چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کدام راه محتشم یا یغما


کدام راه محتشم یا یغما

نگاهی به مجموعه دوبیتی عاشورایی «از این دست» از سیدحبیب نظاری

● یک

شعر آئینی ایران مسیر پر فراز و نشیبی را پیموده است گاه از مسیری غیرمستقیم و استعاری ره سپرده [شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، مثنوی‌های سنایی و عطار و...] و گاه هم مستقیماً سراغ مدح صفات اخلاقی، عملکرد اخلاقی، رویکرد اخلاقی و شمایل اخلاقی بزرگان شریعت رفته؛ در این میان، در زمانه قاجار، مستقیماً به مرثیه‌گویی برای فهم مخاطبان عام پرداخته [یغما جندقی] و این مسیر را چندان پی گرفته که در دوران ۵۷ساله رضاشاهی و محمدرضاشاهی، این وجه از شعر آئینی به دل شعر خواص پسند هم راه یافته شهریار، امیری فیروزکوهی، سرمد و...؛ پس از انقلاب اسلامی ۵۷، شعر آئینی ایران، با قوالب مدرن ـ به شکل کثیرش ـ آمیخته [به شکل قلیل‌اش از لحاظ کمیت، در آثار گرمارودی و صفارزاده روبه‌رو بوده‌ایم در سال‌های پیش از ۵۷] و حاصل‌اش تعداد قابل توجهی شاعر امضاداراست که از شگردهای مدرن برای ارتقای ارثیه ادبی «یغما» سود برده‌اند.

«از این دست» مجموعه «۱۳۳ دوبیتی نذر دست‌های علمدار کربلا»ست که متعلق به شاعری از نسل دوم شاعران پس از انقلاب است. سیدحبیب نظاری [متولد ۱۳۵۱] در این دوبیتی‌ها، چندان دنباله‌روی دوبیتی‌های سال‌های ۶۰ تا ۶۸ نیست؛ نوعی نرمش کلامی در این دوبیتی‌هاست که اگر هم مسبوق به سابقه باشد محصول «حال و هوا»ی روایی آن «سابقه» نیست:

دلم در حسرت بال است، تشنه است

رها و مست و خوشحال است، تشنه است

بیاور دست‌هایت را، دل من

هزار و چارصد سال است تشنه است

مرا دستی به پیکر باشد و تو...

دلی سبز و تناور باشد و تو...

نوشتم «تشنگی» شرط ادب نیست

گلوی دفترم تر باشد و تو...

پرستوهای عاشق فوج در فوج...

تمام آسمان را اوج در اوج...

تو با دستان خود سیراب کردی

فرات تشنه لب را موج در موج

شاید این تفاوت ماهوی این دست از دوبیتی‌ها با دوبیتی‌های دهه ۶۰، حاصل آشتی رباعی و دوبیتی باشد در زمین دوبیتی! در واقع این دست آثار، رباعیاتی هستند که در وزن دوبیتی جاخوش کرده‌اند؛ چیزی که پیش از این، کاری اگر نه محال که بسیار دشوار تصور می‌شد. گرچه این نوع اختلاط قوالب، در بهترین حالت خود، در «مثنوی ـ غزل ـ قصیده»های علی معلم در سال‌های ۶۰ و پیش از آن تجربه شد اما بعضی کارها تا صورت نگیرند مشکل و چون صورت گیرند، سهل می‌نمایند و شاید به همین دلیل است که این مجموعه را می‌توان خواند بارها و تصور کرد که شاعر، کاری نکرده است!

واقعاً تصور ما نسبت به موفقیت یک شاعر چیست؟

جوانی یا پیری شاعر چقدر در پذیرش کاری که صورت داده مؤثر است؟

چقدر به شکل تحقیق میدانی سعی می‌کنیم که موفقیت یک شاعر را ارزیابی کنیم؟

یعنی بنشینیم ببینیم که ما هم می‌توانیم این‌گونه بگوییم یا نه؟

اوایل دهه ۶۰، وقتی رباعیات و دوبیتی‌های زنده‌یادان سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور، توسط مخاطبان هضم و جذب می‌شد، شاعران بسیاری به دلیل سهل بودن این آثار، سرودن‌شان را سهل می‌پنداشتند اما سراغ ندارم حتی یک‌تن از آن جمع را که لااقل یک رباعی یا دوبیتی چون ایشان گفته باشند! آن هنگام، آن دو، از اکنونِ «نظاری» بسیار جوانتر بودند!

● دو

طبیعتاً من از مجموعه دوبیتی «از این دست» انتظار ندارم که تداوم خط نیما باشد و دستاوردهای او را دوره کند، نه! این مجموعه گرچه از شگردهای شعر مدرن دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بهره برده اما ادامه آثار «یغما»ست و نه حتی «محتشم»؛ فرق میان‌«یغما» و «محتشم»، در رویکرد این دو در قبال مخاطب است؛ «محتشم» از «شکل روایی» مراثی خاص عزاداری‌های محرم سود می‌جوید و به شعری خواص‌پسند می‌رسد که لایه‌های نخستین شعرش البته قادر به جذب مخاطب عام نیز هست اما هدف اصلی «خواص» است و «خواص» هم یعنی «عالمان دین»؛ «یغما» اما از آغاز به دنبال جذب عامه مردم است و شاید به همین دلیل است که چندان جایگاه مقربی پیش «خواص» ندارد چرا که زبانش از زبان «مدرسه» جداست. به یاد آوریم که جدایی از زبان «مدرسه» باعث شد تا سبک هندی [که مقارن سبک ایدئولوژیک اصفهانی بود] چند قرن، «خواص» را خوش نیاید و آن را به «طرد»، چون «زینتی بدل»، از انظار پنهان دارند و «یغما» هم به رغم جایگاه ایدئولوژیک خود، به دلیل فروکاستن «رویکردهای آمیخته به رازآمیزی»، به «رویکردهای مشهود و از پرده برون شده»؛ این مسیر را کمابیش پیموده است. بگذارید به صراحت بگویم با تمام احترامی که برای دستاوردهای یغما در حوزه زبان عامه قائلم، راه «محتشم» را ترجیح می‌دهم و از ‌این نظر، دوبیتی‌های خوشایند سیدحبیب نظاری را فاقد معانی ثانویه و ثالثیه می‌دانم و این، برای شعری که امروز طالب آنیم، حُسن نیست.

شبیه غنچه می‌پژمرد و می‌رفت

تبر پشت تبر می‌خورد و می‌رفت

بدون دست هم سقاترین بود

به دندان مشک را می‌برد و می‌رفت

ـ بگو بغض مرا پرپر کند مشک

غم دست مرا باور کند مشک

به دندان می‌برم، اما خدایا

لبانم را مبادا تر کند مشک!

به یاد سرپناه خود بیفتد

کنار خیمه‌گاه خود بیفتد

متاب‌ای ماه، بر دستان زینب

مبادا یاد ماه خود بیفتد

شکی نیست که این دوبیتی‌ها به دلیل «حال‌و هوا» و رویکرد بشدت عاطفی خود قادرند بر مخاطب، تأثیری آنی بگذارند اما آیا بر روایت «علمدار کربلا» چیزی هم می‌افزایند از راه کشف و شهود و نشان دادن منظری نو جهت عاشقان دستاوردهای شیعی؟

محتملاً، مشکل جای دیگری است یعنی مشکل نسلی است که در نسل اول شاعران انقلاب هم، اغلب و اکثر شاهدش بوده‌ایم و مگر اندکی که به تلفیق «یغما» و «محتشم» از مسیر «مولانا و عطار» نائل آمدند، باقی، شعرشان در ازدحام روزها و سال‌ها از یادها شد و از آن همه رباعی و دوبیتی که حسینی و امین‌پور سرودند، تنها اندکی در یادها ماند؛ همان‌ها که به لایه‌های دوم و سوم معنایی دست یافته بودند و البته این زنده‌یادان هم، خیلی زود، به قوالب دیگر پرداختند چون خطر «تکرار» را حس کردند و... نظاری شاعر مستعدی است. می‌تواند نام‌آور هم شود اگر... [توجهش معطوف آن خط حائل میان محتشم و یغما باشد!] اما به هر حال، این دوبیتی‌ها به دل می‌نشینند.



همچنین مشاهده کنید