سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

تفکر تکنولوژیک


تفکر تکنولوژیک

در مورد تکنولوژی بحث های بسیار متعددی شکل گرفته است برای نمونه آیا تکنولوژی بشر را به رفاه, سعادت و رهایی رسانده است یا نه آیا تکنولوژی امری شیطانی است یا رحمانی تکنولوژی با پدیدارهایی چون جنگ, از بین رفتن زمین, تعرض به طبیعت, مشکل آلودگی های زیست محیطی, پاره شدن لایه ازن, افزایش فقر و تضادهای طبقاتی و چه رابطه ای دارد آیا باید نسبت به تکنولوژی شیفته و تعظیم گر بود یا به آن کینه و بی مهری ورزید

بسیاری از تعاریفی که از تکنولوژی ارایه شده‌اند‌- تعاریفی چون «تکنولوژی عبارت است از دانش فنی» یا «تکنولوژی مجموعه آفرینندگی‌های انسانی است که می‌کوشد تا طبیعت را در مهمیز اراده خودش قرار بدهد» یا...- درباره ابزارسازی بشر در گذشته نیز صادق دانست. بنابراین هنوز این پرسش بی‌پاسخ مانده است: به راستی چرا «نسبت میان دین و تکنولوژی» برای ما مساله شده است؟ آیا پرسش از «نسبت میان دین و تکنولوژی» همان پرسش از «نسبت میان دین و قدرت ابزارسازی بشر» است؟ چرا ما از «نسبت میان دین و قدرت ابزارسازی بشر» پرسش نمی‌کنیم، اما «نسبت دین و تکنولوژی» را مورد پرسش قرار می‌دهیم؟ به تعبیر ساده‌تر، چه چیز «تکنولوژی جدید» را از «قدرت ابزارسازی بشر در گذشته» متمایز می‌کند؟ مگر «تکنولوژی جدید» چه چیزی بیشتر از قدرت ابزارسازی بشر در گذشته دارد؟

یک پاسخ ساده به این پرسش، این است: آنچه سبب ضرورت شکل‌گیری پرسش از «نسبت دین و تکنولوژی» برای ما شده است، نه وصف صرف «قدرت ابزارسازی بشر» است که از دیرباز وجود داشته است، بلکه آنچه در این میان «نو‌ظهور» است، یعنی همان چیزی که سبب ظهور پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی می‌شود، شبکه و افق مفهومی و معنایی گسترده‌ای است که همراه با تکنولوژی جدید خود را «نمایان» کرده و از شبکه و افق مفهومی و معنایی ابزارسازی بشر در گذشته بسیار متفاوت است. به تعبیر ساده‌تر، آنچه تکنولوژی جدید را از ابزارسازی بشر در گذشته متفاوت کرده و سبب ظهور پرسش از نسبت دین و تکنولوژی جدید می‌شود، «تفکر تکنولوژیک» است و نه خود تکنولوژی. به بیان دیگر، پرسش ما در واقع پرسش از نسبت میان «تفکر دینی» با «تفکر تکنولوژیک» است و نه پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی.

اما آیا در اینجا، یعنی در تامل بر پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی و تامل بر دلایل ضرورت شکل‌گیری پرسش از این نسبت، ما دوباره به سرجای اول خود نرسیدیم؟ یعنی مگر «تفکر»، درست همچون استعداد و قدرت ابزارسازی، در گذشته و از همان نخستین لحظات آغاز حیات بشر و در همه جا و در میان همه اقوام، از جمله میان اصحاب تکنولوژی و جامعه تکنولوژیک و در میان دینداران و اصحاب ایمان وجود نداشته و سرشت آن یکی نیست که ما می‌کوشیم با دو پسوند «دینی» و «تکنولوژیک»، آن دو را از یکدیگر متمایز کنیم؟ به بیان ساده‌تر، مگر «تفکر»، امری ثابت، کلی و جهان‌شمول نیست؟ اگر چنین است، پس آوردن قیود «دینی» و «تکنولوژیک» برای تفکر و از تمایز «تفکر دینی» و «تفکر تکنولوژیک» سخن گفتن به چه معناست؟ اگر نسبت میان «دین» و «تکنولوژی» برای ما مساله شده است، به این دلیل است که هر یک از آن دو به شبکه مفهومی، افق معنایی، یا به تعبیر هایدگر «عالمیت» تاریخی‌ای خاص و به تعبیر توماس کوهن به پارادایمی خاص تعلق داشته، هر یک از نظام معرفت‌شناختی (اپیستمیک) ویژه خود برخوردارند. بنابراین، ضروری است که بپذیریم اموری چون «تفکر»، «عقل» یا «عقلانیت» اموری ثابت، جهانی، ازلی و ابدی نبوده، بلکه پدیدارهایی تاریخی هستند که با پسوندهایی چون «دینی»، «متافیزیکی»، «سنتی»، «جدید»، «تکنولوژیک» یا غیره از یکدیگر متمایز می‌شوند. به همین دلیل وصف «تاریخیت» این امور است که امروز، در روزگار ما نسبت میان دین و تکنولوژی به یک مساله تبدیل شده است.

● تکنولوژی به منزله رویدادگی

در مورد تکنولوژی بحث‌های بسیار متعددی شکل گرفته است. برای نمونه: آیا تکنولوژی بشر را به رفاه، سعادت و رهایی رسانده است یا نه؟ آیا تکنولوژی امری شیطانی است یا رحمانی؟ تکنولوژی با پدیدارهایی چون جنگ، از بین رفتن زمین، تعرض به طبیعت، مشکل آلودگی‌های زیست‌محیطی، پاره شدن لایه ازن، افزایش فقر و تضادهای طبقاتی و... چه رابطه‌ای دارد؟ آیا باید نسبت به تکنولوژی شیفته و تعظیم‌گر بود یا به آن کینه و بی‌مهری ورزید؟

توجه داشته باشیم وقتی درباره «تکنولوژی» می‌اندیشیم، نمی‌توانیم از تکنولوژی به منزله صرفا مجموعه‌ای از ابزارها، به منزله امری صرفا علمی و تکنیکی، به مثابه امری صرفا اجتماعی، سیاسی یا امری دارای تاثیرات روان‌شناختی، یا به منزله امری اجتماعی یا اقتصادی یا... سخن بگوییم. تکنولوژی همه اینها هست و هیچ‌یک از اینها نیست.

پس تکنولوژی چیست؟ تکنولوژی یک «پدیدار» است. بی‌تردید، اعتراض خواهد شد که این سخن بسیار کلی و قابل صدق بر هر چیزی است؛ درست مثل این است که بگوییم «درخت یک پدیدار است»، «دریا یک پدیدار است»، و... . گفتن این سخن با ناگفتنش چه تفاوتی دارد؟ این نقد از منظر علمی‌ــ مثل همه نقدهای علمی به گزاره‌های فلسفی‌ــ کاملا درست است. معنی ساده این عبارت که «تکنولوژی یک پدیدار است» درست مثل گفتن این گزاره است که «تکنولوژی هست»، «تکنولوژی وجود دارد.» آری! به لحاظ علمی این سخن با ناگفتنش تفاوت چندانی ندارد اما آیا در پس همین عبارت ساده «تکنولوژی یک پدیدار است» یا «تکنولوژی هست»، هیچ معنا و بصیرت اصیل‌تر و حقیقی‌تری وجود ندارد؟ آیا همین گزاره ساده، نگاه ما را از ساحتی به ساحتی دیگر سوق نمی‌دهد؟ آیا عبارت ساده «تکنولوژی یک پدیدار است»، ناگهان نگاه ما را از حوزه امور تجربی (یعنی همان امور علمی، فنی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، روان‌شناختی و...) به حوزه‌ای استعلایی و غیرتجربی (یعنی حوزه وجودشناسانه) معطوف نمی‌سازد؟

با تفکر در باب تکنولوژی، وصفی بر ما آشکار می‌شود که با اندیشیدن بر هر «پدیدار» دیگری هویدا می‌شود و آن تعریف‌ناپذیری، سیطره‌ناپذیری و غنای سرشار و خوف‌برانگیزی است که همه پدیدارها، از جمله «پدیدار تکنولوژی» از آن برخوردارند. ما می‌توانیم از تکنولوژی - درست مثل هر پدیدار دیگری - به منزله یک امر فنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی و یک «خیلی چیزهای دیگر» سخن بگوییم. اما تکنولوژی «صرفا یک امر فنی»، «صرفا یک امر اقتصادی» و «صرفا» خیلی چیزهای دیگر یا حتی مجموعه همه این عناصر برشمرده شده نیست. تکنولوژی مثل هر پدیدار دیگری، همواره از اوصافی ناشناخته و از وجوهی بی‌شمار برخوردار است. بنابراین ما به سهولت نمی‌توانیم بگوییم که می‌دانیم تکنولوژی چیست. پدیدار تکنولوژی، به منزله یک پدیدار و غنای سرشار آن، ما را با یک رویدادگی مواجه می‌سازد.

مرادم از کاربرد وصف رویدادگی برای تکنولوژی این است که هرچند تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌های جامعه تکنولوژیک و اصحاب تکنولوژی، بخشی از پدیدار تکنولوژی‌اند اما این پدیدار نیز، با تمامی اوصاف و ویژگی‌هایش، درست همچون همه دیگر پدیدارها، حاصل صرف تصمیم‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، سیاست‌ها و سیاست‌گزاری‌ها نیست. پدیدار تکنولوژی، درست همچون همه پدیدارها، حاصل نوعی «رویدادگی» است و این رویدادگی وصفی از جهان، وصفی از هستی و وصفی از حقیقت است. «رویدادگی پدیدارها» در خویش، قدرتی دارد که خود را به ما و به اراده ما تحمیل می‌کند، درست همچون رویدادگی پدیدار تکنولوژی که خود را به ما تحمیل کرده و می‌کند. ما تکنولوژی را برنگزیدیم، بلکه تکنولوژی ما را برگزید. ما با پدیدارها بسیار کارها می‌توانیم انجام دهیم- فرضا گلی را بچینیم و از آن گلاب بگیریم- اما با آنها «هر کاری» نمی‌توانیم بکنیم، همان‌گونه که در تکنولوژی خیلی کارها می‌توانیم بکنیم، اما قادر نیستیم با آن هر کاری را که خواستیم انجام دهیم. پدیدارها و رویدادهای این جهان همواره نتایج، لوازم و پیامدهایی دارند که خارج از قدرت اراده، تصمیم‌گیری‌ها، طرح‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌های ما هستند، همان‌گونه که تکنولوژی برای جوامع گوناگون بشری نتایج، لوازم و پیامدهایی داشته و دارد که خارج از اراده‌ها، تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌های پیشین بوده است.

تکنولوژی، یکی از پدیدارها و جلوه‌های دوران مدرنیته است و مثل هر پدیدار تاریخی دیگری ربطی بسیار وثیق با شبکه گسترده‌ای از معانی، نشانه‌ها، مناسبات و نهادهای دوران خویش دارد. تکنولوژی را درست همچون بسیاری دیگری از پدیدارهای مدرن مثل تکنولوژی، رسانه، ژورنالیسم، فناوری نوین اطلاعات و ارتباطات، آزادی‌های مدنی، حقوق بشر، و... با هیچ ‌نیرویی نمی‌توان از جهان کنونی حذف کرد، چراکه هر پدیداری در این جهان با یک کلیت شبکه‌ای مرتبط است. قدرت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی درباره خیلی چیزها نمی‌توانند مقاومت کنند، همان‌گونه که در برابر تکنولوژی نمی‌توانند مقاومت کنند. پدیدارها فراسوی خیر‌وشر‌ها، پسندوناپسند‌ها، مفروضات و تئوری‌سازی‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی، ایدئولوژیک و تئولوژیک ما هستند. واقعیت‌ها حاصل تصادم و رویدادگی خود پدیدارها هستند؛ درست‌ همان‌گونه که واقعیت تکنولوژی چنین است. نمی‌توانیم، بگوییم تکنولوژی زیباست، زیرا واقعیت‌های زشت (مثل استثمار، افزایش فقر و فاصله طبقاتی، جنگ، یورش به طبیعت و...) در آن وجود دارد. نمی‌توانیم بگوییم تکنولوژی، زشت است، زیرا واقعیت‌های زیبایی (چون رفاه، کاستن فشار سنگین زندگی و...) با آن شکل می‌گیرد. تکنولوژی فراسوی خیروشرها و پسندوناپسندهای ماست. تکنولوژی را به تمامی نمی‌توان به منزله ابزار سرمایه‌داری و نظام سلطه تلقی کرد، در عین حال که بی‌تردید تکنولوژی با نظام اقتصاد سرمایه‌داری و نظام سلطه نسبتی دارد. تکنولوژی فراسوی تئوری‌سازی‌های ماست. تکنولوژی بخشی از زندگی و جهان کنونی و یکی از عناصر بنیادین قوام‌بخش و تعین‌بخش عالم کنونی ماست. در پدیده تکنولوژی نیز، درست همچون خود زندگی و همه رویدادهای آن و درست همچون خود جهان و همه پدیدارهای آن امری تبیین‌ناپذیر وجود دارد، امری که صرفا خود را در نوعی رویدادگی آشکار می‌سازد.