شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

خوابی و خیالی


خوابی و خیالی

مسافر مقصدی دور
سوار بر راهوری تیز تک
گذران از جاده پر پیچ و خم
از پنجره حواس ؛
می نگری :
باغچه کودکی ،
آشوب جوانی ،
کنکاش زندگی ،
غم و شادی ،
شکست و پیروزی ،
خود فراموشی ،
آنچه …

مسافر مقصدی دور

سوار بر راهوری تیز تک

گذران از جاده پر پیچ و خم

از پنجره حواس ؛

می نگری :

باغچه کودکی ،

آشوب جوانی ،

کنکاش زندگی ،

غم و شادی ،

شکست و پیروزی ،

خود فراموشی ،

آنچه در خانه خریدی ،

وآنچه باید وانهی .

ناگاه راهور

بر خرابه ای،

یا مغاکی ،

یا گذرگاهی

می ایستد

یکی ندا درمیدهد

پیاده شو ...

که جای آرمیدن نیست .

سفرگذشت ؟

چون باد !

گویا دمی بود ،

یا خوابی و خیالی ؟

و

حیرت که

وان ره دور تمام شد؟

مقصد این بود ؟

نمیدانم !

و باورم نیست !

بازندا آمد ؛

مهلت تمام شد ، پیاده شو

نوبت دیگری است .

حجت الله مهریاری