جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

فرشته‌ای به نام دیگری


فرشته‌ای به نام دیگری

حکم جازم دکارت، یعنی همان (من) ِاندیشنده، مدت زمان نسبتاً طولانی‌ای بنیاد فلسفه غربی را تشکیل می داد.
پروژه فکری دکارت به نوعی پذیرش و توجیه فلسفی فردباوری بود. دکارت از سوژه …

حکم جازم دکارت، یعنی همان (من) ِاندیشنده، مدت زمان نسبتاً طولانی‌ای بنیاد فلسفه غربی را تشکیل می داد.

پروژه فکری دکارت به نوعی پذیرش و توجیه فلسفی فردباوری بود. دکارت از سوژه یکه و یگانه شروع می‌کند و آن را الگو قرار می‌دهد. اندیشه وی به جامعه نمی‌انجامد، حتی موجبات «تفرد» انسا‌ن‌ها را فراهم می‌کند. گویی می‌توان بدون درگیر شدن در این دنیا و بدون کسب تجربه‌های متنوع از کنش‌ها به شناسایی و ارزیابی منطق پدیده‌های هستی پرداخت .این برداشت ناشی از باور به وجود ناظر ِ بی‌طرف و خنثی است یعنی کسی که خودش درگیر جهان نیست بلکه از موضعی دیگر به شناسایی پدیدار ها می پردازد .

این حکم در واقع نمایانگر تقدس «فردیت» در اندیشه مدرن است. از نظر شناخت شناسی آنچه در استدلال دکارت اهمیت دارد، سوژه یا عنصر سوبژکتیو است، یعنی آن «من» که در «من فکر می‌کنم» موجود است. این بنیاد دانایی است، برداشت دکارت از سوژه چیزی حدود نزدیک به سیصد سال بر ذهن فلسفی حکومت کرد .

ساخت سوژه‌مندِ اندیشه دکارت جایی برای «دیگران» قائل نبود اگر هم بود در حد و حدود یک موضوع شناسایی، در نزد سوژه توماس هابز، به پیروی از دکارت سنتی را در فلسفه غرب بنیانگذاری کرد که به «اتمیسم» شهرت یافت. اتمیسم به این می‌انجامد که هر فردی چنان موجودی سر بسته ، یکه و یگانه ، خود بنیاد و خود تنظیم گر است که مستقل از دیگران و روابطش با دیگران هستی دارد. دیگران هم راهی به شناخت وی ندارند و اگر هم بشناسد، این شناخت چیزی جز سوء تعبیر نیست .

هابز می‌گفت، انسانها بسان تکه سنگ های کنار هم چیده شده اند . او می‌گوید : انسانها گویی به ناگهان چون قارچ از زمین روییده‌اند .طبق نظر اتمیسم هستی شناختی، نیازها، توانایی‌ها و انگیزش‌های پایه ای در هر فردی بدون ارتباط با هر ویژگی خاص گروه‌های اجتماعی یا تعاملات اجتماعی سر بر می‌آورد . طبق اعتقاد اتمیسم واحد بنیادین زندگی اجتماعی فرد است؛ فرد موجودی مستقل و خاص محسوب می‌شود. این مسئله بدل به یکی از مفروضات اساسی اندیشه لیبرال شد. حتی کانت با آن همه داعیه نقادی، باز دچار دگم لیبرال ماند و از آن فراتر نرفت . با ظهور فردریش هگل در [پدیدار شناسی روح] بود که این حکم جازم دوران مدرن دچار خدشه و نوسان شد . هگل معتقد بود که «سوژه» اساساً نمی تواند بدون «دیگری» مطرح شود . او نشان داد که برای خود آگاهی نیاز به آگاهی دیگران از آگاهی خویشتن است .هگل در دیالکتیک «ارباب و برده» چنین بیان می‌کند که اربابان به برده نیاز دارند، نه فقط به منزله ابزاری برای اقناع امیال خود بلکه عمدتاً برای تحقق ارزش سیطره ارباب بودن. ارباب، خواهان تحقق سیطره در آگاهی برده است و برای اقناع این هدف، وجود برده به وضوح ضروری است. بنابر این ارباب و برده به طور داخلی یا ذاتی مرتبط هستند. ارباب به برده نیاز دارد ، اما نه صرفاً به منزله یک ابزار. در واقع با هگل، انسان از سوژه خود بسنده بدل به انسانی اجتماعی و تاریخی شد که هستی مستقلی از دیگران و جامعه ندارد، بلکه برای هویت یافتن و خود آگاهی نیز به دیگران نیازمند است.

اساساً انسان موجودی فرهنگی است. درک او از آرمان‌ها، اعتقادات و اندیشه‌ها، درکی است اجتماعی. در واقع هر فردی شخصیت و هویت خود را بر پایه فرهنگی که در آن زندگی می کند پی می‌ریزد. فرهنگ، عرصه توافقات و قراردادها با دیگران است. «خویشتن» از این جهت اساساً اجتماعی است . این نکته که هر خویشتنی در رابطه با دیگران است که هویت می‌یابد را (ژان پل سارتر ) به بهترین نحو بیان می‌دارد. او معتقد است ما فقط زمانی از خویشتن آگاه می شویم که از وجود موجودات آگاه دیگری که بر ما آگاهی دارند، آگاه شویم .

آدمی تنها از طریق آگاه شدن از آگاهی کس دیگر است که خود را می‌شناسد. ما نیاز داریم که دیگران ما را به عنوان شخص، بجا بیاورند و باز شناسند تا مطمئن شوید که یک شخص هستید؛ بنا براین ، این نیاز اساساً اجتماعی است . چون به واقع درخواستی برای رفتاری خاص از جانب دیگران محسوب می‌شود و این فقط دیگران هستند که می توانند چنین نیازی را بر‌آورده کنند. زیرا این نیاز وجه اساسی موجودات خود آگاه است، پس موجودات اساساً و ذاتاً، طبیعتی اجتماعی دارند. حتی داشتن «هویت» تا حدودی در رابطه با دیگران و جامعه معنا می‌یابد. برای «شخص» بودن، در میان سایر چیزها ، باید حتماً قادر باشیم از واکنش‌های دیگران نسبت به خود آگاه باشیم .این نوع از آگاهی و واکنش عمیقاً بر همه چیز ما تأثیر می‌گذارد –تمنیات ما، ترس‌های ما، امیدهای ما و انگیزه‌هامان . بدین ترتیب هویت‌های ما از روابطی که با دیگران شکل می دهیم نشأت می گیرد.

*منابع در دفتر روزنامه موجود است.