جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حقیقت پنهان


حقیقت پنهان

نگاهی به رمان «و این حقیقت» نوشته سال بلو

«حقیقت»، «عشق» و «انسان» اینها کلماتی هستند آغشته با مفاهیمی که هر چه بیشتر پیش می‌رویم بیشتر سرشار از پرسش‌هایی بی‌جواب می‌شوند. عمیق و بی‌انتها.

این که این کلمات تا کجا می‌توانند ذهن را با سوالاتی در باب کیفیت و ماهیت خود درگیر کنند هنوز بر کسی روشن نیست، اما آنچه کاملا پیداست این است که انسان به شکلی ذاتی با ماهیت خویش و آنچه عشق می‌نامد یا آنچه که برایش حقیقت است، ارتباط دارد و بخصوص برای قشری که داعیه اندیشمندی ندارد، ارائه تعریف خاص از این مفاهیم اهمیتی ندارد.

رمان «و این حقیقت» نوشته سال بلو نویسنده کانادایی معاصر که در سال ۲۰۰۵ زندگی را بدرود گفت ، درست مانند نامش پر از پیچیدگی‌هایی است که دوران ما به این کلمات داده است. کلماتی که هر روز درک و مفهومشان ناشناخته‌تر می‌شود. برای مثال تعلق انسان در ارتباط با همنوعانش که پیشتر‌ها کاری کاملا بدیهی بود امروز تبدیل به کوچه‌ای بن‌بست شده و سال بلو این نویسنده برنده نوبل ادبی به بازآفرینی این سوالات و پیچیدگی نوع بشر می‌پردازد.

هری تریلمن شخصیتی است که قصه خودش را روایت می‌کند. او بجز معدود دفعاتی حتی نامش نیز در رمان برده نمی‌شود. او از همان ابتدا می‌گوید که نمی‌خواهد و اصلا هیچ گاه نخواسته درباره خودش و زندگیش توضیحی بدهد. شخصیتی کم‌حرف و تودار و از زمره روشنفکرانی که روشنفکری را نفی و سعی می‌کنند آن را به تمسخر بکشند که تعدادشان هم در جهان کم نیست و البته این شاید تنها اعتراضی به ژست‌های روشنفکری باشد، تا اصل اندیشمند بودن و متفاوت نگاه کردن یا دیگر صفات روشنفکری حقیقی.

این اعتراض به روشنفکری هم بارها در رفتار خود سال بلو دیده شده و هم او در کتاب‌هایش به آن توجه دارد. او می‌پندارد حقیقت رسالت روشنفکران چیزی بسیار فراتر از آن است که مشاهده می‌کنیم. هری تریلمن چهره خاصی دارد که بلو بارها در این کتاب صدوچند صفحه‌ای به توصیفش می‌پردازد؛ چهره‌ای شرقی شبیه چینی‌ها یا شاید ژاپنی‌ها یا مغول‌ها.

این همه توضیح در باب چهره، چیزی شبیه نوعی بررسی نژادی است و این‌که چرا اساسا یک آمریکایی متولد شیکاگو باید چنین چهره‌ای داشته باشد، مثل اشاره‌ای کنایه‌وار به بهم‌ریختگی و ملغمه‌وار بودن جهان امروز است.

تریلمن با این که مدام می‌گوید نمی‌خواهد از خودش حرف بزند و آرزو ندارد که او را بشناسند، اما مدام این شرایط به عکس درباره ظاهرش تکرار می‌شود. این مساله و تاکید نویسنده را شاید بتوان به دو شکل تعبیر کرد یا تریلمن علی‌رغم خواسته‌اش در ناشناس ماندن نمی‌تواند خود را از چشم‌ها پنهان کند یا او چیزی جدا از این ظاهر است و این جسم و صورت هیچ قسمتی از او را شامل نمی‌شود.

در جاهایی با جملاتی مواجه می‌شویم چون «مسیر رجعت هرکس به خودش راه باز گشت او از تبعید روحی‌اش است، چون این به منزله تاریخچه شخصی وی است. به خودم اجازه نمی‌دادم زیاد به لب‌های چینی‌ام فکر کنم.

به نظرم مشغولیت با تصویر ذهنی خود،سازگاری با آن، بازپیرایی آن و تطمیع با آن تلف کردن وقت است....» یا در جایی که از عشق اولش، امی که از ۱۷ سالگی به مدت ۴۰ سال ذهنش را به خود مشغول کرده، می‌گوید «زن‌های دیگر ممکن بود مرا به یاد تو بیندازند، اما فقط یک امی واقعی وجود داشت.»

اما جالب اینجاست که وقتی تریلمن اتفاقی امی را در خیابان می‌بیند، او را نمی‌شناسد. تا این که امی با عصبانیت نامش را می‌گوید و هری اعتراف می‌کند که: «آن وقت او را دیدم، همان طور که بود. او در جهان حقیقی بود. من در آن نبودم.» همه این اظهارات نوعی تفکر فرازمینی به انسان می‌دهد. هری از خودش نمی‌گوید اما چهره‌اش را توصیف می‌کند، انگار که او روحی است که به زور وارد جسمی شده است.

جسمی که با زن دیگری جز امی ازدواج می‌کند ولی این ازدواج ربطی به روح تریلمن که با امی پیوند خورده، ندارد. او حتی وقتی می‌فهمد امی فکر می‌کرده به نظرش زن ناتوانی است به چهره‌اش اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که چهره‌اش باعث می‌شود احساساتش پنهان بمانند. از نظر او زن‌های دیگر واقعی نیستند فقط امی واقعی است. امی که حالا بعد از رنج‌هایی که کشیده هیچ کدام از خصوصیات ظاهری گذشته را ندارد.

هری حتی او را بجا نمی‌آورد ـ کسی را که اقرار می‌کند شبانه‌روز با او زیسته است ـ زمانی که او برآشفته می‌گوید من امی هستم به ناگهان او را می‌بیند.

شاید بتوان گفت که کلام امی ـ چیزی وام گرفته از روح اوست ـ باعث می‌شود دوباره به یاد آورده شود. «و این حقیقت» از زبان هری تک‌تک شخصیت‌هایش را موشکافی می‌کند ـ در حالی که او تاکید می‌کند علاقه‌ای به روان‌شناسی آدم‌ها ندارد ـ جی واسترین شوهر امی، آقای دالتسکی ابرسرمایه‌دار و همسرش و... و نوعی جامعه کوچک را به این طریق ترسیم می‌کند.

سنت‌های جزم‌اندیشانه و انحصارطلبانه قومی و فرهنگ قبیله‌ای که معمولا در بین اقلیت‌های جامعه به منظور حفظ بقا ایجاد می‌شود را در جامعه یهودیان آمریکا، نه تحلیل که بیشتر در پس زمینه عادات و رفتار‌ها و تصمیم‌گیری‌ها در نظر می‌گیرد و به آن اشاراتی می‌کند.

در این جامعه کوچک خانواده به دلیل عدم ارتباط کلامی، کمی اعتبارش را از دست می‌دهد، تا جایی که دالتسکی بدون این‌که لازم باشد هری حرفی بزند متوجه عشق او می‌شود و خودش سبب ابراز عشق هری به امی می‌گردد. پیرمردی ۹۰ ساله که از ثروتمندترین مردمان جهان است.

سال بلو به شکلی پنهان سعی می‌کند نبود خانواده‌های مستحکم را دلیلی برای از خودبیگانگی و دیگر تهدید‌های زندگی امروز بیان کند. آنچه که امروز اتفاق می‌افتد تغییر مفاهیم در روح انسان نیست.

عشق که از نظر بلو متداول‌ترین واژه جهان است، همان است که همیشه بوده، اما رویکرد‌ها تغییر کرده و هری به همین دلیل می‌تواند سال‌ها با شوهر امی دوستی خود را ادامه دهد یا مردی که زنش به او خیانت کرده و خواسته او را بکشد پس از گذراندن دوران محکومیت زن، دوباره با او ازدواج می‌کند. نوعی تغییر روش که نتیجه گستردگی روابط و در هم ریختن عادات فرهنگ‌های مختلف است و تلاقی آنان با هم.

سال بلو با لحن پرسشگر مرددی که برای هری انتخاب کرده است، بدون قضاوتی نهایی نمونه‌های رفتاری اطراف را بیان می‌دارد و عشق را به عنوان تنها دلیل ماندن یا ترک کردن جایی و تنها دلیل ادامه زندگی بررسی می‌کند.

عشق از دیدگاه او می‌تواند چنان در روح جای بگیرد که هر ناممکنی را ممکن شود طوری که بتوان سال‌ها دور از معشوق ماند، اما حتی دلتنگش نشد بس که او در درونت جایی ژرف برای خود دست و پا کرده.

در پایان، جایی که هری تصمیم می‌گیرد به آخرین مرحله رشد یعنی روبه‌رو شدن خود واقعی دست یابد، باید دوباره به سراغ عشق رود. او بالاخره به شکلی واقعی عشقش را ابراز می‌کند با کلماتی که بیانگر عمق واقعی آن احساس درونی نیستند، اما به هر حال قابل درکند.

بیان عشق هر چقدر هم که بعد از ۴۰ سال دشوار بنماید، به هر حال این لحظه زمانی است که او می‌اندیشد که حتی اگر این ابراز عشق و درخواست ازدواج اشتباه هم باشد، اولین اشتباه او درباره امی نیست.

در پایان چیزی که بیش از هر چیزی به نظر می‌رسد، شباهت نویسنده با کاراکتر هری است؛ کاراکتری که مشابهش در بیشتر آثار سال بلو تکرار شده است. این تشابه باعث می‌شود که هری را بیشتر به عنوان خود سال بلو در نظر آوریم.

سال بلو در سال ۱۹۱۵ در کانادا به دنیا آمدو در سال۲۰۰۵ از دنیا رفت . او در سال ۱۹۷۶ جایز نوبل ادبی را برای رمان هدیه هامبولت دریافت کرد.

پیش از آن نیز جایزه پولیتزر را برای همین کتاب و جایزه ملی کتاب را برای رمان ماجراهای اوگی مارچ ۱۹۵۳و هرتزوگ ۱۹۶۵ و سیاره آقای سلمر ۱۹۷۰ دریافت کرده بود. اولین کتاب او مرد معلق ۱۹۴۴ بود و از دیگر آثارش امروز را دریاب ۱۹۵۶، هنرسون شاه باران ۱۹۵۹، رئیس دانشکده ۱۹۸۵، و این حقیقت ۱۹۹۷ و رولشتاین ۲۰۰۰ است.

آیه کیانپور ‌