یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تاوان


تاوان

درباره فیلم «کیفر» ساخته حسن فتحی

درام پرکشمکش کیفر را می‌توان از چند سو مورد بررسی قرار داد. از سویی می‌توان با توجه به فقدان الگوهای روایی مناسب و عدم رعایت اصول درام پردازی سینمای بدنه‌ای ایران کیفر را نمونه قابل پذیرشی در این سینما نامید؛ از سویی دیگرهم می‌توان فارغ از نگاه‌های مقایسه ای، ضعف‌های روایی فیلم را برشمرد و کیفیت و سازو کار درون متنیش را بررسی کرد.

مسلما روایت کیفر وپیچ وتاب‌های متعددش گوشه چشمی به جهان نوآرداشته است. مولفه‌های فیلم‌های نوآر که بعد از سال‌ها کم‌کم به یک کهن الگو در تاریخ سینما تبدیل شده اند، در دنیای کیفر هم دیده می‌شوند.

در جهان نوآر واقعیت تا انتها پوشیده می‌ماند، شخصیت‌ها آن چیزی نیستند که وانمود می‌کنند و ارزش‌ها جای خود را به ضد ارزش‌ها می‌دهند. در این جهان تیره و تار، قهرمان مرحله به مرحله با هزینه‌های عاطفی، فکری و مادی‌ای که می‌پردازد، به سوی فردیتی گام بر می‌دارد که حاصل کشمکش و تعارض‌های اخلاقی محیط پیرامونیش است.

در کیفر هم به واسط‌یک اتهام سیامک مرحله به مرحله از خانواده و اجتماع پیرامونش فاصله می‌گیرد و از آنها می‌گریزد، اما در نهایت سیاوش وار از دل آتش سر بر می‌آورد. او در طی این مسیر با چهره اصلی اطرافیانش روبه‌رو می‌شود و واقعیتی که در ورای نظم عمومی پنهان شده بود را ‌آشکارا مشاهده می‌کند.

پیرنگ فیلم کاملا از عنصر سببیت پیروی می‌کند.

اعدام قریب الوقوع برزو زمینه ساز بحران روانی و بدگمانی ویأس در خانواده متلاشی اوست. با دزدیده شدن پول دیه و نبودن سیامک در مراسم مرگ برادرش، اتهام اصلی زده می‌شود وهمه او را مسبب مرگ برزو می‌دانند. فرار آغاز می‌شود. با کدهای مختلف و‌اشنایی با کسانی مثل مهسا و مشایخ و اسمال چارلی و ابی بن بست کم‌کم چهره اصلی برزو و جنایت‌هایش برای سیامک عیان می‌شود و می‌فهمد که در یک توطئه همگانی

گیر افتاده است.

جلو بودن روایت از مخاطب برگ برنده اصلی هر فیلمنامه‌ای است. روایت پردازی پرتعلیق کیفرهم در هر لحظه مخاطب را به سمت و سویی خاص منحرف می‌کند. تا پیش از دیدار سیامک با اسمال چارلی همه چیز پوشیده ومخفی است. درطی صحبت با اوست که انگیزه مهسا معلوم می‌شود. اسم ابی بن بست به عنوان مسبب اصلی حوادث به میان می‌آید و جست‌وجو شکلی دیگر میابد.

اما با ورود شخصیت اسمال چارلی است که کیفر دارای ابعاد گسترده تری می‌شود. او نماینده لمپن تاریخی فیلمفارسی است. لمپنی که امروز به تبع شرایط شکل و چهره‌ای متفاوت با گذشته دارد اما اخلاقیات و کنش‌هایش فرقی با گذشته ندارد. در واقع او نماینده لمپنیسمی است که بعد از انقلاب به شکلهای مختلف در زیر لایه‌های اجتماع خودش را به تبع شرایط رنگ کرده است.

در کیفرهم به مانند فیلم قبلی کارگردان ( پستچی سه بار در نمی‌زند ) این عامل سرمایه داری و لمپنیسم و بی‌فرهنگی غالب است که جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهد. مهاجرت به ژاپن و تبعاتش، عنصری هوشمندانه در جهت تقویت رئالیسم اجتماعی فیلم است. در واقع روایت کیفربا درآمیختن نشانه‌های اجتماعی و سینمای فیلمفارسی در پی این است که با نقد و زیرذره بین قرار دادن این پدیده‌ها، حال وهوایی بومی پیدا کند و در دام تقلید صرف از جهان نوآرها نیفتد.

اما با وجود تمام این ویژگی‌ها، ضعف‌هایی هم در فیلم مشاهده می‌شود. پیچ و تاب‌های مختلف روایی در جاهایی غیر ضروری و زائد است.

فصل بوکس زیرزمینی چه از منظر روایتی و چه از منظر زیبایی شناسی، زائد و تحمیلی است. جنس این سکانس با کلیت فیلم در تضاد است. با وجود رد و بدل شدن دیالوگی مبنی بر‌اشنایی مشایخ وجمال ( ابی بن بست ) در چنین جایی، فیلم در این سکانس عملا تغییر مسیر می‌دهد و حتی در حد فیلم‌های مبارزه‌ای درجه سه ظاهر می‌شود. کتک خوردن نوچه اسمال چارلی و سیامک هم در راستای افزودن باراحساسی است که هیچ توجیه دراماتیکی ندارد.

اما ضعف عمده کیفر در پایان بندی‌اش است. مجلس رقص بالماسکه با نقاب‌های ژاپنی و توضیح‌های مفصل ابی بن بست، فیلم را در دام نمادپرداز‌ی‌های کلیشه‌ای و پرحرفی می‌کشاند.

درام پر از کشمکش کیفر، که با نشانه‌گذاری‌ها مرحله به مرحله جلو رفته است، با این خطابه طولانی و جریان اولین وارد‌کننده شیشه و... عملا به یک خطابه نزول پیدا می‌کند.

در واقع جنس رئالیسم فیلم با این بخش‌ها در تضادی‌آشکار قرار دارد. موضوع دیگر هم نحوه کشته شدن ابی بن بست است. مشایخ به راحتی از پشت درختان ظاهر می‌شود وشلیک می‌کند. فردی مثل ابی بن بست با این همه هیبت و جبروتش بدون هیچ گونه محافظ و سلاحی خیلی ساده و راحت کشته می‌شود که اصلا باور پذیر نیست.

در کیفر تمام شخصیت‌ها به علت‌های مختلف، مجازات می‌شوند. سیامک به خاطر پاک بودن و عدم آگاهی از جهان ناپاکی که از برادرش شروع و به ابی بن بست ختم می‌شود، در تمام فیلم در پی اثبات بی‌گناهی‌اش است.

برزو تقاص تمامی اعمال خلافش را با مرگش پس می‌دهد. سپیده هم مانند سیامک تاوان‌اشتباهات و پاکی‌اش را با مرگ شوهرش می‌دهد. مهسا تقاص دروغگویی ونقش بازی کردنش را با جدایی پایانی‌اش از سیامک می‌دهد.

به خاطر اینکه بین جهان او وسیامک نماد دیگری از سرمایه داری فاسد به نام مشایخ ایستاده است و بالاخره ابی بن بست که طراح اصلی و نماینده اصلی شر است، با مرگش مجازات می‌شود.

اما با زنجیره این کیفرهاست که طرح اصلی مجازات مشخص می‌شود. مجازات شهری که تمام این آدم‌ها را در دل خود جای داده است. شهری که با بی‌اخلاقی وفساد پنهان وآشکارش ضد قهرمان اصلی فیلم است.

در جهان فیلم‌های نوآرهم همیشه این تضادها و پلیدی‌ها و چهره در سایه و مخوف شهرهاست که عامل اصلی بی‌اخلاقی و بی‌اعتمادی و تنهایی آدم‌ها می‌شود. اگر یک بار دیگر مکالمه بین سپیده و سیامک را در ذهن مرور کنیم به این جمله بر می‌خوریم: « ما همه کرم‌های یک لجنزاریم ».



همچنین مشاهده کنید