یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
تصویری از ارتباط شاه و مردم
بسیاری از تصورات و تأثرات من دربارة ایران در آغاز مأموریتم پس از دو سال به تجربه رسیده بود. با هر معیار و هر مفهومی که قضاوت کنید شاه به معنی رژیم بود و پادشاه و کشور معنی مترادفی داشتند. شاه در مرکز دوایری قرار داشت که نقطة ارتباط آنها با یکدیگر فقط شخص شاه بود. دربار، خانوادة سلطنتی، دولت، سیستم حکومتهای محلی یا استانداران، نیروهای مسلح، ساواک و پلیس همه بطور مستقل عمل میکردند و بطور جداگانه و مستقیم با شاه تماس داشتند و از شاه فرمان میبردند. بطور مثال شاه رئیسشورایعالی اقتصاد بود که اکثریت اعضای کابینه درآن عضویت داشتند،او فرمانده کل نیروهای مسلح بود و همه فرماندهان نیروها مستقیماً به او گزارش داده و کسب دستور میکردند عالی ترین وآخرین مقام تصمیمگیرنده دربارة مسائل امنیتی و اطلاعاتی کشور هم شخص شاه بود و دربارة فعالیتهای اعضای خانواده سلطنتی و وظایفی که خود به آنها محول کرده بود فقط او حق اظهارنظر داشت.
این مرد که در سن بیستو دوسالگی، هنگام اشغال کشورش بوسیلة نیروهای انگلیسی و شوروی بر تخت سلطنت نشسته، بیش از سیسال بحرانهای سیاسی بیشماری را در پشت سر نهاده، از چندین توطئه قتل جان به سلامت برده و اکنون فرمانروای مطلق و بیچون و چرای کشور خود و یک چهرة برجسته در صحنه سیاست بینالمللی بود چه خصوصیاتی داشت؟
در اواخر سال ۱۹۷۵ من روابط نزدیکی با شاه برقرار کرده و بطور متوسط هر دو یا سه هفته یکبار به تنهائی یا همراه دیگران او را ملاقات مینمودم. این ملاقاتها در حدود دو سال ادامه یافت و باید اعتراف کنم که پس از این همه تماس و گفتگو او هنوز هم برای من به صورت یک معما و مجموعهای از تضادها باقی ماند.رفتار او هنگامی که در برابر دوربین فیلمبرداران و مصاحبهکنندگان تلویزیونی غربی قرار میگرفت تند و خشن ومغرور وریاست مآبانه بود و میخواست در نقش یک معلم و راهنمای اخلاقی و سیاسی ظاهر شود. سخن گفتن او با مردم کشورش هم جدی و حساب شده و یکنواخت بنظر میرسید و بهمین جهت مؤثر و الهامبخش نبود.او روشنفکران و نظریهپردازان را تحقیر میکرد و از همه «ایسمها» نفرت داشت، ولی گمان میکرد که خود صاحب یک ایدئولوژی است که میتواند آنرا از حرف بعمل درآورد.
من از آغاز مأموریت خود در ایران به این نکته پی بردم که شاه بطور خطرناکی از مسائل پیرامون خود منزوی شده و در میان جلال وشکوه سنتی سلاطین ایران محصور مانده است. تشریفات سخت و پیچیده و پرزرق و برق درباری با تدابیر شدید امنیتی دست بدست هم داده بر انزوای او در جامعه میافزود. این تدابیر شدید امنیتی با توجه به تعداد سوءقصدهایی که از سالهای دهه ۱۹۴۰ به بعد به جان او شده قابل توجیه بنظر میرسید، ولی این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که وقتی شاه امکان تماس مستقیم با مردم را نداشت و یک روز نمیتوانست با اتومبیل خود در خیابانها حرکت کند و از نزدیک با مردم کشور خود بیامیزد از افکار و احساسات واقعی آنها هم بیخبر میماند. او همیشه با هواپیما یا هلیکوپتر مسافرت میکرد و اگر در مراسمی هم میبایست در میان مردم یا نزدیک تودة مردم باشد جایگاه و محل توقف او را با شیشههای ضدگلوله از مردم جدا میکردند.
من نخستین بار در اوائل مأموریتم در ایران با این جنبه از زندگی شاه آشنا شدم. در ماه مه ۱۹۷۴ من همراه شاه از یک مجتمع کشت و صنعت در جنوب غربی تهران که با کمک و مشارکت انگلیسیها احداث شده بود ( ویکی دو سال بعد ورشکست شد) بازدید بعمل آوردم. پیش از ورود شاه به مجتمع تدابیر امنیتی ویژهای بعمل آمده بود و من با کمال شگفتی مشاهده کردم که در برنامة بازدید شاه فقط ملاقات با مدیران خارجی مجتمع پیشبینی شده و صدها کارگر ایرانی نمیتوانند شاه را در جریان بازدید از این مجتمع ببینند.
خوشبختانه (از نظر من) اختلالی در جریان اجرای این برنامه پیش آمد و کارگران مجتمع فرصتی بدست آوردند تا به شاه نزدیک شده به ابراز احساسات و دادن شعار بپردازند. چند نفری از میان آنها هم نامههایی بطرف شاه پرتاب کردند. من که مناظری از این قبیل را در کشورهای عربی دیده بودم با کنجکاوی میخواستم عکسالعمل شاه را در برابر این حرکات ببینم. او آرامش خود را در برابر این جریان غیرمنتظره حفظ کرد و بطور طبیعی با تبسم به ابراز احساسات جمعیتی که او را حلقه کرده بودند پاسخ داد. در این لحظه من گروهی از سربازان را دیدم که اسلحه بدست بطرف ما نزدیک میشدند. ظاهراً به آنها دستور داده شده بود که جمعیت را از طرف شاه پراکنده کنند. ولی آجودان شاه به آنها دستور توقف داد و قضیه به خیر گذشت.
پس از انجام مراسم وقتی با اتومبیل به محلی که هلیکوپترهای سلطنتی در آنجا پارک شده بود حرکت میکردیم برحسب تصادف من و علم وزیر درباره شاه در یک اتومبیل و در کنار هم نشستیم. علم که بدون تردید نیرومندترین مرد ایران پس از شاه به شمار میرفت خیلی عصبی و ناراحت بنظر میرسید و چند لحظه پس از حرکت اتومبیل به من گفت «امروز یکی از بدترین لحظات زندگیم را در پشت سرگذاشتم.»
من از این تعبیر شگفت زده شدم و گفتم بنظر من فرصت خیلی خوبی پیش آمد که شاه با مردم از نزدیک تماس برقرار کند. بعلاوه مگر ما درعصر «انقلاب شاه و ملت» زندگی نمیکنیم؟... علم در جواب گفت« ولی از نظر امنیتی وضع خطرناکی بوجود آمده بود... اگر سربازها شلیک میکردند چه وضعی پیش میآمد؟» من به این موضوع فکر نکرده بودم. واقعاً اگر بین سربازان و مردم تصادمی روی میداد چه وضع خطرناکی پیش میآمد؟ در این لحظه پیش خود اندیشیدم که نباید وضع ایران را با کشورهای دیگر خاورمیانه که به آنها عادت کردهام مقایسه کنم.
در طول سال بعد موارد زیادی از دوری و انزوای شاه را از مردم کشورش به چشم خود دیدم. در واقع در طول قریب پنجسال اقامت در ایران صحنهای که در مجتمع «ایران ـ شلکوت» شاهد آن بودم تنها مورد تماس طبیعی شاه با مردم بود. در این مدت با شگفتی دریافتم که بسیاری از صحنههای نمایش حضور شاه در میان مردم ساختگی است. در جریان افتتاح بازیهای آسیائی المپیک در تابستان سال ۱۹۷۴ جمعیت صدهزار نفری که در استادیوم گردآمده بودند با دقت از میان افراد ارتش و اعضای حزب حاکم و سازمان زنان و تشکیلات مشابه انتخاب شده بودند. مراسم رژة نظامی سالانه که هر سال در ماه دسامبر بمناسبت سالگرد نجات آذربایجان در سال ۱۹۴۶ برپا میشد بجای خیابانهای مرکزی تهران در نقطهای واقع در چندمایلی پایتخت در کنار جادهای ترتیب مییافت. شاه با هلیکوپتر به محل رژه میآمد و پس از عبور از مسافتی در حدود دویست یارد (کمتر از دویست متر . م) سوار بر اسب به جایگاهی که با شیشههای ضدگلوله احاطه شده بود میرفت و ساعتها از پشت شیشه رژه سربازان و عبور تانکها و پرواز هواپیماها را نظاره میکرد.دیپلماتها و مدعوین دیگر نیز در محل سرپوشیدهای در کنار جاده با فاصله نسبتاً دوری از شاه این مراسم را تماشا میکردند.
ماشین تبلیغاتی حکومت نظیر آنچه اورول (نویسندة کتابهای ۱۹۸۴ و قلعة حیوانات ـم) در آثار خود توصیف کرده است بر افسانة پیوند ناگسستنی شاه و ملت تأکید میکرد و میکوشید واقعیت انزوا و دوری او را از مردم پرده پوشی نماید. تلویزیون در این تبلیغات نقش مؤثری بازی میکرد و من تا اوائل سال ۱۹۷۶ که خود شاهد یکی از نیرنگهای تبلیغاتی تلویزیون بودم به این موضوع پی نبرده بودم: من و همسرم برای شرکت در مراسم پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی به محل برگزاری این مراسم در اطراف مقبرة رضاشاه رفته بودیم. شاه و شهبانو طبق معمول با هلیکوپتر برای شرکت در این مراسم آمدند و در فاصله حدود دویست یاردی (کمتر از دویست متری ـم) محل برگزاری مراسم از هلیکوپتر پیاده شدند.ما بمدت کوتاهی صدای ابراز احساسات و کفزدنهائی را شنیدیم،و در حدود دو دقیقه بعد شاه و ملکه را دیدم که از مقابل ما گذشته از پلههای آرامگاه بالا رفتند. مراسم طبق برنامه انجام شد و وقتی که مراجعت میکردیم من با کمال تعجب سر چهار اسب را که از داخل یک کامیون سرپوشیده سر بیرون کرده بودند مشاهده کردم و به شوخی به همسرم گفتم «مثل اینکه ساواک شروع به بازداشت اسبها کرده است.» کمی دورتر از کنار یک وسیلة نقلیه دیگر عبور کردیم که روی آن کالسکهای در یک پوشش بزرگ پلاستیک دیده میشد. از دیدن این کالسکه هم که ظاهراً کالسکه سلطنتی بود تعجب کردم، زیرا فاصلة محل فرودآمدن هلیکوپتر و محل برگزاری مراسم را براحتی و در چند دقیقه میشد پیاده پیمود. وقتی به خانه برگشتم مراسم را از تلویزیون هم تماشا کردم، و اینجا بود که به معمای آن اسبها و کالسکه پی بردم.
تلویزیون شاه و شهبانو را درحالیکه سوار کالسکة روبازی شده و به ابراز احساسات مرم پاسخ میگفتند نشان میداد. معلوم بود که این برنامه در همان فاصله کوتاه بین محل فرود هلیکوپتر و آرامگاه ترتیب داده شده و شاه و ملکه قسمتی از همین فاصله کوتاه را با کالسکه و از میان جمعیت اندکی که قبلاً ترتیب استقرار آنها در محل داده شده بود عبور کردهاند. ولی برای تماشاگران تلویزیون این نمایش مفهوم دیگری داشت.
در میان دیپلماتهای خارجی مقیم تهران این قبیل پیشآمدها به شوخی و مسخره برگزار میشد، ولی من به تدریج از انزوای شاه و طرز تفکر و قضاوت خود او دربارة این مسائل نگران میشدم.
درباره امور داخلی ایران که خارجیها از سخن گفتن دربارة آن با شاه پرهیز میکردند، به عقیدة من فقط مطالبی به شاه گفته میشد که خواهان شنیدن آن بود. سازمانهای اطلاعاتی خودبین و مغرور او مانند وزیران تکنوکرات و متملقین درباری در این زمینه یکی از دیگری بدتر بودند و دوری و انزوای او از جامعه که همین عوامل موجبات آنرا فراهم ساخته بودند مانع ازآن بود که شاه اطلاعات دست اول و قابل اطمینان از احوال و افکار ملت خود بدست آورد. وانگهی از مردی به زیرکی و فراست وملاحظهکاری او انتظار میرفت که اجازه ندهد با بعضی کارهای بیمعنی و نابجا به سنتها و معتقدات مردم ایران اهانت شود، مواردی که بکرات شاهد آن بودیم.
منبع: «غرور و سقوط»
نوشته: آنتونی پارسونز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست