چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
احساسات باید کنار بروند
خراب، مالباخته، از دست رفته!
فصل ششم از بخش اول «تربیت احساسات»، اثر گوستاو فلوبر، اینگونه آغاز میشود: «فردریک موروی» جوان که محبت خانم «آرنو» را بهخود جلب کرده است، در میان تعجب دوستش دلوریه، با همت و پشتکاری عجیب، امتحانات دانشگاه را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر میگذارد و بعد از آنکه فارغالتحصیل شد دیگر خود را در مقام وکیل مجلس یا حتی وزیری میبیند که با ارثی که به دست آورده جایگاهی یگانه در پایتخت خواهد یافت چنانکه نجات ملتی بسته به زبان او باشد و «او»، خانم آرنو، در میان خیل شنوندگان نطقهایش، برای او اشک شوق بریزد. پس، با تمام این امیدها، به شهرستان برمیگردد تا موضوع ارثیه را پیگیری کند. در آنجا مادرش به او خبر میدهد که آنقدرها هم که فکر میکردند ثروتمند نیستند و احتمالا از ارث هم خبری نخواهد بود. اینچنین، در چشم به هم زدنی، تمام رویاهای فردریک بر باد میرود. بدون ارث، زندگی در پاریس - که هنر، دانش و عشق، «سه چهره پروردگار»، تنها در آنجا رویت میشوند - برایش غیرممکن میشود و او باید به زندگی در شهرستان تن دهد، در دفتر یک وکیل منشیگری کند، دختر معمولی همسایه را به زنی بگیرد و باقی عمر را در ملال «حاشیه» سپری کند. اما اینطور که دیگر «تربیت احساسات»ای ساخته نمیشود! فردریک باید ارث ببرد (و میبرد)، دوباره مالدار شود و به پاریس برگردد تا چهرههای پروردگار دوباره خود را به او و به ما نشان بدهند. سرنوشت فردریک به «مالداری» گره خورده است و سرنوشت رماننویس هم. ثروت برای قهرمان رمان نوعی «فراغت» به ارمغان میآورد تا وقت خود را، فارغ از اشتغال به امور روزمره و ملالآور، در «محافل» و در جمع آدمهایی از همه نوع بگذراند. و برای رماننویس فراغتی، تا مصالح لازم برای خلق رمان خود را فراهم سازد. حقیقت این است که رماننویس باید مصالح فراوانی برای نوشتن یک رمان در دست داشته باشد. رمان فلوبر به ما نشان میدهد که او انگار باید از همهچیز باخبر باشد: از عقاید رایج در زمینه سیاست، اقتصاد، هنر و مسایل اجتماعی و حقوقی گرفته، تا طرز ساخت ظروف چینی، خلق و خوی زنان، جنس پردهها، مدل کفشها و خلاصه بینهایت اطلاعات دیگر که برای خلق یک «جهان» در دل یک رمان لازماند. گویی رماننویس باید از نوعی بیکارگی برخوردار باشد تا صرفا دست به مشاهده جهان بزند، نوعی بیکارگی «فلانوروار» که از او موجودی توأمان بیخیال و حساس بسازد.
اما تفاوت فلانور و رماننویس مورد نظر در «جیب پرپول» دومی است. بله، رماننویس باید مصالح فراوانی برای خلق یک رمان در دست داشته باشد، اما مهمتر از داشتن مصالح، توانایی او برای تنظیم آنها و شکلدادن به آنهاست. نویسنده به نوعی گوشهنشینی و خلوتگزینی نیاز دارد تا با تحمیل رنج بسیار به خود و کار طاقتفرسا بر روی اثر خود، به قول فلوبر، به یک «شکل ادبی ژرف» دست یابد و این همه البته لازمهاش این است که او از «امنیت مالی» برخوردار باشد. از نویسندهای که صبحها سر ساختمان است، عصرها تدریس خصوصی میکند و شبها پشت میز کار مینشیند، چیزی بیرون نمیآید. رماننویس باید خود را صرف نوشتن کند و «آدم قلم» شود، زیرا قصد انجام کاری عظیم کرده است. او میخواهد مشاهداتش را ذره ذره، با وسواس و با تکیه بر حافظه و تکنیک، کنار هم بنشاند و با کلمات بناهایی (سالنها، کافهها، پارکها، پاساژهایی) بسازد که به اندازه بناهای بیرون از اثرش واقعی باشند. و شهرهایی بسازد و حوادثی خلق کند و قهرمانهایی که در «کوره حوادث» پخته شوند یا به قول بوردیو، «سالمندی اجتماعی» را تجربه کنند. اما نویسندهای که این همه را تصویر میکند خود باید به همان اندازه «سالمند» (که یعنی باتجربه) باشد و این ویژگی، بیش از همه، در مهارت او در استفاده از کلمات و «توصیف» (محصول بیخیالی و حساسیت) بروز مییابد. او با قلم خود جهانی خلق میکند هرچند همان قلم را هم «سرمایه» باید به حرکت درآورد.
گویی رماننویس برای خلق جهانش باید مستغنی باشد و البته «بیغرض». رماننویس، در مقام مشاهدهگر، همهچیز را در اطراف خود میبیند و جهانی که خلق میکند نیز، برای آنکه واقعی باشد، باید همهچیز را در بربگیرد. او در عین حال که قطعا از موضعی به جهان مینگرد، به گونهای مینویسد که گویی خالی از هرگونه موضع است. رماننویس، در هنگام خلق جهانش، خود را به «لاادریگری» میزند. او خود را از قید هرگونه ایدئولوژی رها میکند تا بتواند همه آنها را به اثر خود راه دهد. رماننویس برای آنکه اثری متعهد خلق کند، باید فردی خنثی و بیغرض باشد. به عبارت دیگر، فلوبر نشان میدهد که تعهد رماننویس، بهنحو تناقضنمایی، در «خنثی بودن» اوست.
مالداری، فراغت و بیغرضی؛ درسهای فلوبر برای رماننویس جوان! اما چیست آنکه او را از قهرمانش متمایز میکند؟ هربار که هنر، دانش و عشق، دل فردریک را میزنند، او دست به خیالبافی میزند و میخواهد رمانی بنویسد. اما فردریک از نوشتن عاجز است. او هنوز «جوان» است و دستخوش احساسات. گفتهاند که فلوبر هم نویسندهای احساساتی بود. دوستان نزدیکش، از جمله هنری جیمز، عقیده داشتند او هرگز از بیست سالگی فراتر نرفت، اما فلوبر میدانست که دستکم برای نوشتن، باید احساسات کنار بروند.
مهدی امیرخانلو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست