پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقد دیدگاه ابن خلدون دربارة احادیث مهدویت


نقد دیدگاه ابن خلدون دربارة احادیث مهدویت

اعتقاد به مهدی موعود هیچ گونه اختصاصی به فرقه یا مذهب خاصّ اسلامی ندارد و مورد اتّفاق دانشمندان و صاحب نظران اسلامی بوده و هست تا بدان جا که خود ابن خلدون که این نوشتار در صدد نقد آرای او در بارة احادیث مهدویت است

موعود باوری یکی از برجسته‏ترین اعتقادات اسلامی شناخته شده است. اهمیت موضوع، محقّقان را بر آن داشته تا از زوایای گوناگون دربارة این اصل مهم اظهار نظر کنند. و هر چند در اصل و اساس مهدویت میان نویسندگان و عالمان اسلامی به نوعی اتّفاق نظر دیده می‏شود، در عین حال تعداد اندکی درصدد خرده‏گیری یا انکار این باور بر آمده‏اند که شاخص‏ترین آن‌ها و به نوعی سردمدارشان ابن خلدون مغربی است که با تضعیف احادیث مهدویت، اساس این اعتقاد را انکار کرده است.

این نوشتار در ابتدا دیدگاه و مبانی وی در تضعیف احادیث مهدویت را دنبال می‏کند؛ آن گاه آن‌ها را نقّادی خواهد کرد.

● ابن خلدون و احادیث مهدویت‏

اعتقاد به مهدی موعود هیچ‌گونه اختصاصی به فرقه یا مذهب خاصّ اسلامی ندارد و مورد اتّفاق دانشمندان و صاحب نظران اسلامی بوده و هست تا بدان‌جا که خود ابن خلدون که این نوشتار در صدد نقد آرای او در بارة احادیث مهدویت است، در جایی از مقدّمه‏اش این اتّفاق نظر را چنین ابراز داشته:

بدان که در گذر روزگاران، میان تمام پیروان اسلام، مشهور شد که ناگزیر در پایان دوران، مردی از خاندان نبوی سر برافرازدکه به دین استواری بخشد و دادگری پدیدار سازد و مسلمانان وی را پیروی کنند و بر سرزمین‏های اسلامی فرمانروا، و «مهدی» نامیده شود (ابن خلدون، ۱۴۲۱ ق: ص ۲۴۵).

با این حال شاید بتوان گفت: شاخص‏ترین فردی که به انکار و دست‌کم تردید در احادیث مهدویت پرداخته، خود ابن خلدون است که آوازة علمی او به واسطة نوشتن مقدّمه و تاریخش، جوامع اسلامی و غیر اسلامی را در بر گرفته است. وی به رغم اعترافش به این‌که مسألة اعتقاد به مهدی بین تمام مسلمانان در قرون متمادی مورد اتّفاق بوده که عین عبارت او نیز نقل شد، بعد از ذکر تعدادی از روایات مربوط مهدویت پرداخته و به مهدی آخرالزمان و نقد سندی آن‌ها، به تردید و تشکیک در مسألة مهدویت پرداخته است.

شاید بتوان گفت که ابن خلدون در صدد انکار صریح مسألة مهدویت نبوده؛ بلکه ـ همان گونه که عبارت وی نقل خواهد شد ـ بیشتر به شکل تردیدآمیز با روایات و احادیث مهدویت برخورد کرده و بعید می‏نماید وی که خود به اتّفاق مسلمانان در این موضوع معترف بوده، در صدد انکار آن برآید.

ابن خلدون که در چند جا گویا شیوة علمی را به فراموشی سپرده، با بیانی اهانت‏آمیز و تمسخر آلود پاره‏ای از عقاید شیعه را هتّاکی و استهزا کرده۶۱۴۸۲; و طی فصل مستقلی در مقدمه‏اش با عنوان «فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شانه» به طرح مباحث مهدویت پرداخته، می‏نویسد:

و ما اکنون احادیثی را که در این باره وارد شده ذکر می‏کنیم و ایرادهای منکران را دربارة این احادیث و ادلّه و مستندات آن‌ها را بیان می‏کنیم. گروهی از بزرگان، احادیث امام مهدی را نقل کرده‏اند؛ از جمله ترمذی، ابوداوود، بزاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی موصلی و این‌ها را با اسناد از صحابه هم چون علی۶۱۵۷۴; ، ابن عباس، ابن عمر، طلحه، ابن مسعود، ابی هریره، انس، ابی سعید خدری، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قرة بن ایاس، علی الهلالی و عبدالله بن الحارث روایت کرده‏اند آن هم با سندهایی که منکران به آن‌ها نظر دارند و آن‌ها را نپذیرفته‌اند؛ آن گونه که ذکر خواهیم کرد، جز این‌که معروف آن است نزد اهل حدیث جرح مقدم بر تعدیل است (ابن خلدون، همان: ص ۲۴۵).

بعد از این گفته، تعدادی از روایات را نقل کرده۶۱۴۸۲; و به بررسی رجال و اسناد این احادیث پرداخته و در پایان چنین نگاشته است:

پس این تعدادی از احادیث است که بزرگان در مورد امام مهدی و خروج او در آخرالزمان ذکر کرده‏اند و این احادیث، همان گونه که دیدی، جز اندکی یا کم‌ترین آن‌ها از نقد در امان نماند» (ابن خلدون، همان: ص ۲۵۳).

عبارت اصلی که باعث بحث‏های فراوان شده، همین قسمت از نوشتة او است و همان گونه که پیش‌تر اشارتی رفت، این عبارت هیچ صراحتی در انکار مهدویت یا تضعیف همة احادیث ندارد؛ هر چند گویای تضعیف و ایجاد مناقشه در مجموع روایات ذکر شده در متن هست و به نوعی، با این عبارت موضوع مهدویت را که مبنای اساسی آن به طور عمده در روایات ریشه دارد، مورد تردید قرار داده است.

● عالمان اهل سنّت و نظریة ابن خلدون

تحلیل ابن خلدون از روایات و احادیث وارد دربارة امام مهدی با انتقادهای فراوانی از سوی دانشمندان و صاحب نظران و به ویژه بین عالمان اهل سنّت مواجه شده است و دیدگاه و داوری وی را سخت مورد نقّادی قرار داده‏اند و در همین زمینه، برخی به تالیف مستقل در پاسخ به این نظریه اقدام کرده‏اند. از جمله احمد الصدیق الغماری (م ۱۳۸۰ق) در همین زمینه کتابی را به نام ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون تالیف کرده که اشکالات وارد شده از سوی ابن خلدون را به تفصیل پاسخ داده است.

تعداد دیگری از آنان در لابه‌لای تألیفاتشان فصلی را به پاسخ به این ایرادها اختصاص داده‏اند؛ از جمله سیدمحمد صدیق حسن خان در کتاب الاذاعه لما کان و ما یکون بین یدی الساعه به تفصیل نظریة ابن خلدون را نقادی کرده و نیز کتانی، کتاب النظم المتناثر من الحدیث المتواتر و همچنین شیخ عبدالمحسن العباد، استاد دانشگاه مدینه در پاسخ به نوشته‏ای در رد مهدویت، کتابی با عنوان الرد علی من کذب باحادیث المهدی منتشر ساخته و نیز الشیخ محمدعبدالعزیز بن مانع نیز کتابی را با نام تحدیق النظر فی اخبار الامام المنتظر تالیف کرده و در آن، به نقّادی دیدگاه‏های ابن خلدون پرداخته است؛ البتّه باید گفت خیلی از این نقدها بدین سبب بوده است که ابن خلدون، به اظهار نظر در موضوعی پرداخته که در محدودة تخصّص و تبحّر وی نبوده است و به چیزی عطف توجّه کرده که مقدّمات لازم را در آن رابطه نداشته است وگرنه خیلی از این نکوهش‏ها و نقدها متوجه او نمی‏بود. یکی از نویسندگان اهل سنّت در این زمینه نوشته است:

ابن خلدون مرد این میدان (حدیث) نیست و حق آن است که در هر رشته و فنّی به صاحبان آن فن و دانش مراجعه شود (کتانی، ۱۳۲۸ ق: ، ۱۴۶).

دیگری از نویسندگان اهل سنّت به این مطلب توجّه کرده، می‏نویسد:

ابن خلدون در این وادی جایگاهی ندارد... و سهمی برای او در این باره نیست؛ پس چگونه بر او می‏توان اعتماد و در تحقیق این گونه مسائل به وی مراجعه کرد (غماری، ۱۳۴۷ ق: ، ص ۴۴۳).

محمد صدیق حسن خان هنگام تحلیل نظریة ابن خلدون و بررسی روایات و نتیجه‏گیری از آن‌ها می‏نویسد:

هیچ معنایی ندارد که در موضوع فاطمی که به آن وعده داده شده، تردیدی روا داشته شود؛ بلکه انکار آن جرأت بسیاری را می‏طلبد که در برابر روایات مشهور و فراوانی که وجود دارد، چنین گفته شود؛ .... پس این اشتباهی بود که از ابن‏خلدون صادر شده است.... (محمد صدیق خان، ۱۳۷۹ ق: ص ۱۴۶).

استاد شیخ عبدالمحسن العباد، استاد دانشگاه مدینه که در دفاع از اندیشة مهدویت و پاسخ به شبهات وارد شده مقالات و سخنرانی‏های عالمانه و ارزشمندی داشته‏اند، طیّ مقالة مفصّلی پاسخی به رساله‏ای تحت عنوان لا مهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر، نوشته شده به وسیلة شیخ عبدالله بن زید المحمود، رئیس وقت دادگاه‏های قطر، در پاسخ به این بخش از نوشته‏های ابن زید که استناد کرده به سخن ابن خلدون که گفته: «ابن خلدون در مقدمه‏اش به تدقیق و تحقیق دربارة احادیث مهدی پرداخته و حکم به ضعف آن‌ها داده است» نوشته است:

ابن خلدون تاریخ نگار است و از رجال حدیث شناس نیست؛ از این رو در تصحیح و تضعیف احادیث نمی‏توان به گفتة او اعتماد کرد. در این رشته، عالمانی چون بیهقی، عقیلی، خطابی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم و دیگران که اهل روایت و درایت هستند، مورد اعتمادند. آنان جملگی قائل به صحّت بسیاری از احادیث مهدی‏اند؛ بنابراین، کسی که به ابن خلدون رجوع کند، مانند کسی است که از دریاهای لبریز از آب، روی برگرداند و به آب باریکه‏ای روی آورد. کار ابن خلدون در نقد احادیث بر وفق کار طبیبان حاذق و مجرّب نیست؛ بلکه بیش‌تر به کار مدّعی دروغین طبابت شباهت دارد.

....وارد شدن ابن‏خلدون در میدان جرح و تعدیل و داوری دربارة احادیث که کدام ضعیف است و کدام نیست، در حالی که خود، اهل علم الحدیث نیست، سبب گمراهی گروهی از کسانی شده است که گفته‏های او را مستند پنداشته‏اند. .... ابن‏خلدون گرچه یکی از دانشمندان برجسته در علم تاریخ است، در علم حدیث از پیروان و تابعان فتوا گیرنده است، نه از متبوعان فتوا‏ دهنده... (عبدالمحسن العباد، ۱۴۰۰ ق: ص ۱۲).

این بیان متقن جناب عبدالمحسن العباد بسیار روشن و قابل توجّه است آن‌چه وی از آن یاد کرده، یکی از مسائل مهم در زمینه اظهار نظرهای علمی است. به راستی اگر کسی در یک رشتة علمی خاص، دارای تبحر و تخصّص بود می‏تواند به این بهانه به خود اجازه دهد در هر رشتة دیگری اظهار نظر کند؟ راز مشکلات فراوانی که در برخی نظریه‏پردازی‏ها نادرست دیده می‏شود، در همین مطلب نهفته است. داوریهای بدون داشتن پشتوانة علمی لازم و به خود اجازه دادن در اظهار نظر در آن‌چه در حوزة تخصّصی نباشد، مشکلات فراوانی را همیشه به دنبال داشته است.

▪ در نقد و ارزیابی دیدگاه ابن خلدون چند نکته قابل توجّه و اهمّیت است:

الف) از میان روایاتی که خود وی نقل کرده که آن هم تعداد اندکی از روایات مهدویت هستند، دست‌کم چهار روایت بنابر تصریح خود ابن خلدون یا بنابر نقلی که از دیگران کرده است، اسناد خوب و قابل قبولی دارند:

۱) ... اما الترمذی فخرج هو و ابوداود بسندیهما الی ابن عباس من طریق عاصم عن ابی النجود احدالقراء السبعه الی زرّ بن حبیش عن عبدالله بن مسعود عن النبی‏۶۱۵۷۳;: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث الله فیه رجلاً منی... . ابن خلدون پس از ذکر سندهای مختلف این حدیث می‏گوید:

و کلاهما حدیث حسن صحیح (ابن خلدون، ۱۴۲۱: مقدمه، ص ۲۴۶).

۲) ما رواه الحاکم من طریق سلیمان بن عبید، عن ابی الصدیق الناجی عن رسول‏الله۶۱۵۷۳; قال: یخرج اخرامتی المهدی یسقیه الله الغیث، و تخرج الارض نباتها، و یعطی المال صحاحاً. ابن خلدون پس از ذکر این حدیث از قول حاکم نیشابوری نقل کرده که او گفته:

حدیث صحیح الاسناد (ابن‏خلدون، همان: مقدمه، ص ۲۴۹).

۳) ... و رواه الحاکم ایضاً من طریق عوف الاعرابی عن ابی الصدیق الناجی عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله: لا تقوم الساعة حتی تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم یخرج من اهل بیتی رجلٌ یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً که بعد از ذکر این حدیث می‏نویسد:

قال فیه الحاکم: هذا صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه و هیچ‌گونه توضیحی نیز نداده و به همین جمله بسنده کرده است (ابن خلدون، همان: مقدمه، ص ۲۴۸)

۴) ... ثم رواه ابوداود من روایة ابی خلیل عن ابی عبدالله بن الحارث عن ام سلمه ... و راله رجال الصحیحین لا مطعن فیهم و لا مغمز. (ابن خلدون، همان: ص ۲۴۷).

از میان تعداد اندک روایتی که ابن خلدون نقل کرده، دست‌کم این چهار مورد را یا خود او یا صاحب نظران دیگر که وی از آن‌ها نقل کرده است، به سلامت و درستی اسانید آن‌ها اذعان کرده‏اند، و اگر نبود جز همین چند روایت صحیح که به طور طبیعی با دیگر احادیث ضعیف تأیید شده‏اند، برای اثبات موضوع مهدویت کفایت می‏کرد؛ چون بسیاری از دیگر موضوعات اعتقادی، با همین مقدار قابل اثبات هستند؛ البتّه ذکر این نکته اهمّیت دارد که از میان صدها، بلکه هزاران روایتی که در منابع گوناگون شیعه و اهل سنّت نقل شده، بیان چند روایت و نقد و بررسی آن‌ها و داوری بر اساس همان چند حدیث و به ایجاد تردید و تشکیک پرداختن، خالی از دقّت علمی است و نزد اهل نظر کار عالمانه‏ای نیست.

ب) در جاهای متعددی، بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران اهل سنّت، به تواتر روایات مهدویت تصریح کرده‏اند و اگر این تواتر اثبات شود که شده است، دیگر جایی و ضرورتی برای بررسی اسناد روایات باقی نمی‏ماند و صرف تواتر یک خبر در یک موضوع، یقینی بودن و محرز بودن آن را اثبات می‏کند. در همین زمینه، بزرگان حدیث همچون ابی صلاح اظهار نظر کرده‏اند (ابی صلاح، ۱۴۰۴ ق: ص ۲۶۷)، و اخیراً نیز احمدبن محمد بن الصدیق به تشریح این مسأله پرداخته است (غماری، ۱۳۴۷: ص ۴۵۸) و حتی ابن تیمیه می‏گوید:

خبری که یکی از صحابه یا دو تا از آنان آن را نقل کرد و امت آن را تلقّی به قبول کرد، نزد همة عالمان علم آور است و برخی از مردم به این خبر مستفیض گویند (ابن تیمیه، ۱۴۰۴ ق: ص ۱۵۵).

ملاحظه می‏شود ابن تیمیه که در علوم حدیث مورد قبول اهل سنّت است، نقل حدیثی به وسیلة یک یا دو نفر از صحابه را که همراه با تلقّی قبول آن از سوی امت باشد، علم آور می‏داند. حال جای این پرسش هست که احادیث مهدویت که دست کم سی نفر از صحابه آن را ذکر کرده‏اند (اسماعیل، ۱۴۲۳ ق: ص ۶۳) و بنابر تصریح خود ابن خلدون در ابتدای این مبحث که امّت اسلامی در تمام قرون بدان معتقد بوده‏اند (ابن خلدون، ۱۴۲۱: ص۲۴۵) چگونه علم آور نیست؟

در تکمیل این قسمت، از باب نمونه به گفته‏های چند نفر از بزرگان اهل سنّت که به تواتر احادیث مهدویت تصریح کرده‏اند، اشاره می‏کنیم:

الحافظ ابوالحسن محمد بن الحسین الآبری (م ۳۶۳ ق) (به نقل عسقلانی ۱۴۱۱ ق: ج ۷، ۱۶۹)، ابن حجر هیتمی (هیتمی ۱۴۱۷ ق: ج۲،۱۴۸۰)، محمد رسول البرزنجی (برزنجی ۱۳۷۰ ق: ص ۸۷)، محمد بن علی الشوکانی (به نقل از صدیق حسن خان، ۱۳۷۹ ق: ص ۱۱۳)، صدیق حسن خان القنوجی (صدیق حسن خان ۱۳۷۹ ق: ص ۱۱۳)، و شیخ محمد سفارینی (سفارینی، ۱۳۲۴ ق: ج ۲، ص ۸۰).

حال با توجّه به گفتة اینان و ادّعای تواتری که در سخنانشان شده، آیا تردید یا انکار این احادیث می‏تواند قابل قبول باشد؟

ج) موضوع مهدی آخرالزمان و احادیث مربوط به او در کتاب‏های گوناگون و متعدّد اهل سنّت ثبت و ضبط شده و بیش‌تر کتاب‏های معتبر حدیثی اهل سنّت از قبیل، المصنف صنعانی (م ۲۱۱ ق)، المصنف ابن ابی شیبه (م۲۳۵ ق)، سنن ابن ماجه (م ۲۷۳ ق)، سنن ابی داود (م ۲۷۵ ق)، سنن ترمذی (م ۲۹۷ ق)، معجم طبرانی (م ۶۵۴ ق)، البیان فی اخبار صاحب الزمان کنجی شافعی (م ۶۵۸ ق)، البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان متقی هندی (م ۹۵۷ ق)، العرف الوردی فی اخبار المهدی للسبوطی (م ۹۱۱ ق) و نیز ده‌ها کتاب دیگر که به تفصیل این احادیث را ذکر کرده‏اند.۶۱۴۸۲; با این حال، جای این پرسش باقی است که چگونه امکان دارد موضوعی را که محدّثان بزرگ اهل سنّت که مورد قبول و اعتماد همگان هستند، آن را نقل کرده‏اند و نیز تلقّی به قبول شده، نفی و رد و در صحت تمام این احادیث ایجاد شبهه کنیم.

د. ابن خلدون برای تقویت دیدگاه خود در تضعیف احادیث امام مهدی‏۶۱۵۷۴;، گفته است:

والجرح مقدم علی التعدیل. جرح و تضعیف اسناد حدیث، بر تصحیح و تأیید آن اسناد مقدّم است. (ابن خلدون، ۱۴۲۱: مقدمه، ص ۲۴۵).

در توضیح این مطلب به اختصار باید گفت: در علم الحدیث، بحثی مطرح است که اگر یک روای به وسیلة برخی نکوهیده، و از طرف برخی دیگر ستوده شود، این‌جا باید چکار کرد، و به عبارت علمی، اگر تعارض بین جرح و تعدیل پدید آمد، چه باید کرد؟ این موضوع محل بحث و انظار مختلف واقع شده ولی در ظاهر بیش‌تر صاحب نظران اهل سنّت قول به تقدیم جرح بر تعدیل را پذیرفته‏اند (سیوطی، ۱۴۰۹ ق: ج ۱، ص ۲۶۲)؛ امّا باید گفت:

▪ اوّلاً کنار این قول، چند قول دیگر نیز وجود دارد؛ از جمله، برخی عکس این را معتقد شده و گفته‏اند: قول تعدیل کننده بر قول جارح مقدّم است و این را به زرکشی نسبت داده‏اند (به نقل سیوطی همان: ج ۱، ص ۲۶۲)، و برخی دیگر گفته‏اند: هنگام تعارض میان این دو، هر دو قول ساقط می‏شوند (سیوطی همان: ج‏۱، ص۲۶۳ و غماری ۱۳۴۷ ق: ص ۲۶۶). برخی دیگر معتقد شده‏اند که اگر تعدیل کننده‏ها بیش‌تر از جارحان باشند، سخن آنان مقدّم است (سیوطی، همان: ج‏۱، ص ۲۶۳).

▪ ثانیاً کسانی که دیدگاه اوّل (تقدیم جرح بر تعدیل) را قبول کرده‏اند این‌را به صورت مطلق و کلّی نپذیرفته‏اند؛ بلکه همان گونه که برخی از اهل نظر گفته‏اند: این قاعده دست‌کم به سه شرط مشروط شده است:

۱) جرح دارای شرایط لازم باشد.

۲) جارح در بارة آن راوی مورد نظر تعصّب خاصّی نداشته باشد.

۳) این‌که تعدیل کننده بیان نکند که جرح از راوی دفع شده است (مرعشی، ۱۴۱۵ ق: ص ۲۰۹)؛

به همین سبب حتی در صورت پذیرش قول اوّل و این‌که سخن جارح را مقدّم بر معدّل بدانیم، نباید گفت سخن هر جارحی بر سخن هر معدّلی مقدم است؛ بلکه این حرف و این قاعده ضوابط و قیودی دارد که جلو اِعمال گسترده این قانون را می‏گیرد، و باید مواظب بود به قول یکی از نویسندگان، در این باره انسان دچار اشتباه نشود (مرعشی، همان: ص ۲۰۹).

در این جا مناسب است سخنی را از التاج السبکی در تحلیل و توضیح چگونگی قبول جرح در مورد راویان احادیث ذکر کنیم که چگونه او این خطر را احساس می‏کرده است:

هر کسی که عدالتش ثابت شود و مدح کنندگان او زیاد و جرح کنندگان او کم باشند و قرینه‏ای هم وجود داشته باشد که سبب جرحش به سبب تعصّب مذهبی یا غیر آن بوده، به جرح دربارة او توجّه نکرده، بنا را بر عدالت او می‏گذاریم. اگر این باب گشوده شود و به طور مطلق جرح را بر تعدیل مقدّم بداریم، هیچ‌یک از راویان بزرگ، در امان نخواهند ماند؛ زیرا به هر حال درباره هر یک از آنان از طرف برخی افراد ایرادها و طعن‌هایی وارد شده است (تاج الدین السبکی، بی‌تا: ج ۲، ص ۹).

وی از ابن عبدالبر نقل می‏کند که در این باره گفته است:

کسی که عدالت او اثبات شده و پیشوایی او در علم، مورد قبول باشد... به سخن هیچ‌کس درباره‌اش توجّهی نمی‏شود، مگر جرح او با بینه‏ای عادل که جرح یا سخن او صحیح باشد، به صورت شهادت اثبات شود.... (تاج الدین السبکی، همان: ج ۲، ص ۱۰).

با توجّه به آن‌چه ذکر شد، روشن می‌شود که قول به تقدّم قول جارح بر معدّل، کلّی و همه جایی نیست و این استناد ابن خلدون به صورت عام غیر قابل قبول است؛ به ویژه در مورد احادیث امام مهدی که وی ذکر، و برخی از راویان آن احادیث را تضعیف کرده، در برخی موارد این تضعیف بیش‌تر جنبة تعصّبی و فرقه‏ای داشته که همان گونه که پیش‌تر ذکر کردیم، چنین جرحی نزد اهل نظر اعتبار ندارد که ابن خلدون حداقل در مورد ۵ نفر از این راویان بر اساس شیعی بودن داوری کرده که عبارتند از:

۱) فطر بن خلیفه که دربارة او گفته: فیه تشیع قلیل، ثقه شیعی (ابن خلدون، ۱۴۲۱: ص ۲۴۶).

۲) عمار الدُهْنی: مع ما ینضم الی ذلک من تشیع عمار الذهبی (همان: ص ۲۵۱).

۳) هارون: هومن ولد الشیعه (همان: ص ۲۴۷).

۴) عبدالرزاق بن همام: و کان مشهوراً بالتشیع (همان: ص ۲۵۲).

۵) یزید بن ابی زیاد: من کبار ائمه الشیعه (همان: ص ۲۵۰)؛

بنابراین نمی‏توان به استناد این‌که یک راوی را شخصی آن هم گاهی با انگیزه‏های فرقه‏ای و تعصّبی تضعیف کرده، حدیث را تضعیف کنیم و از استناد بیندازیم بدون توجّه به این‌که دیگران این شخص را توثیق کرده‏اند.

راستی اگر چنین روشی معمول شود، آیا می‏توان یک نفر از راویان احادیث اهل سنّت را از این قاعده مستثنا دانست؟ به قول یکی از نویسندگان معاصر، هیچ راوی نیست، مگر این‌که هم دربارة او جرح و هم مدح وارد شده و اگر بدون قراین، یکی را بر دیگری مقدّم بداریم، بسیاری از احکام شریعت از دست خواهد رفت (محمد ضیاءالدین، ۱۴۱۵ ق: ص ۱۷۳).

شاید به همین سبب بوده که یکی از نویسندگان اهل سنّت گفته است:

او (ابن خلدون) سخن محدّثان را در مورد تقدّم جرح بر تعدیل را خوب متوجّه نشده و چنان‌چه بر گفته‏های آن‌ها آگاهی می‏یافت و خوب می‏فهمید، آن‌چه را گفته است نمی‏گفت (احمد شاکر، ۱۴۱۶ ق: تحقیق مسند احمد، ج ۵، ص۱۹۷).

تازه چنان‌چه جرح شخصی نیز محرز شود، در دیدگاه صاحب نظران اهل سنّت چنین نیست که هر جرحی باعث رد و طرد احادیث و روایات آن شخص شود؛ بلکه جرح شدید و تند، سبب ردّ احادیث آن فرد است و فقط در این صورت، احادیث منقول به وسیلة او از درجه اعتبار ساقط می‏شود (عبدالعظیم البستوی، ۱۴۲۰ ق: ص ۳۶۴).

در پایان این قسمت، ذکر این نکته خالی از فایده نیست و آن این‌که ابن خلدون که در همین مقدّمه، صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتاب‌های صحاح و سنن را می‌ستاید و آن‌ها را امهات کتب حدیث معرفی کرده، شروط پذیرش راوی را به ویژه در صحیحین مقبول و معتبر نزد همه عالمان اهل سنّت می‏شمارد (ابن خلدون، ۱۴۲۱: ص ۳۵۳)، گویا خبر ندارد که تعدادی از این راویان احادیث مهدی که در این بخش از کتاب او جرح و تضعیف شده‏اند، از رجال یکی از صحیحین یا هر دو صحیح هستند؛ مانند:

۱) عاصم بن ابی النجود، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، ۱۴۱۳ ق: ج ۲، ص ۲۱۴).

۲) عکرمة بن عمار العجلی، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (همان: ج ۳، ص ۵۵).

۳) یزید بن ابن زیاد الهاشمی، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (همان: ج ۴، ص ۲۵۰).

۴) ابوعبدالرحمن عبدالله بن لهیته، در صحیح مسلم و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (همان: ج ۲، ص ۳۳۶).

۵) عمرو بن ابی قیس، در صحیح بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است. (همان: ج ۳، ص ۱۶۳).

۶) اسد بن موسی بن ابراهیم، در صحیح بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (همان: ج ۱، ص ۱۱۰).

تعدادی از روایات مهدویت که ابن خلدون آن‌ها را ضعیف دانسته است، به سبب وجود یکی از این چند نفر در سند آن احادیث بوده؛ در حالی که این‌ها در اسناد صحیحین یا یکی از صحیحین و نیز دیگر کتب معتبر اهل سنّت حضور دارند.

البتّه ابن خلدون با زیرکی و هوشمندی به منظور گریز، بلکه پیشگیری از پاسخی نظیر جواب پیشین، عباراتی بدین معنا می‏نگارد:

مگوی که مانند این (عیوب) چه بسا در راویان دو صحیح (بخاری و مسلم) نیز راه یافته است؛ زیرا در میان امت، به اجماع، اخبار این دو کتاب مقبول و معمول است و اجماع، خود، نیکوترین دفاع و بزرگ‌ترین حمایت از حقیقت به شمار می‏آید (ابن خلدون، ۱۴۲۱: ص ۲۴۵).

باید به این قاضی شهیر گفته شود که عالمان هر دو فریق، در موضوع مهدویت نیز «اجماع» کرده‏اند؛ چنان‌که متن عبارات آنان پیش‌تر نقل شد. چگونه است که شما دربارة «صحیحین»، اجماع را نیکوترین و بزرگ‌ترین مدافع می‏دانید؛ امّا در اعتقاد به ظهور منجی، همین اجماع، بی اثر و بدون ثمر می‏شود؟! با این که دربارة کتب بخاری و مسلم، فقط سنّیان اجماع کرده‏اند، نه شیعیان، برخلاف اعتقاد به مهدی که همة فرقه‌های اسلامی بر آن اجماع کرده‏اند. آیا این گونه داوری قابل توجیه است؟

مهدی اکبرنژاد

منابع و مأخذ

۱. ابن تیمیه، احمد، علم الحدیث، قاهره، دارالتوفیق، اول، ۱۴۰۴ ق.

۲. ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۱ ق، ج ۷.

۳. ابن‌خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن‌خلدون، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۲۱ ق.

۴. ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، علوم الحدیث، دمشق، دارالفکر، سوم، ۱۴۰۴ ق.

۵. احمد اسماعیل المقدم، محمد، المهدی و فقه اشراط الساعه، ریاض، الدار العالمیه، اوّل، ۱۴۲۳.

۶. الاعظمی، محمد ضیاءالرحمن، دراسات فی الجرح و التعدیل، بیروت، عالم الکتب، اول، ۱۴۱۵ق.

۷. برزنجی، محمد رسول، الاشاعة لاشراط الساعه، قاهره، مشهدالحسینی، اوّل،۱۳۷۰ ق.

۸. البستوی، عبدالعلیم عبدالعظیم، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث والآثار الصحیح، بیروت، دار ابن حزم، اوّل، ۱۴۲۰ ق .

۹. بنداری، سلیمان و سید کسروی، حسن، موسوعة رجال الکتب التسعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، اوّل، ۱۴۱۳ ق ج ۱ ـ ۴.

۱۰. السُبْکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، ج ۲.

۱۱. السیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۹ ق، ج ۱.

۱۲. العباد، عبدالمحسن، «الرد علی من کذب بالاحادیث الصحیحه الوارده فی المهدی»، مجله الجامعة الاسلامیه، ۱۴۰۰ ق، ش ۴۵.

۱۳. الغماری، احمد بن محمد بن الصدیق، ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، دمشق، مطبعة الترقی، اوّل، ۱۳۴۷ ق.

۱۴. القنوچی، السید محمد صدیق خان، الاذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة، قاهره، مطبعة المذی، دوم، ۱۳۷۹ق.

۱۵. الکتانی، محمد بن جعفر بن ادریس، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، فاس، مطبعة المولودیه، اوّل، ۱۳۲۸ ق.

۱۶. المرعشی، محمد عبدالرحمن، فتح المنان بمقدمة لسان المیزان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، اوّل، ۱۴۱۵ق.

۱۷. محمد شاکر، احمد، تحقیق مسند احمد بن حنبل، قاهره، دارالحدیث، اوّل، ۱۴۱۷ ق، ج ۳.

۱۸. هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بیروت، مؤسسة الرسالة، اوّل، ۱۴۱۷، ج‏۲ .