چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دعوت عملی


دعوت عملی

روزی مردی غیرمسلمان (نصرانی) با امام باقر(ع) روبه رو شد. آن مرد به دلیل نامشخص، از حضرت کینه به دل داشت. از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام گفت: تو بقر (گاو) هستی. …

روزی مردی غیرمسلمان (نصرانی) با امام باقر(ع) روبه رو شد. آن مرد به دلیل نامشخص، از حضرت کینه به دل داشت. از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام گفت: تو بقر (گاو) هستی. امام بدون اینکه خشمناک شود و عکس العمل شدیدی نشان دهد، با آرامش خاصی فرمود: من باقرم. مرد نصرانی که از سخن پیشین به مقصود نرسیده بود و احساس می کرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت: تو فرزند زن آشپز هستی.

امام فرمود: این حرفه او بود (و ننگ و عاری برایش نخواهد بود) مرد نصرانی، پا را فراتر نهاد و با گستاخی هرچه تمامتر گفت: تو فرزند زنی سیاه چرده، زنگی و هستی. امام فرمود: «اگر تو راست می گویی و مادرم آن گونه که تو وصف می کنی بوده، از خداوند می خواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهای تو دروغ و بی اساس است، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد. در این هنگام مرد نصرانی که شاهد بردباری شگفت انگیز امام باقر(ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پرنفوذ، به رغم پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره می گیرند و در میان قریش و بنی هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است به جای عکس العمل منفی و مقابله به مثل در برابر بدزبانی های او، چون کوه صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده با او سخن می گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم و شکست خورده یافت، و بی تامل از گفته های خود معذرت خواست و اسلام آورد.(۱)

مناقب، ج۴، ص۲۰۷