پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اعجاز ادبی قرآن مؤثرترین سلاح در برابر عملیات روانی مشرکان


اعجاز ادبی قرآن مؤثرترین سلاح در برابر عملیات روانی مشرکان

در این مقاله سعی بر آن است تا از منظر دیگری بر اعجاز قرآن بپردازد و از این طریق به اقناع مخاطب بپردازد این نظرگاه اعجاز ادبی قرآن است

قرآن را نباید یک کتاب علمی و طبیعی تصور کرد که در پی تشریح و تبیین قوانین و فرمول‌های فیزیک و شیمی و یا هیئت و زیست‌شناسی است، همچنان که نباید آن را کتاب تاریخ پنداشت، که در پی انعکاس رویدادها، اتفاقات، جریانات، حوادث، فراز و نشیب‌های زندگی اقوام و امت‌ها و یا در پی وقایع‌نگاری است. قرآن نه این است و نه آن، اما کتابی است که شاید بیش از هر کتاب و هر مکتب علمی دیگری طبیعت و تاریخ را به عنوان دو منبع مهم معرفت و شناخت معرفی می‌کند پیروان خود را با سبک ادبی ویژه‌اش و در راه اهداف تعالی‌خواهانه تربیتی و سازندگی‌اش به شناخت رموز و اسرار و قوانین و نظامات حاکم بر طبیعت و به شناخت سنن و ضوابط و قانون مداری حاکم بر سیر تاریخ و جامعه فرا می‌خواند. در این مقاله سعی بر آن است تا از منظر دیگری بر اعجاز قرآن بپردازد و از این طریق به اقناع مخاطب بپردازد. این نظرگاه اعجاز ادبی قرآن است.

● مقدمه

عملیات روانی جنگ و کشمکش گسترده و فراگیری است که با به کارگیری، ابزارها و روش‌های فرهنگی، ادبی، هنری، تبلیغی، زبانی و ارتباطی گوناگون و به منظور تأمین مقاصد اعتقادی و ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظایر آن صورت می‌گیرد. هدف عملیات روانی به زانو درآوردن دشمن بدون جنگ و خونریزی، و از طریق نفوذ و تسخیر روان، عقل و احساس است. بر این اساس، نبرد روانی با توجه به موضوع، جهت و طراح آن، تحقق و به ارزش و یا ضدارزش تبدیل می‌شود..

آنچه ارتباط عملیات روانی را با حق و حقیقت روشن می‌کند، طراح، مجری، جهت‌گیری و هدف آن است.

قرآن در اینکه جهت‌گیری‌ها را، نگرش‌ها و نیت‌ها تعیین می‌کنند، بیانی بس نیکو دارد:

«اَلَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلوُنَ فِی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلوُنَ فِی سَبیلِ الطّاغوُتِ…»(نساء: ۷۶)

یعنی: «مؤمنان [به خدا] در راه خدای یکتا می‌جنگند و کافران [به او] در راه طاغوت نبرد می‌کنند.»

در اینجا جهان‌بینی و ایدئولوژی رزمندگان و اهداف و مقاصد آنان است که بنیان، اساس و ماهیت جنگ را تعیین می‌کند و به آن ارزش و معنا می‌بخشد. اگر این جهان‌بینی و ایدئولوژی، توحیدی و خداگونه باشد و نیت و قصد رزمنده، "راه خدا" باشد، آنگاه نبرد، نبردی است برای خدا و در راه او. ولی اگر جهان‌بینی و ایدئولوژی را کفر، و نیت و مقصد را غیرخدا تشکیل دهد، آنگاه نبرد، نبردی است در راه شرک و کفر.

رسول خدا(ص) نیز در قصد و نیت، با عمل و کنش انسانی و اجتماعی می‌فرماید:

«اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّیات وَ لِکُلِّ امْریءٍ مانَوی فَمَنْ غَزا اِبْتِغاءَ ما عِنْدَاللهِ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ غَزا یُریدُ عَرضَ الدُّنیا اَوْ نَوی عِقالاً لَمْ یَکُنْ لَهُ اِلاّ مانَوی (وسائل الشیعه: ۱/۴۸)

یعنی: «رفتارها و کنش‌ها بر اهداف و نیت‌ها بستگی دارند، و برای هر کسی همان است که نیت و قصد می‌کند. پس آن کس که می‌جنگد برای رسیدن به آنچه در نزد خداست پاداش او بر خدای عزوجل است و کسی که می‌جنگد برای رسیدن به [منافع] دنیایی یا نیت او [از جنگ] دریافت افساری باشد جز بدانچه قصد کرده است نخواهد رسید.»

بر این اساس بدون در نظر گرفتن دیدگاه‌، جهان‌بینی، ایدئولوژی، نیت و قصد و انگیزه نمی‌توان در مورد خوبی یا بدی، روا یا ناروا بودن نبرد روانی قضاوت و داوری کرد یا آن را ذاتاً و با در نظر نگرفتن مقاصد و انگیزه‌های فاعلان آن، امری ناروا یا نامشروع دانست.

این مسئله به ویژه زمانی که دشمن برای مقابله و رویاروی از عملیات روانی استفاده می‌کند؛ اهمیت بیشتری می‌یابد، زیرا در چنین شرایطی منطقی‌ترین و صحیح‌ترین راه استفاده از همان ابزار، روش و نوع نبردی است که دشمن به کار گرفته است. به بیان قرآن:

«…فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَااعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُواللهَ وَ اعْلَمُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقینَ…»(بقره: ۱۹۴)

یعنی: «پس هر آن کس بر شما جور و تجاوز نماید، پس با او مقاومت نمایید به گونه‌ای که بر شما تجاوز کرده است و تقوای الهی را پیشه خود سازید و بدانید که خداوند یکتا، بدون تردید با متقین است.»

و یا «وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عوُقِبْتُم بِهِ …» (نحل: ۱۲۶)

یعنی: «و اگر شما را دچار سختی و عقوبت ساختند، پس شما نیز به قدر آن در مقابل انتقام گیرید….»

از همین روی قرآن کریم، کلام و وحی پروردگار عالم، در مقابله با عملیات روانی گسترده و همه‌جانبه مشرکان در برابر اسلام، قرآن و پیامبر(ص) که بسیار گسترده و فراگیر چون یاوه‌پراکنی، اتهامات گوناگون، طعنه زدن، نمایش خوی استکباری، منزوی کردن، استهزاء و تمسخر، القای ترس، تهدید و خشونت (ر.ک. جمشیدی؛ پ۱۳۸۳: ۱۷-۱۰) بود به یکی از مؤثرترین سلاح‌ها و روش‌های جنگ روانی مبادرت کرده است که ما آن را "اعجاز ادبی قرآن" می‌نامیم. بر همین اساس در این نوشتار به بررسی مختصر "اعجاز ادبی قرآن" به مثابه برنده‌ترین شیوه عملیات روانی – در برابر کفار و مشرکان و نبردهای روانی آنان علیه پیامبر و قرآن می‌پردازیم. البته این مقاله مدعی نیست که اعجاز زبانی و ادبی قرآن صرفاً به مثابه نوعی خنثی‌سازی در مقابل عملیات روانی دشمن مطرح شده است بلکه این اعجاز بعدی الهی، فراگیر و همیشگی است که یکی از بزرگترین تأثیرات آن مغلوب کردن و به زانو درآوردن دشمنی بوده که برای مقابله با پیامبر اسلام (ص) و قرآن جنگ روانی شدید و گسترده‌ای را آغاز کرد و به پایان رساند.(همان) منظور از اعجاز ادبی نیز در این نوشتار ابعاد بلاغی، بیانی و معنوی اعجاز قرآن است، هر چند بیشتر بر بعد لفظی و زبانی تأکید می‌شود.

● وحی الهی و پیامبری

قرآن وحی الهی است. وحی در لغت به معنای "اعلام در خفاست". (ابن منظور؛ ۳/۳۲۰) که بیانگر رابطه‌ای اعلامی است که «جز از طریق رمزی خاص صورت نمی‌پذیرد.» (ابوزید؛ ۷۶:۱۳۸۰) رمز نیز دارای معنا و مفهومی خاص است که این مفهوم و معنا در وحی (پیام رمزآلود اعلامی) گنجانده می‌شود و ضرورت دارد که رمز به گونه‌ای بیان شود که بتواند با مخاطب رابطه برقرار کند یعنی «در عمل ارتباط و اعلام، میان فرستنده و گیرنده، یعنی دو طرف عمل ارتباطی (وحی) مشترک باشد.»(همان)

برای نمونه در قرآن کریم این پیام رمزآلود اعلامی بین زکریا و قومش برقرار می‌‌شود:

«فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحرابِ فَاَوْحَی اِلَیْهِمْ اَنْ سَبِّحُوهُ، بَکْرَهً وَ عَشِیّاً»(مریم:۱۱)

(پس حضرت زکریا به میان قوم خویش آمد و به آنان به زبان رمز و اشاره اعلام کرد که بامداد و شامگاه تسبیح خدای ‌گویند.)

بر این اساس پیامبری و پدیده نبوت بر پیوستگی و ارتباط انسان برگزیده‌ با ملأ اعلی و ایده‌آل مطلق هستی استوار است که به صورتی رمزآلود یعنی وحی بیان می‌شود. این ارتباط میان پیامبر – به عنوان انسانی برگزیده – و خدا یعنی واجب‌الوجود و بالذات و خالق مطلق هستی، بر اساس ویژگی خاصی است که از آن به گزینش الهی یاد می‌شود؛ به بیان قرآن:

«وَ اِذ جاءَتْهُمْ آیَهُ قالُوا لَنْ نوُمِنَ حَتّی نؤُتی مِثْلَ ما اوُتِیَ رُسُلُ اللهِ، اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه…»(انعام: ۱۲۴)

«و چونان آیه‌ای [از جانب خدا] برای آنان آید، گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا اینکه مانند آنچه به پیامبران الهی داده می‌شود به ما نیز داده شود؛ [بنگر که چه ناآگاهانه سخن می‌گویند، در حالیکه] خداوند یکتا می‌‌داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.»

بر اساس این آیه، بسیاری از کفار و مشرکان می‌گویند، چرا به ما نیز وحی نمی‌شود، و تا همانند پیامبران خدا بر ما وحی نازل نشود، ما ایمان نمی‌آوریم. خداوند در رد این بیان به استدلالی اشاره می‌کند که این امر یعنی تعیین جایگاه رسالت در بین افراد بشر، گزینشی الهی است و او بر مبنای دانش و حکمت مطلق خویش (اعلم) به چنین گزینشی مبادرت می‌ورزد. پس پیامبری و نبوت نوعی رابطه و پیوستگی خاص است که بر مبنای گزینش الهی پدید می‌آید و زبان این رابطه و پیوستگی معنایی وحی نامیده می‌شود که زبانی است رمزآلود، پیچیده، اما به گونه‌ای است که عامل برقراری ارتباط میان گیرنده (بشر) و فرستنده (خدا) است.

پیامبر (ص) از این حیث انسانی است که به کمال سلوک و ادراک انسانی رسیده به گونه‌ای که از مادیات جدا شده و می‌تواند حقایق را دریابد و در سایه چنین پاکی، تهذیب، سلوک و ادراکی است که توانایی دریافتن پیام وحی را دارد. به زبان فارابی:

«وقتی قوه متخیله در شخصی به نهایت کمال رسد، و محسوساتی که از خارج می‌آیند بر او مستولی نشوند، و او را در خود مستغرق نسازند، می‌تواند از عقل فعال، جزئیات حال و آینده یا صور آنها را از میان محسوسات بپذیرد. نیز صور معقولات مفارقه و دیگر موجودات شریفه را می‌پذیرد و آنها را می‌بیند و آدمی را به آن نسبت که از معقولات پذیرش است، از امور الهی آگاهی است و این برترین مراتبی است که انسان به نیروی متخیله بدان تواند رسید.» (فارابی؛ ۱۹۴۸: ۸۶-۸۵)

بدین سان دیده می‌شود که پیامبر انسان برگزیده‌ای است که هم توانایی ادراک و دریافت وحی را دارد و هم شرایط انتقال آن را. از این ویژگی‌ها در زبان شریعت و کلام اسلامی به عنوان عصمت یاد شده است که هم توان والای پیامبر را می‌رساند که دیگران این توان را به دست نیاورده‌اند و هم برخورداری او از شرایط پیام‌گیری و پیام‌رسانی یعنی امانتداری و شهامت بیان پیام و پذیرش آن را که دیگران توانایی انجام آن را ندارند. برای نمونه:

از امام حسن عسگری (ع) روایت شده است که آن حضرت در مورد پیامبر اسلام(ص) فرمود

«چون چهل سال از سن آن حضرت گذشت حق تعالی دل او را بهترین دل‌ها و خاشع‌تر و مطیع‌تر و بزرگ‌تر از همه دل‌ها یافت، پس دیده آن حضرت را نور دیگر داد و امر فرمود که درهای آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین می‌آمدند و آن حضرت نظر می‌کرد و ایشان را می‌دید و رحمت خود را از ساق عرش تا سر آن حضرت متصل گردانید پس جبرئیل فرود آمد و اطراف آسمان و زمین را فرو گرفت و بازوی آن حضرت را حرکت داد و گفت یا محمد(ص) بخوان، فرمود چه چیز بخوانم؟ گفت: اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ… (علق:۱) (قمی: ۱۳۳۱:۳۴)

بدین سان دیده می‌شود که پیامبری، گزینشی الهی از میان بشر است که بتواند وحی را دریابد و شرایط امانتداری و انتقال و رساندن آن را به دیگران داشته باشد و لذا پیامبران به درجه‌ای می‌رسند که بتوانند در افقی که بدان اختصاص دارند، به شهود ملأ اعلی و شنیدن سخنانی نفسانی و خطاب الهی دست یابند. (ابن خلدون: بی‌تا: ۹۸)

پس پیامبران الهی، پس از رسیدن به درجاتی از کمال انسانی است که شایستگی دریافت وحی را می‌یابند و در همین دو یعنی برخورداری از کمال انسانی و دریافت وحی که نشانه اولی عصمت و نشانه دومی اعجاز است از ساحران و کاهنان و دانشمندان و حکیمان و نوابغ ممتاز می‌گردند. یعنی پیامبران در عین پاکی و سلوک نفسانی تکیه بر خدا دارند و از طریق ارتباط با او یعنی از طریق وحی است که پیامبر می‌شوند؛ در حالیکه مثلاً «کاهنان به عکس پیامبران متکی به تلاش‌های بشری خود هستند و برای جدا شدن از موانع جسمانی خود، از هر آنچه [بیرون از سرشت و فطرتشان] ایشان را یاری رساند استمداد می‌جویند. ارتباط ایشان به دلیل بهره‌گیری از ابزارهایی چون سجع‌گویی و استخوان حیوانات ناقص است و به همین دلیل در اخبار و دانشی که به دست می‌آورند احتمال صدق و کذب وجود دارد.» (ابوزید: ۱۳۸۱: ۸۷)

در حالیکه در مورد پیامبران این گونه نیست، آنها در اثر کمال نفسانی مبتنی بر فطرت الهی خویش به دریافت وحی نائل آمده‌اند و ارتباط ایشان از سویی با بالاترین و کامل‌ترین منبع معرفت یعنی معرفت الهی است و از سوی دیگر آنها در سایه‌ آن و با استمداد از آن منبع است که کمال را درمی‌یابند و توانایی ادراک وحی را به دست می‌آورند لذا ارتباط آنها کامل و دقیق است و از همین روی در اخبار و دانشی که از طریق وحی به دست می‌آورند هرگز احتمال کذب وجود ندارد بلکه صدق محض است. به طور کلی وحی الهی برای پیامبران بالاترین درجه ارتباط، رمز و پیام است که اصولاً «براساس نیازی است که نوع بشر به هدایتی الهی دارد ….»(مطهری؛ بی‌تا: ۸) به علاوه باید دانست که «وحی الهی تأثیر شگرف و عظیمی به روی شخصیت حامل وحی یعنی شخص پیامبر می‌نماید. به حقیقت او را مبعوث می‌کند یعنی نیروهای او را برمی‌انگیزد و انقلابی عظیم و عمیق در او به وجود می‌آورد و این انقلاب در جهت خیر و رشد و صلاح بشریت صورت می‌گیرد و واقع‌بینانه عمل می‌کند. (همان: ۹)

وحی قرآنی و ابلاغ رسالت در برابر کفر و شرک

ارتباطی که بین خدا و پیامبر اسلام(ص) در هنگام نزول وحی برقرار می‌شود، ارتباطی دقیق و پیچیده است. از این ارتباط – نحوه دادن پیام – در سوره مزمل به عنوان القاء یاد شده است:

«اِنّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» (مزمل: ۵)

(ما بر تو سخنی سنگین و ارزشمند القا می‌کنیم.)

در این ارتباط براساس برخی از دیدگاه‌ها که صحیح‌تر به نظر می‌رسد پیامبر خدا(ص) وحی را به صورت کلامی که او خود بیان کرده است دریافت می‌کند یعنی الفاظ و واژه‌ها نیز از آن خداست. یعنی تنها مفهوم و مدلول کلام از خدا نیست بلکه ساختار و پیکره ادبی که مفاهیم و مدلولات با آن بیان می‌شوند نیز از آن خداست:

«لفظ و معنا هر دو نازل شده‌اند. جبرئیل قرآن را از لوح محفوظ فرا گرفته و همان را فرو آورده است. برخی گفته‌اند که هر یک از حروف قرآن در لوحی محفوظ به اندازه‌‌ی کوه قاف است. در درون هر حرف معانی‌ای نهفته است که جز خداوند عزوجل کسی آنها را نمی‌داند …»(زرکشی؛ ۱۹۷۷: ۱/۲۲۹)

این دیدگاه علاوه بر بیان جامعیت و گستردگی‌ معانی آیات و واژه‌های قرآنی بر انتساب کامل واژه‌ها و عبارات به خداوند یکتا تأکید دارد در حالیکه در مقابل دیدگاهی مطرح است که قائل است قرآن به صورت معانی بر پیامبر(ص) نازل شده است و او پس از یادگیری معانی آنها را به زبان عربی بیان کرده است.(زرکشی: ۱/۲۳۰)

همچنین قرآن خود را کتاب می‌خواند و این نوعی تمایز و مرزگذاری با مفاهیم فرهنگ امی رایج آن زمان است که اهمیت بیان ارتباطی قرآن را به وضوح آشکار می‌سازد. شاید اولین تقابل قرآن با فرهنگ معارض جاهلی همین بیان ناهم‌سنخی قرآن – به عنوان کتاب – با کاربرد این واژه یا مصدر آن کتابت، در زبان عرب جاهلی است چه «در فرهنگ پیش از نزول قرآن، مفهوم کتابت با اموری چون پنهان‌کاری و خفا – که در معنای لغوی وحی وجود دارند – مرتبط بود.» (ابوزید: ۱۱۵) اما قرآن از این نظر به دلیل کتاب بودنش خود را از فرهنگ عربی جاهلی امی متمایز می‌کند و این مسئله از سویی بیان‌کننده صف‌بندی و جبهه‌گیری قرآن به عنوان منبع معرفت و دانش یا فرهنگ قرآنی به عنوان فرهنگ مبتنی بر معرفت و دانش، و سویی دیگر فرهنگ جاهلی مبتنی بر نابخردی و بی‌دانشی بود. در واقع این معارضه قرآن به معنایی معارضه علم و جهل، خرد و نابخردی، هدایت و گمراهی، و رشد و ضلالت است. این موضوع به این دلیل اهمیت داشت که در دوران عرب جاهلی واژه اهل کتاب و امیون متضاد و متناقض قلمداد می‌شدند چرا که صفت اولی به یهود و مسیحیان و دارندگان کتاب آسمانی اطلاق می‌شد و صفت دوم به مشرکان عرب و بت‌پرستان؛ هرچند یهود و مسیحیان آن دوره در حجاز به بیان ابن‌خلدون (ابن‌خلدون:۳۳۲) حتی از دانش شریعت و فقه کتاب و مذهب خویش بی‌خبر بودند. و به این دلیل که متن قرآن با کتاب نامیدن خویش برای مقابله با عملیات روانی دشمن – که به ویژه قرآن را از مقوله‌هایی چون سحر و کهانت و کذب و اساطیرالاولین می‌خواندند سنگرسازی می‌کند و با ترسیم کلی دو جبهه معرفت و اُمّیت، برای خنثی کردن عملیات روانی جبهه امی‌ها وارد مبارزه می‌شود. و همین امر نشان می‌دهد که قرآن کریم تا چه حد از اعجاز بیانی و زبانی خویش برای منکوب کردن دشمنی که تمام ابزارها و روش‌های زبانی و ادبی خویش را برای به زانو درآوردن قرآن و حضرت محمد(ص) به کار گرفته است، استفاده می‌کند و چگونه در برابر تک همه جانبه روانی دشمن به پاتکی بنیادین، همه جانبه و در عین حال قاطع و کوبنده روی می‌آورد.

از سوی دیگر قرآن کتاب بلاغ و ابلاغ است یعنی این پیام باید به مردم ابلاغ و اعلام گردد. بدون ابلاغ، وظیفه رسالت تحقق نمی‌یابد. این است که برخی گفته‌اند: «آنچه نبی را رسول می‌گرداند، همانا ابلاغ است.»(ابوزید؛۱۳۸۱: ۱۱۹)

بلاغ و ابلاغ وظیفه پیامبر است. بدین معنا که این پیام باید وارد عرصه مبارزه، و در برابر مشرکان مطرح شود و با رسایی و آشکاری این امر صورت پذیرد چه بلاغ رساندن آشکار و واضح و رسا است و مخاطب آن نیز انسان‌ها هستند که به عبارتی می‌توان گفت «به نظام زبانی قرآن تعلق دارند و به همان فرهنگی منتسب‌اند که این زبان محور آن است.»(همان)، هر چند نظام معنایی قرآن بسی فراتر و مخاطبان آن عام و جهانی‌اند و به زمانی خاص تعلق ندارند. اسم فاعل ابلاغ، مبلغ است و هرچند مبلغ با عنوان یک نام برای پیامبر خدا(ص) به صورت مشخص در قرآن نیامده است، اما در قرآن عباراتی در مورد آن حضرت ذکر شده یا خصوصیاتی به او نسبت داده شده است که نشان‌دهنده آن است که آن حضرت مبلغ خدایی در میان بشر است و لذا با زبان خدا (وحی) پیام او را به مردم ابلاغ می‌کند. برای مثال خداوند خطاب به او می‌فرماید: «یا اَیُّهَا الرَّسوُلُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اَنْ تَفْعَلَ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ…» (مائده: ۶۷)

یعنی: «ای پیامبر ابلاغ کن، آنچه را که از سوی پروردگارت به تو فرود آمده است و اگر چنین نکردی [پیام ولایت و سرپرستی حضرت علی(ع) را نرساندی] پس رسالت خدایی را نرسانده‌ای (تبلیغ نکرده‌ای).»

و یا می‌فرماید: «وَ اِن تَوَلوَّا فَاِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ»(آل‌عمران: ۲۰)

یعنی: «و اگر آنان روی برگرداندند پس بر تو تبلیغ و بیان و رساندن [حق] است.»

و یا: «وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ اِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ.» (نور: ۵۴ و عنکبوت: ۱۸)

یعنی: «و بر پیامبر جز رساندن و تبلیغ آشکار نیست.»

از این‌گونه بیانات به‌راحتی استنباط می‌گردد که یکی از وظایف، مسئولیت‌ها، اهداف و ویژگی‌های پیامبر بلاغ و ابلاغ و تبلیغ است باید دانست که واژه‌های بلاغ، تبلیغ و مبلغ هر سه واژه از ماده بلغ به معنی رسیدن به آخرین حد و بالاترین مرحله است.(ناجی؛ ۱۳۷۰: ۱۷) بلاغ به معنی رسیدن به پایان مقصد، خواه از لحاظ مکانی، زمانی و یا یک ملاک دیگر است. (ابن‌منظور: ۸/۴۱۹)

پس تبلیغ و ابلاغ و بلاغ به مفهوم رساندن خبر یا حقیقتی به پایان مقصد موردنظر است و مبلغ رساننده این خبر یا حقیقت به مقصد موردنظر است. در نتیجه کار او شناساندن، رساندن و خوب ادا کردن یا به عبارتی، به نحو کامل و مطلوب انجام دادن آن است و این همان وظایف و کارهای داعی است که در صحنه مبارزه با شرک و کفر وارد می‌شود و دعوت خود را بیان می‌کند. یعنی رزمندة برتر و برجستة جبهه‌ای است که قرآن سند عملیاتی آن است. بر این اساس، مسئولیت‌های اصلی مبلغ که در نام‌های خاص رسالتی رسول خدا(ص) نیز مندرج عبارت‌اند از.

۱) از بین بردن جهل و ناآگاهی از طریق واداشتن افراد و مخاطبین به تفکر و آگاه کردن که از اهداف عملیات روانی نیز محسوب می‌شود.

۲) احیا و یادآوری باورها و حقایق فطری تا از طریق آن غفلت و فراموشی از بین برود.

۳) منکوب کردن دشمن در عملیات‌ متعدد و گسترده روانی خود علیه قرآن و پیامبر(ص).

ویژگی بلاغ و ابلاغ به عنوان وظایف پیامبر(ص) و خصوصیت قرآن مبین آن است که بیش از آنکه بر متکلم موردنظر تأکید داشته باشد مخاطب مورد توجه است، بنابراین متن قرآن متنی مخاطب‌محور است. (ابوزید:۱۳۸۱؛۱۲۰)

وجود نداها و خطاب‌های بی‌شماری چون یَااَیَّهَا النّاس، یَااَیُّهَاالَّذِینَ امَنُوا»، «یا اَهْلَ الْکِتابَ» و … نشان‌دهنده مخاطب محور بودن قرآن است. پیام رسانی و بیان زبانی باید با فرهنگ جوامع هماهنگ باشد و بتواند بین مخاطب، متکلم و کلام رابطه برقرار کند تا علاوه بر شکستن هیبت عملیات روانی دشمن، انسان‌ها را نیز به سوی خود جلب، و به پذیرش حقیقت و بازگشت به فطرت وادار کند.

بنابراین اینکه وظیفه پیامبر ابلاغ و ویژگی قرآن بلاغ است نشان‌دهنده اهمیت و ضرورت برخورد تقابل قرآن با فرهنگ جاهلی در عرصه ایمان و دعوت است؛ یعنی فلسفه وجودی قرآن علاوه بر ترتیل و قرائت و تلاوت و تدبر در آیاتش، فلسفه بیان و پیام‌رسانی است که خود نوعی برخورد و رویارویی روانی را با دشمن ایجاد می‌کند.

نویسنده: محمدحسین جمشیدی

منابع

۱. قرآن کریم

۲. عاملی، [شیخ]حر (۱۴۰۹هـ)؛ وسائل الشیعه؛ قم: مؤسسه آل البیت، ۲۹ ج.

۳. جمشیدی، محمدحسین (پ، ۱۳۸۳)؛ عملیات روانی مشرکین علیه پیامبر(ص) و قرآن؛ فصلنامه عملیات روانی؛ سال دوم، شماره ۶، پاییز ۱۳۸۳، صص ۱۷-۷.

۴. ابن منظور، ()؛ لسان العرب؛ بیروت:

۵. ابوزید، نصر حامد (۱۳۸۱)؛ معنای متن؛ ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اول.

۶. فارابی، ابونصر (۱۹۴۸م.)؛ آراء اهل المدینه الفاضله؛ قاهره: طبع دکتر عثمان امین.

۷. قمی، [شیخ]عباس (۱۳۳۱)؛ منتهی الامال؛ تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.

۸. ابن خلدون، عبدالرحمان، (بی‌تا)؛ المقدمه؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی.

۹. مطهری، مرتضی، (بی‌تا)؛ وحی و نبوت؛ قم: انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسه حوزه علمیه قم.

۱۰. زرکشی، بدرالدین محمدبن‌عبدالله (۱۹۷۷م.)؛ البرهان فی علوم القرآن؛ بیروت: دارالمعرفه للاطباعه و النشر، چاپ سوم.

۱۱. ناجی، محمدرضا (۱۳۷۰)؛ شرایط موفقیت تبلیغ؛ تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی؛ چاپ اول.

۱۲. مطهری، مرتضی(۱۳۷۸)؛ آشنایی با قرآن ۱ و ۲؛ تهران و قم: انتشارات صدرا؛ چاپ چهاردهم.

۱۳. احمدی، حبیب‌الله (۱۳۷۶)؛ زیباترین سخن؛ تهران: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، چاپ اول.

۱۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر (۱۴۲۴ق.)؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ تحقیق محمد الفاضلی، صیدا: مکتبه المصریه.

۱۵. ابن هشام، (بی‌تا)؛ السیرهُ النبویه؛ تحقیق مصطفی اسقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: دار ابن کثیر.

۱۶. ابن اسحق همدانی، رفیع الدین محمد (۱۳۷۷)؛ سیرت رسول الله؛ با تصحیح و مقدمه اصغر مهدوی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.