مدنی موردنیازش اعلام رای کنند، سردمداران دستگاه اجرایی تصمیم خویش را گرفته بودند. از این رو میبینیم که نابخردانه سطح ارزش نظام اجرایی و مادی فراتر از سطح نظام فرهنگی و اعتقادی قرار گرفت. نتیجه این امر معلوم بود:
«در پی این غفلت، بنا به انفعالی که در برابر فرهنگ و مدنیت غرب به آنها دست داده بود شاگردان برگزیده نظام سیاسی وقتبرای فراگرفتن علوم به فرنگ رفتند و با خود نظام تعلیم و تربیتی مدون غربی را وارد ساختند. نظامی که پیشاپیش اهداف و مقاصدش در دستگاه فکری علماء مغربزمین تعریف شده بود.»
روشن بود که از میان این نظام «انسان دینی» بیرون نمیآمد. چرا که آن نظام را هیچ نسبتی با دین نبود بلکه در ذات خود ناقض دین به شمار میآمد. غرب اساس نظر خود را بر امانیسم استوار ساخته بود تا خود را ازلاص کند. اما سردمداران نظام سیاسی و اجتماعی ایران بر آن بودند که با مسلمان کردن این دیو زین بر گرده آن نهاده و سواری گیرند.
باید دانست که بسط تاریخی باورها و اخلاق غربی در میان جامعه مسلمان ایرانی، از همین جا نشات میگرفت. البته سهلانگاری علمای دینی و غفلت آنان را در این میان نباید نادیده انگاشت. این امر در سیر تکوینی خود، همه حوزههای مدنی و فرهنگی را درنوردید تا جایی که موفق شد باقیمانده علوم دینی و درسهای اخلاق مذهبی را در خود مستحیل ساخته و جزیی از خود کند.
بدینگونه بود که میراثدار انسانهایی شدیم که بسان غربیان به عالم مینگریستند. بسان آنان امور معیشتی و مدنی خود را سامان میدادند و چونان موجودی دوزیست پارهای از اعمال و تکالیف مذهبی را هم به امید رسیدن به رستگاری به جا میآوردند.
این عوامل باعثشد که آنان هیچ گاه نتوانند معضلات فرهنگی و مدنی خود را حل کنند.
این روند تا دهههای پنجاه و شصتخورشیدی ادامه یافت اگرچه هر از چندی در میان آثار قلمی خود را سرزنش کردیم که چرا صاحب خرد غربی نیستیم و یا چرا صاحب مردان و زنان اهل دیانت نشدیم و یا چرا در امور مدنی و معیشتی چنان تاب غرب شدهایم که از هویتحقیقی پیشینیان دور افتادهایم؟
طی همین دوران، نویسندگان و منتقدان بسیاری ، به مطالعه اوضاع و احوال حیات فرهنگی ملتهای مسلمان و از جمله ایرانیان پرداختند و با دیدی نقدگونه وضعیت انفعالی عارض شده بر حیات اخلاقی و مادید و حتی نسخههایی را نیز برای اصلاح اوضاع و بهبود اندام بیماری که مرض، بسیاری از نسوج او را در خود گرفته بود عرضه داشتند.
نویسندگانی چون جلال آلاحمد در «غربزدگی» و دکتر علی شریعتی در آثار خود، رگههایی از واماندگی فرهنگی را آشکار ساختند و حتی توصیههایی برای خروج از این وضعیت عرضه داشتند اما، هر یک از آنان، وجهی از مدنیتحاکم غربی و یا وجوهی از بافت فرهنگی آن را مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار دادند و با ادغام مجموعهای از دریافتها و راهحلها (که بسیاری از آن طرق خود برگرفته از نظام مدنی و فرهنگی مغربزمین نیز بودند)، طریقی را برای خروج از آشفتگی مدنی و فرهنگی ملتخود اعلام داشتند غافل از آنکه، خانه از پایبست ویران بود و اصلاح پارهای از امور مدنی (مانند ماشینزدگی مورد بحث جلال آلاحمد) نمیتوانست ملتی را که در سه وجه «عقیدتی، فرهنگی و مدنی» دچار بیماری شده بود و همه ساختار نظری و اخلاقی و عملی حیات خود را از نظام غربی اخذ میکرد روی به صلاح آورد.
انقلاب اسلامی نیز با همه عظمتش نمیتوانست پیش از تحقق «انقلاب فرهنگی» و در انداختن طرحی نو در نظام تعلیم و تربیت، موفق به نجات مسلمین از بند واماندگی و انفعال فرهنگی شود. این انقلاب فرهنگی نیز چنانکه پیش از این در مقالات مختلف اعلام داشتهام. نیازمند مطالعه فرهنگی جامع بود.
به اختصار عرض خواهم کرد که: انقلاب فرهنگی چیست و اگر رخ دهد چه تغییراتی در امور حاصل میشود؟
انقلاب فرهنگی، همه امور فرهنگی، مدنی مبتلا به یک ملت را تحتتاثیر خود دچار دگرگونی بنیادین میکند و اساس تعاریف را در هم میریزد. و از آنجا که این مباحث ویژه انسان، همواره از پرسش درباره انسان آغاز میشود و از خلقتش، فلسفه بودنش و غایتی که انتظار او را میکشد و نوع نسبتی که با طبیعت پیرامونش برقرار میکند. همه چیز واسپس این تعریف، جایگاه و نقش خویش را پیدا میکند. تنها کافی است که انسان را دارای «شانی» این جهانی و مادی بدانید، تا بتوانید مناسب با شانش درباره نحوه بودن او در زمین و زندگیش تعریف عرضه کنید و برایش موازین ارزشی وضع کنید. برعکس اگر به او شان «الهی» بدهید و حیاتش را در عرصه زمین موقتی و کوتاه اعلام کنید از آن پس همه مناسبات او در صحنههای اجتماعی، اقتصادی، تربیتی، سیاسی و ... رنگ دیگری به خود میگیرد.
پر واضح است که همه نظامنامههای اخلاقی و باید و نبایدها نیز از لابلای همین تعاریف خارج میشوند. چه، واضعان آن نظامهای اخلاقی و ارزشی، مبتنی بر نوع شناخت و تعریفی که از آدم، مبدا و غایت او عرضه داشتهاند قائل به مجموعهای از دستورالعملها شدند تا نحوه بودن و زیستن او را معلوم سازند.
با این مقدمه میتوان اعلام داشت که انقلاب فرهنگی، انقلاب در همه تعریفها، انقلاب در همه دیدگاهها، انقلاب در نحوه بودن و زیستن، انقلاب در نحوه سکنی گزیدن، انقلاب در نحوه تعلیم دادن و تعلیم گرفتن، انقلاب در نوع شناسایی پدیدهها و بالاخره، انقلاب در تعریف آدم بود و تنها واسپس اینهمه هست که فرهنگی نوین پای میگیرد و پایههای تمدنی دیگرگون استوار میشود. مدنیتی مبتنی بر فرهنگ جدید.
عدم تحقق آن، بمنزله رجعتبه وضع پیشین، تعاریف پیشین و نحوه بودن پیشین است. به واقع این غفلت در درون خود نفی انقلاب را داراست. چه انقلاب تنها در این امر خطیر تمامیت معنی خویش را بازمییابد. حضرت امام خمینی (ره) مکررا اعلام میداشتند: «فرهنگ استعماری باید جای خود را به فرهنگ اسلامی بدهد» مفهوم انقلاب فرهنگی در این کلام ایشان کاملا پیداست.
گاه تصور میشود که دگرگونی صورتها به منزله انقلاب فرهنگی است. غافل از اینکه دگرگونی در باطن امور و تعاریف خود عامل تغییر صورتها میشود.
مشهور است که در انقلاب کبیر فرانسه، اصحاب دائرةالمعارف (نخبگان علمی و فرهنگی اروپا) اثری را خلق کردند و مبتنی بر اصول «امانیسم» در آن پایههای همه چیز را معلوم ساختند و حتی از گفتگو درباره روژ لب خانمها نیز کوتاهی نکردند.
دائرةالمعارف بزرگ انقلاب فرانسه، نظامنامهای بود که وضع ملت مغربزمین را بر اساس مذهب اومانیسم درباره همه امور عالم و آدم معلوم میکرد.
اساس فرهنگ و تمدن غربی نیز بر شالودههای این دائرةالمعارف و آراء و علمای علوم نظریشان استوار شد.
تذکر این نکته ضروری است که مراد از دائرةالمعارف، اطلاعات عمومی رایج نیست. چه اولین بحث این مجموعه که به اسم دائرةالمعارف عرضه میشوند «اصول نظری نویسندگان» است. بنابراین انقلاب فرهنگی، نه تنها تعاریف و مبانی نظری بلکه شیوه و روشهای دستیابی به پاسخها و شناسایی منابع نظری برای مطالعه امور و حتی نوع طبقهبندی را هم دگرگون میکند. از همین رو بلافاصله نظام مدرسی و تعلیم و تربیتی را تحتتاثیر قرار میدهد. چه بسا که واسپس مطالعات قوی و پذیرفته شده و مرسوم دانسته شود که علوم رایج نیازمند نقد و بررسی و حتی طرد و نفیاند.
برای مثال باید پرسید:
- علومی چون روانشناسی، جامعهشناسی و... مبتنی بر کدام تعریف از انسان بنا نهاده شدهاند؟
- بر اساس کدام اصول طبقهبندی شدهاند؟
- چه تعریفی از علم، عقل، حکمت و... عرضه میدارند؟
- چه روشی را برا شناسایی پدیدهها و حتی انسان پیشنهاد میکنند؟
- آیا مباحثی از این دست کاملا مورد تایید اصول و منابع نظری دینی هستند؟
- و آیا اگر از طریق دین به مطالعه میپرداختیم به همین تعاریف، شیوهها و دیدگاهها میرسیدیم؟
سؤالاتی از این دست در ابتدای حرکت قطعا برای یک انقلاب فرهنگی مطرحاند و نیازمند پاسخ.
عدم دستیابی به پاسخهایی روشن، مجموعهای از تناقضات را بر ذهن و زبان عارض میکند. تناقضاتی که به یک بحران میانجامد. چرا که همواره «فقدان تکیهگاهی محکم برای پاسخگویی به سؤالات اساسی» عامل بحران در امور فرهنگی و مدنی است و متاسفانه این تناقضات در همین محدوده نمیماند و دیر یا زود جامعه انسانی را دچار بحران دهشتناک فرهنگی و اخلاقی میکند. پایبندی انسان بر مجموعهای از اصول اخلاقی و ارزشی، نیازمند اعتقاد راسخی است که او باید درباره اصول داشته باشد. به عبارت دیگر: «اعتقاد راسخ است که آدمی را به اصول اخلاقی و نظامنامه فرهنگی پایبند میکند.» از اینروست که نمیتوان از انسانی که در اصول اعتقادی دچار تزلزل، شک و ارتیاب است انتظار پایبندی به اصول اخلاقی مبتنی بر اعتقادات را داشت. چه اودات، خود را از دست تقیدات اخلاقی، سنتها و فرهنگ برهاند.
تاکید فراوان بر تحقیقی بودن اصول اعتقادی نیز ناشی از همین امر است.
باید گفت مردان صاحبنظر و استوارکنندگان پایههای نظری اگرچه بیصدا، آرام و نامحسوس عمل میکنند اما بهترین نقش را در دگرگونی جوامع عهده دارند. آنها بظاهر اهل عمل نیستند اما، همه مردان اهل عمل توان و نیرومندی خود را از آنان اخذ میکنند و جوامعی که خود را بینیاز از مردان اهلنظر بدانند سقوط و انحطاطشان حتمی است. حال که ارتباط میان اعتقاد و اخلاق و فکر و فرهنگ معلوم شد باید دانست که همه اعمال متکی به اخلاق و ضمانت اخلاقیاند.
در واقع نظام فرهنگی و ارزشی، چونان معیار و خطکشی حد و مرز اعمال را معلوم میسازند. نظام فرهنگی باید و نبایدهای معاملات اقتصادی و مالی را معلوم میسازد و مجری امور مالی عمل خود را بر آن اساس استوار میکند و پا از محدوده پذیرفته شده خارج نمیکند.
نظام فرهنگی باید و نبایدهای معماری و شهرسازی را معلوم میسازد تا شهر و معماری حافظ فرهنگ شود و انسانی خو گرفته و مانوس با همان فرهنگ بار آورد. مجری امور شهری و شهرسازی هم همه عمل خود را بر اساس آن نظام استوار میکند و حدودش را پاس میدارد.
نظام فرهنگی و ارزشی باید و نبایدهای پوشش را معلوم میسازد و طراح و مجری امر پوشش عمل خود را بر آن استوار میکند تا جامعه در هر صورتش از نظام فرهنگی و ارزشی عدول نکند.
در واقع هر یک از این امور آنگاه که از نظامنامه واحد فرهنگی پیروی کنند خود مجسمه ارزشها الگوی فرهنگ و اخلاق پذیرفته شده و مورد تایید اصول اعتقادی میشوند و این موضوع درباره همه امورات مربوط به انسان صادق است.
در این میان نظام تعلیم و تربیت، وظیفه تبیین و آموزش اصول اعتقادی، نشر و تثبیت نظام فرهنگی و بالاخره سامان دادن به نظام عملی نونهالان را که مردان و زنان آیندهاند عهدهدار میشود.
حال اگر نظام تعلیم و تربیت، در اصول اعتقادی از چند منبع نظری تغذیه کند، مثلا در پارهای از دروس اصول دینی را پذیرا شود و در پارهای دروس اصول اعتقادی امانیسم غربی و بطور کلی در نظام فرهنگی به مقتضای حال و مقال، نظام فرهنگی دینی و غربی را در هم آمیزد و بالاخره به همین سیاق امور عملی را سامان دهد، نتیجه معلوم است: «نشر بحران در میان جامعه»
حال میتوان به این پرسش جواب داد:
علتوجود بحرانفرهنگی و مدنی در جامعه مسلمان ایرانی چیست؟
پاسخ روشن است. ما همواره متوجه امور مصداقی، عینی و خارجی میشویم ولی از امور اصلی غافل میمانیم. بحران در مسائل فکری، نظری ما را در مباحث فرهنگی و عملی دچار بحران میکند.
ما تمایل شدیدی به دوزیستی پیدا کردهایم و در هر کجا به هوای دلمان سازی کوک میکنیم و این مسالهای است که باید در جایی بدان پرداخت و از شر بحران خلاص شد. وگرنه، بحران در عمل (که در آخرین مرحله بروز میکند و حکایت از مزمن بودن بیماری دارد) جامعه را دچار تشتت، انحراف، سوء اخلاق، ابتذال، پوچی، بیسرانجامی و بالاخره روی کردن به فرهنگ و اخلاق بیگانه مینماید.
اسماعیل شفیعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست