پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ویرانی فرد از دیدگاه نولیبرالی


ویرانی فرد از دیدگاه نولیبرالی

در ادبیات کلاسیک بورژوایی همواره بر آزادی به مثابه یک حق فردی تاکید شده که با مخدوش شدن آزادی دیگری مرزبندی می شود

چه سود نیکی را،

هنگام که نیکان سرکوب می‌شوند؟

چه سود آزادی را،

هنگام که آزاد مردان، در بند می‌زیند؟

چه سود دانایی را،

هنگام که نادانان، نانی به چنگ می‌آورند،

که همه‌گان نیازمند آن‌اند؟

به جای آن‌‌که ، تنها خود نیک باشید، بکوشید-

طرحی دراندازید،

که نفس آزادی ممکن گردد،

تا همه‌گان آزاد باشند و نیازی به آزادی نباشد.

به جای آن‌که‌، تنها، خود خردمند باشید، بکوشید-

طرحی دراندازید،

که نابخردی را از جهان براندازید!

تا کس را زین کالا، هیچ بهره نباشد....[۱]

در ادبیات کلاسیک بورژوایی همواره بر آزادی به مثابه یک حق فردی تاکید شده که با مخدوش شدن آزادی دیگری مرزبندی می‌شود. مارکس در پاسخ به این مفهوم از آزادی فردی می‌گوید: «پس دیگری مرز آزادی من است و من بدون دیگران آزاد خواهم بود.» مارکس هم‌چنین این مفهوم از آزادی را «نه حق انسان به آزادی برپایه‌ی اتحاد انسان با انسان، بلکه بر جدایی انسان از انسان» تحلیل می‌کند که در آن «حق فرد محدود شده به خود است.»

در همین تعریف به‌ظاهر ساده و منطقی نطفه‌ی تعارض و تضاد منافع میان فرد و جامعه را که ناشی از تضاد منافع طبقاتی است به‌روشنی می‌توان دریافت کرد.

لیبرالیسم که خاستگاه حرکت خود را حقوق مدنی قرار داده و از این دیدگاه خود را پرچم‌دار حقوق بشر قلمداد می‌کند، مقولاتی چون آزادی فردی، مالکیت خصوصی و استفاده از مالکیت شخصی برای تامین منافع شخصی را اصلی مقدس انگاشته و در واقع اصل اولیه‌ی لیبرالیسم، آزادی فرد بر استفاده از دارایی و مالکیت فردی است. اما در حالی که بورژوازی بر اصل مالکیت و آزادی استفاده از آن تاکید بسیار دارد در برابر به راحتی سایر حقوق اجتماعی انسان‌‌ها مانند حق داشتن سرپناه، کار و تحصیل و بهره‌وری از مواهب طبیعی را نادیده می‌گیرد.

اما آیا در جوامع بورژوازی به راستی انسان‌‌ها از آزدی فردی برخوردار هستند؟

به‌قاطعیت می‌توان گفت این دروغی بزرگ بیش نیست که از فرط تکرار برای ساده‌اندیشان به‌مثابه حقیقتی مسلم جلوه می‌کند. همان‌گونه که اشاره شد نولیبرالیسم آزادی فرد بر حق استفاده از مالکیت خصوصی را اصل انگاشته و با این گفتمان که هر آن‌چه که در برابر گسترش بازار مانع ایجاد می‌کند باید از میان برداشته شود، به ویران کردن آن ساختارهای جمعی که در برابر منطق بازار مانع ایجاد می‌کند می‌پردازد. بازاری که با فردی کردن نیروی کار که در تعیین دستمزدها تجلی می‌یابد و تفرد ویرانگر نیروی زحمتکشان و جمعیت‌های دفاع از حقوق کارگران و مزدبگیران اعم از سندیکاها، اتحادیه‌ها و انحمن‌‌ها و حتی خانواده‌‌ها شکل یافته است. تفردی برپایه‌ی اتم‌واره کردن جمعیت‌ها و در خدمت کاهش ارزش نیروی کار و تسلیم کردن نیروی کار. نمودهای کنونی این امر را آشکارا می‌توان در تضعیف برنامه‌ریزی‌شده و عقب‌نشینی‌های پیاپی اتحادیه‌های و سندیکاهای کارگری در آمریکا و اروپای عصر ریگانیسم و تاچریسم و پس از آن مشاهده کرد. نولیبرالیسم با پافشاری بر فردگرایی و رودررو نهادن فرد با جامعه ویژگی خود را که دشمنی با سوژه‌ی اجتماعی است به نمایش گذاشته یا این‌که به ستایشِ آن سوژه‌ی اجتماعی می‌پردازد که تابعی از واقعیت‌های خودساخته و غیرارگارنیک نولیبرالیسم است. زیرا با برتری دادن کنش‌های فردی بر جامعه و جابه‌جا شدن منافع جمع با افراد، منافع طبقاتی به فراموشی سپرده شده یا دست‌کم در سایه قرار داده می‌شود. در نهایت، این ساده‌سازی و تفرد و عمده کردن منافع فردی به ویران‌سازی فرد می‌رسد. فردگرایی انحصارگر نولیبرالی فرد را در چنبره‌ی اعتقادات فردی ضد اجتماعی خود فرو برده، رابطه‌ی اندام‌وار انسان با طبیعت را از میان برده، به ویرانی طبیعت، و دست‌کاری مخرب در بازآفرینی رابطه‌ی انسان با طبیعت می‌پردازد. از سوی دیگر بورژوازی انحصاری با مسخ کردن فرد برای دست‌یابی به بیش‌ترین سود و ارزش افزوده برای بیرون کشیدن آخرین سکه‌‌‌های پول از جیب زحمتکشان برنامه‌ریزی کرده و با انواع ترفندها جوامع گوناگون را به مصرف هر چه بیشتر اغوا می‌کند. برخلاف تبلیغات نولیبرال‌ها مبنی بر استفاده از فن‌آوری برای رهایی انسان از کار یدی در هیچ زمانی حتی در عصر اقتصاد معیشتی نیز انسان به اندازه‌ی اکنون ناچار به کار کردن در ساعات طولانی برای برآوردن نیازهای کاذب خود نبوده است. در کشورهای با نظام سرمایه‌داری همه‌ی افراد جامعه شبانه روز مشغول کارکردن برای خرید مایحتاج و نیازهای مصنوعی خلق شده توسط شرکت‌های بزرگ هستند. در عصری که نولیبرال‌ها با بحران اضافه‌ظرفیت تولید دست و پنجه نرم می‌کنند به انسان به عنوان موجودی مصرف کننده نگریسته می‌شود. «در دوران انحصار است که روش تولیدِ سرمایه‌داری، کل نیازهای فردی و خانوادگی را در اختیار می‌گیرد و تابع بازارشان می‌کند و حتی شکل‌شان را به دلخواهِ سرمایه تغییر می‌دهد.»[۲] و تفریحات و سرگرمی تابعی از بازار می‌شود «پر کردن وقت‌های خارج از محل کار هم وابسته به بازار است که پیوسته مشغول تدارک و عرضه‌ی تفریحات و نمایش‌های انفعالی است که به درد محدودیت‌های شهری می‌خورد و انتظار می‌رود که به جای واقعیت زندگی گرفته شود.»[۳] در این‌گونه جوامع برای مکیدن قطره‌قطره‌ی زندگی فرد حتی برای کم‌ترین اوقات آن‌ها نیز برنامه‌ریزی شده تا آن را یا در کلوپ‌های شبانه به روز برسانند یا با انواع مواد اعتیادآور و مشروبات الکلی شب خود را به روز بدوزند و در غیر این صورت در جهان مجازی بازی‌های رایانه‌ای و اینترنت خود را از جهان واقع جدا کرده و در دنیای مجازی غرق کنند.

نولیبرالیسم که در اثر اضافه‌ظرفیت تولید دچار بحران شده است در حالی که بر طبل دولت کمینه می‌کوبد با بی شرمی کم مانندی خواستار دخالت دولت‌های ملی برای برداشتن موانع بر سر راه گسترش بازار است. تحمیل سیاست‌های ریاضت‌کشانه بر مردم کشورهای پیرامونی از قبیل کاهش یارانه‌های بخش کشاورزی و انرژی و آزاد سازی نرخ ارز و گاه دستکاری در نرخ ارز به منظور پایین نگاه داشتن آن برای سهولت واردات و کاهش قدرت برابری صنایع کم‌رمق ملی در برابر موج صنایع فناورانه وارداتی و سیاست‌‌هایی از این دست همگی در راه گسترش نفوذ و قدرت شرکت‌های فراملی به کشورهای پیرامونی از طریق دولت‌های ملی تحمیل می‌شود. نخستین آثار این نظم‌زدایی مصنوعی در بودجه‌‌ریزی دولت‌های ملی بروز می‌کند. آزاد سازی انرژی، آب، برق، تحصیل رایگان، قطع کمک به تامین مسکن نیازمندان و طبقات محروم مزد بگیر، خصوصی‌شدن بیمارستان‌ها و دارو و غیره باعث اشغال این فضاها توسط انحصارات داخلی وابسته به سرمایه‌ی جهانی یا مستقیما توسط انحصارات عظیم فراملی می‌شود.[۴] که هر دو این‌‌ها نتیجه‌ای جز گسترش هر چه بیش‌تر فقر و گرسنگی و انقیاد افراد این گونه جوامع نخواهد داشت. درِ باغِ سبزی که نولیبرالیسم در برابر فرد فردِ جوامع پیرامونی می‌گشاید جز جهنمی از فقر، گرسنگی، بیکاری، بیماری، بی سرپناهی و آوارگی و تخریب بنیادهای زندگی جمع‌واره‌ی پیشین نیست. ظاهراً از دیدگاه نولیبرال‌ها میان آزادی و برابری تضاد و تعارضی وجود ندارد. زیرا بنا به اصل مقدس مالکیت خصوصی هر فرد نسبت به مال خود و کار برد آن برای تامین منافع خود آزاد است. مارکس حق مالکیت خصوصی در حقوق بشر بورژوایی را چنین تحلیل می‌کند: «آزادی انسان در حق بهره‌مندی از مالکیت و دارایی فرد بسته به اراده‌ی اوست بدون توجه به منافع دیگر انسان‌ها و جامعه.» این است شالوده‌ی جامعه‌ی مدنی بورژوایی! در این جا بد نیست به تحلیل روبرتو نوزیک استاد دانشگاه هاروارد مراجعه کنیم. او اعتقاد دارد همان گونه که هر فرد مالکِ داراییِ خویش است مالک خویش نیز می‌باشد. از این رو کسی نمی تواند احدی را به کار اجباری نسبت به دیگری وادارد. خوب ، همان گونه که شما نمی‌توانید از کسی بخواهید که کار اجباری انجام دهد، نمی‌توانید از همان فرد مذکور بخواهید که بدون میل و رغبت شخصی به دیگری کمک بکند. پس در نتیجه دولت یا هر کس دیگری حق ندارد از ثروتمندان برای کمک به امور دیگران (عامه) مالیات کسر کند. زیرا این عین اجبار و به خطر انداختن آزادی فرد است.[۵] در چنین جوامعی ثروتمندان اگر بخواهند می‌توانند به محرومان صدقه اعطا کنند وگرنه محرومان حقی برای برخورداری از یک زندگی انسانی را نخواهند داشت. چنین است ستایش فرد از دیدگاه نولیبرالی!

اما در پای‌بندی نولیبرال‌ها به آزادی فرد و عدم دخالت دولت در امور اقتصادی همین بس که پس از وقوع بحران‌های ساختاری پیاپی در اقتصادهای سرمایه‌داری نولیبرال غربی همواره این صنایع و موسسات مالی انحصارات بورژوازی بوده‌اند که درخواست دخالت گسترده از دولت‌های سرمایه‌داری در اقتصاد برای نجات شرکت‌ها و موسسات مالی ورشکسته‌ی بخش خصوصی داشته‌اند. آیا همین موضوع نشان‌دهنده‌ی استفاده ابزاری نولیبرال‌ها از دخالت دولت در اقتصاد و بازار نیست؟ در هنگام بحران‌های سرمایه‌داری دولت‌های سرمایه‌داری با دخالت در اقتصاد و با همگانی کردن زیان‌های انباشته موسسات ورشکسته وابسته به انحصارات و پرداخت آن از جیب ملت عجالتاً منطق خود کنترلی بازار را مسکوت گذارده و فردگرایی و آزادی فردی جای خود را به دولت‌گرایی تا حد ملی کردن وال استریت و سوسیالیستی کردن اقتصاد می‌دهد.

نکته این‌جا است که برخلاف تبلیغات لیبرالیسم حقوق و آزادی فردی در عرض برابری افراد نیست. بلکه بنا به تحلیل مارکس و انگلس در "مانیفست حزب کمونیست" رشد افراد تابعی از رشد جامعه نبوده بلکه رشد جمعی تابع خود محوری ویژه‌ای است که چشم‌انداز آن یک فردگرایی جمع‌گرایانه است. در این رشد بالندگی فرد از بالندگی افراد جدا نبوده بلکه بالندگی فرد، بالندگی جامعه و بالندگی طبیعت به یکدیگر وابسته و بر مبنای رابطه‌ای دیالکتیکی است. و این برخلاف برداشت عمومی نادرست از مارکسیسم است که در آن فرد را در رابطه با اجتماع در جایگاه پایین‌تری قرار می‌دهد.

برپایه‌ی همین بینش است که مارکسیسم جایگاه ویژه‌ای را برای تحقق آن در مبارزات طبقاتی و در سیستم مدنی برای حقوق اقتصادی، اجتماعی فرد در رابطه با حقوق اجتماع قائل است. حقوقی مانند حق کار، معاش، خانه، تحصیل و دسترسی به مراقبت‌‌های پزشکی و بهداشتی. حقوقی که تاکنون در قانون اساسی هیچ‌یک از کشورهای سرمایه‌داری وجود نداشته است.

فریبرز مسعودی

[۱] از کتاب ژان کشتارگاه‌ها، رتولت برشت، ترجمه به فارسی ابولحسن ونده‌ور

[۲] Raymond Williams, The politics of Modernism (New York: Verso, ۱۹۸۷)

[۳] همان

[۴] برای اطلاعات بیش‌تر نک: جهانی کردن فقر و فلاکت، دکتر احمد سیف، تهران، نشر آگه، چاپ اول، ۱۳۸۰مراجعه شود.

[۵] روبرت نوزیک « هرج و مرج، دولت و اتوپی»، نیویورک. کتاب های پایه ۱۹۷۴، پاریس، PUF ۱۹٨٨- به نقل از سایت اخبار روز