پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

ساختار سُست مدل رشد چین


ساختار سُست مدل رشد چین

آیا مدل های رشد غیرمتمرکز وجود خارجی دارند

اگرچه طی سه دهه گذشته، اقتصاد چین با سرعت سرسام‌آوری توسعه پیدا کرده است، اما به نظر می‌رسد در حال حاضر، مدل رشد آن به‌طور گسترده ناکارآمد شده است. حتی رهبر چین نیز نیاز به تغییر را تصدیق می‌کند. در جریان اصلاحات گسترده‌ای که دو ماه پیش در سومین مجمع مشترک هجدهمین کمیته مرکزی حزب کمونیست چین مطرح شد، مباحثه‌ها درباره بازنگری مدل رشد اقتصادی چین قوت پیدا کرد.

مسوولان امر، هنوز هم در رابطه با اینکه مدل رشد مورد نظر باید چه ساختاری داشته باشد به توافق نرسیده‌اند، اما پیشنهادهایی که ارائه می‌شود تفاوت عمده‌ای با هم ندارند و همگی به این نکته اذعان دارند که مدل رشد کنونی از ساختار قابل قبولی برخوردار نیست. در طرف تقاضا، بسیاری از اقتصاددانان، تغییر وضعیت از رشد سرمایه‌گذاری محور به رشد مبتنی بر مصرف را مناسب دانسته‌اند. محبوب‌ترین پیشنهاد، مربوط به طرف عرضه است که تغییر از رشد غیرمتمرکز به رشدی متمرکز و قدرتمند را پیشنهاد می‌دهد که این طرح، برگرفته از مدلی است که اساس آن، انباشت سرمایه به وسیله افزایش بهره‌وری است (که به وسیله شاخص کل بهروری اندازه‌گیری می‌شود).

شکل‌گیری این پیشنهاد‌ها، احتمالا تحت‌تاثیر انتقادهایی است که پائول کراگمن به رشد غیرمتمرکز (به سبک شوروی) اقتصادهای شرق آسیا(به‌ویژه سنگاپور) داشته است. در عین حال، جفری ساکز با این ادعا مخالف است و اعتقاد دارد که مدل آسیای شرقی، کارآیی به مراتب بیشتری در زمینه تخصیص سرمایه‌گذاری مبتنی بر بازار داشته است، درحالی‌که مدلی که شوروی ارائه داد اثرگذاری این‌چنینی نداشت؛ بنابراین تردیدهایی نسبت به این انتقادها به وجود می‌آید.

سه دهه پیش از اینکه اقتصاددانان چینی طبقه‌بندی‌های مورد نظر خود را شروع کنند، الگوی رشد به واسطه اصلاحات دنگ شیائوپینگ، در قالبی «غیرمتمرکز» به دست آمد. از زمانی که رشد ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۱۱ شروع به کاهش کرد، به تدریج، جهت‌گیری‌ها به سمت تمرکز‌گرایی و رشد بالا و توامان با بهره‌وری بیشتر شد.

اما پژوهش‌های تجربی نشان می‌دهد که یک اشکال اساسی در این استدلال‌ها وجود دارد؛ از زمانی که اصلاحات دنگ شیائوپینگ آغاز شد، شاخص بهره‌وری کل چین(TFP)، با نرخ متوسط سالانه تقریبا ۴ درصد، رشد داشته است. اگر اقتصاد ایالات متحده آمریکا، با نرخ رشد سالانه شاخص بهره‌وری کل ۱-۲ درصدی، مدل بهره‌وری محور را برگزیده است، چرا چین این‌گونه نباشد؟ مساله مهم‌تر این است که اگر انتظار می‌رود رشد شاخص بهره‌وری کل چین به‌دلیل نقصان اثر همگرایی، کاهش یابد، چه معنی دارد که بگوییم افزایش بهره‌وری باعث رشد آینده چین خواهد شد؟

بر‌اساس ارزیابی محافظه‌کارانه لوییس کویجز

(از اقتصاددانان بانک جهانی)، تولید ناخالص داخلی چین از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۴ به‌طور متوسط سالانه ۹/۹ درصد افزایش داشته است، بهره‌وری نیروی کار ۶/۴ درصد افزایش داشته است، شاخص بهره‌وری کل ۳ درصد رشد داشته است و نسبت سرمایه به نیروی کار ۲/۹ درصد افزایش داشته است. در فاصله زمانی بین سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۹ متوسط رشد سالانه تولید ناخالص داخلی ۹/۶ درصد، بهره‌وری نیروی کار ۸/۶ درصد، شاخص بهره‌وری کل۲/۷ درصد و نسبت سرمایه به نیروی کار ۵/۵ درصد افزایش داشته است.

در پژوهشی مشابه، دوایت پرکینس و تام راوسکی دریافتند که از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۵، تولید ناخالص داخلی چین ۹/۵ درصد رشد داشته است و رشد سرمایه‌گذاری نیز برابر با ۹/۶ درصد بوده است که ۴۴/۷ درصد به تولید ناخالص داخلی کمک کرده است. با احتساب رشد ۱۶/۲ درصدی تولید ناخالص داخلی، سهم فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در نیروی کار ۲/۷ درصد در سال ۲۰۰۵ افزایش داشته است. شاخص بهره‌وری کل با ۳/۸ درصد افزایش، رشد ناخالص داخلی را ۴۰/۱ درصد افزایش داده است.

مادامی که سرمایه مهم‌ترین عامل در تولید ناخالص داخلی چین بوده است، کارآیی شاخص بهره‌وری کل نیز عاملی موثر بوده است و این مساله‌ای است که نمی‌توان آن را با الگوی رشد غیرمتمرکز توضیح داد. نرخ رشد شاخص بهره‌وری کل ژاپن، حتی در اوج فعالیت‌های اقتصادی نیز به چنین سطوح بالایی نرسیده است. حتی هنگ‌کنگ که در بین اقتصادهای آسیای شرقی بهترین کارآیی شاخص بهره‌وری کل را دارد، متوسط سالانه رشد شاخص بهره‌وری کل آن از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ تنها ۲/۴ درصد بوده است.

اما میزان رشد سالانه شاخص بهره‌وری کل تنها رقم مورد بحث نیست. در مقایسه با برآورد ۲۰ تا ۳۰ درصدی «چهار ببر» آسیای شرقی (هنگ کنگ، سنگاپور، کره‌جنوبی و تایوان)شاخص بهره‌وری کل چین به میزان ۳۵ تا ۴۰ درصد به رشد تولید ناخالص داخلی کمک کرده است. به همین ترتیب، شاخص بهره‌وری کل اتحاد جماهیر شوروی، در بهترین سال‌ها فقط حدود ۱۰ درصد بر رشد تولید ناخالص داخلی اثرگذار بوده است.

اگرچه تاثیر شاخص بهره‌وری کل بر رشد ناخالص داخلی چین بیشتر از سایر اقتصادهای اصطلاحا غیرمتمرکز است، اما همچنان در سطحی پایین‌تر از اقتصاد متمرکز آمریکا (که این اثرگذاری بالغ بر ۸۰ درصد است) قرار می‌گیرد و این شکافی است که ممکن است بعضی، از آن به‌عنوان توجیهی برای امتناع خود از پذیرش اقتصاد چین در قالب بهره‌وری محور، استفاده کنند. اما چنین نظراتی، این حقیقت را که کشور چین، رشد ناخالص داخلی دورقمی را تجربه کرده است (و این مساله به میزان زیادی مدیون توسعه سرمایه‌گذاری است) نادیده می‌گیرد؛ درحالی‌که رشد سالانه تولید ناخالص داخلی آمریکا به‌طور متوسط ۲-۳ درصد بوده است.

اگر تغییر الگوی رشدی چین، واقعا دلیلی برای افزایش بهره رسانی شاخص بهره‌وری کل به تولید ناخالص داخلی در حد ایالات متحده بود، رشد سالانه تولید ناخالص داخلی چین باید به کمتر از ۵ درصد برسد؛ یعنی ۳ درصد کمتر از نرخ رشد بالقوه. با رشد ۸ درصدی تولید ناخالص داخلی، شاخص بهره‌وری کل باید سالانه رشدی برابر با ۶/۴ درصد داشته باشد. این مساله قطعا غیرممکن است و دلیل آن، کاهش تدریجی محرک‌های اصلی است که شامل اصلاحات اقتصادی بازار محور، اثر همگرایی درآمد سرانه، اقتباس فناوری‌های خارجی از رشد فوق‌العاده نرخ بهره‌وری کل چین در ۳۰ سال گذشته می‌شود.

همه این مطالبی که به آن پرداخته شد، یک سوال ساده را ایجاد می‌کند: آیا مدل‌های رشد غیرمتمرکز یا متمرکز وجود خارجی دارند؟ شاید فقط رشد سریع در برابر رشد کند یا رشد فوق‌العاده در برابر رشد معمولی است که وجود خارجی دارند.

بر‌اساس این دیدگاه، دستیابی یک اقتصاد در حال توسعه به رشدی فوق‌العاده، ممکن است به این دلیل باشد که نسبت به یک اقتصاد توسعه یافته، فرصت‌های بزرگ‌تری را برای سرمایه‌گذاری پیشنهاد می‌دهد. گذشته از این، فرصت‌های سرمایه‌گذاری با سهم سرانه سرمایه نسبت عکس دارد. در این مورد حق با کراگمن است: توسعه محرک‌های سرمایه‌گذاری، با سخت کوشی به دست می‌آید نه با تشویق و تلقین.

این حقیقت که بعضی از پویاترین اقتصادهای آسیا مثل چین، ژاپن و چهار ببر (هنگ کنگ، سنگاپور، کره‌جنوبی و تایوان) رشد متکی بر سرمایه‌گذاری و بهبود شاخص بهره‌وری کل را به‌طور همزمان تجربه کرده‌اند، می‌توان با این حقیقت که بهبود شاخص بهره‌وری کل باعث افزایش بازدهی سرمایه‌گذاری و شتاب توسعه سرمایه می‌شود، توضیح داد. هرچند که تجزیه و تحلیل بیشتری نیاز است تا ارتباط دیرینه بین توسعه سرمایه و شاخص بهره‌وری کل را توضیح داد؛ اما واضح است که فرضیه عدم همزیستی این دو شاخص که مدت‌ها است مورد پذیرش بسیاری از افراد است، به شکلی جدی ناقص است.

به‌طور خلاصه، وقتی صحبت از اقتصادهای آسیا به میان می‌آید، مساله دوگانگی رشد متمرکز و غیرمتمرکز، نکته‌ای انحرافی است. نکته حائز اهمیت این است که دریابیم چه مواردی باعث بهبود شاخص بهره‌وری کل می‌شود؛ دریافتن این موارد همان چیزی است که رهبران چین را قادر خواهد کرد تا طرح تاثیرگذارتری را برای توسعه هر چه بیشتر چشم‌انداز رشد بلندمدت اقتصاد چین ارائه دهند.

پاورقی

نویسنده: ژانگ یان

ژانگ یان، استاد اقتصاد و مدیر بخش مطالعات اقتصادی مرکز چین در دانشگاه فودان شانگهای است.

مترجم: سمانه فیاضی