سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
رابطه عرفان و فلسفه تقابل متدولوژی ها
![رابطه عرفان و فلسفه تقابل متدولوژی ها](/web/imgs/16/147/zlizg1.jpeg)
«علیاصغر دادبه» تقریبا از اوایل آغاز به کار «دایرهالمعارف» بزرگ اسلامی در نوشتن مقالات این مجموعه بزرگ همکاری داشته است. وی در سال ۱۳۷۷ پس از مرحوم «زرین کوب» بهعنوان مدیر بخش ادبیات و عضو شورایعالی، کار خود را به صورت رسمی در «دایرهالمعارف» بزرگ اسلامی آغاز کرد که با تالیف جلد هشتم دایرهالمعارف همزمان بود. دادبه همچنین با آغاز کار دانشنامه ایران مسوولیت جلد اول و دوم را نیز به عهده داشت. آخرین اثری که به اهتمام وی به تازگی منتشر شده است کتاب حافظ است.
دادبه در گفتوگو با سایت دایرهالمعارف اسلامی، رابطه عقل و عرفان یا فلسفه و عرفان و همچنین چگونگی این رابطه را اینچنین تبیین کرد: «وقتی حرف از کلام زده میشود متدولوژی عقلی و نقلی دارد یعنی متدولوژی مبتنی بر وحی دارد. وقتی حرف از تصوف زده میشود متدولوژی زاهدانه دارد و وقتی حرف از عرفان زده میشود متدولوژی عاشقانه دارد. مثلا کل منطقالطیر متدولوژی عرفان عشق است. در ابتدای کتاب حکمتالاشراق سهروردی، در یک مقدمه ۲۳صفحهای سهرودی میگوید کسانی که کتابهای قبلی من را نخواندهاند، نه این کتاب را میفهمند و نه بخوانند. منظور وی از کتابهای قبلی همان کتابهای مشایی است. یعنی شرط اولین قدم در حرکت اول این است که فرد در مشاییت، یعنی عقلانیت به کمال برسد. درباره حرکتدوم سهروردی میگوید حرفهای گفتهشده در این کتاب را هیچ مُشککی نمیتواند از من بگیرد. چراکه من آنها را شهود کردهام. وی به راحتی به این شهود نرسیده است بلکه ابتدا ابنسینا شده، یعنی اول عقلانیتش را به کمالرسانده، بعد این ذهن به کمالرسیده را تزکیه و تصفیه کرده است. در مرحله بعد توضیح میدهد که برای انتقال شهودیاتش به دیگران، بخشی از آن را که امکانش هست باید توسط حرکت عقلی به گزاره تبدیل کند و ساختار منطقی به آن بدهد. پس هیچ عارفی را شما پیدا نمیکنید که با عزلتنشینی و قهر، بهچنین درجاتی رسیده باشد بلکه این حرفها در قصهها هستند. عرفان بیخود و بیجهت به این جایگاه نرسیده و این بسیار اشتباه است که فکر کنیم شخصی مثل ابنعربی، از عارفان بزرگ ما، عقلش به اندازه فلان فیلسوف نمیرسیده است. این موضوع را نباید با برخوردهای شاعرانه اشتباه گرفت بلکه چنین توصیفات دور از ذهنی، شعر است که با تاکید بر یک مساله، بیان خیالانگیز دارد. کسی که به شهود رسیده است دیگر ارتجاع یا برگشت برایش معنی ندارد. درواقع ملاصدرا همان متدولوژی سهروردی را به کمال رساند.
شما در آثار او هم کشفالشهودیه میبینید و هم استدلال برهانی یا مثلا در کتابی مثل شرح گلشن راز امکان ندارد کسی بدون درک فلسفه بتواند چنین سخنانی را بگوید.» وی امکان دو جهانبینی کاملا متفاوت به هستی را نزد برخی فیلسوفان اینچنین توضیح میدهد: «با حرفی که درباره سهروردی زدم درواقع کار تمام است. ما از یک دورهای در تاریخ تفکرمان، حرکت جدیدی را آغاز کردهایم که این حرکت، هم فلسفه عقلانی، مشایی و استدلالی را در خودش دارد و هم روش دیگری را به نام عرفان و معرفت. حرکتی که از طریق استدلال برای فهمیدن حقیقت صورت میگیرد یک روش است و حرکتی هم که از طریق شهود صورت میگیرد روش دیگری است کمااینکه سهروردی معتقد است که این دو روش مکمل هم هستند نه مقابل هم. در واقع شهود و فلسفه دو کارکرد عقل هستند. کسی که شهود میکند نمیتواند به راحتی ادعای شهود داشته باشد. باید بتوان به شهود پوشش منطقی داد. مثلا کسی از طریق شهود صد داده دارد اما وقتی میخواهد آنها را روی ترازوی منطق پیاده کند به شصت داده تبدیل میشود. یعنی ممکن است تنها بخشی از دادههای شهودی به دادههای منطقی و استدلالی تبدیل شود اما مهم این است که این تبدیل، امکانپذیر است. شهود امر شخصی است اما دریافتهای شهودی را به قول سهروردی و دیگر فیلسوفان تنها از طریق استدلال میتوان منتقل کرد. فرق دریافت شهودی و دریافت عقلانی، ظهور و خفاست.
یعنی شما وقتی از طریق استدلال پیش میروید به حقیقت میرسید اما به حقیقت مبهمی که عقل میتواند دریافت کند که مَثَل همان دیدن عروس از پشت تور است. اما وقتی که شهود میکنید همانطور که اسمش همراهش است، میتوانید ببینید مثل دیدن عروس با برداشتن تور.» وی درباره اینکه این علوم تا چه حد لازم و ملزوم یکدیگرند استدلال خود را اینچنین طرح میکند: «فیلسوفان این علوم را در جدول به ترتیب آوردهاند. اول فلسفه، بعد کلام و در انتها تصوف و عرفان است. این ترتیب چنانچه سهروردی گفته است باید حفظ شود یعنی اگر کسی فلسفه نمیداند، کلام را نخواهد فهمید و اگر کسی فلسفه و کلام را نداند، تصوف را نخواهد فهمید و همچنین اگر این سه را نداند قطعا عرفان را هم نخواهد فهمید.
تا وقتی فرد پیش خودش میاندیشد تنها خودش میداند و به دیگری هم ربطی ندارد. اما وقتی از آن سخن گفت یا درباره آن نوشت، دیگر به آن نمیتوان گفت شهود بلکه گزارشی عقلانی و استدلالی از یک دریافت است که باید با موازین استدلالی هم سازگار باشد و البته پاسخگو. وقتی میگوییم عرفان علمی یعنی دریافتهای عرفانی تبدیل به علم شده است. شهود، دریافتهای شخصی فرد است که به خود فرد مربوط میشود اما آنجایی که به شهود، ساختار استدلالی و برهانی میدهد به من و شما هم مربوط میشود یعنی گزارش علمی صورت میگیرد.»
منبع: سایت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ویدیوهای آموزشی هفتم
مسعود پزشکیان ایران چین دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم دولت رهبر انقلاب محمدجواد ظریف مجلس انتخابات
تهران آتش سوزی پلیس قتل هواشناسی قوه قضاییه سیاست شهرداری تهران اربعین سازمان هواشناسی پشه آئدس وزارت بهداشت
واردات خودرو خودرو حقوق بازنشستگان قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو بازار خودرو سایپا قیمت طلا برق مالیات بازنشستگان
سعید راد محرم ماه محرم سینمای ایران فضای مجازی دفاع مقدس سینما تلویزیون بازیگر عاشورا کربلا تئاتر
دانشگاه فناوری شرکت دانش بنیان حوزه علمیه دانشگاه تهران سازمان امور دانشجویان
رژیم صهیونیستی جو بایدن کامالا هریس دونالد ترامپ غزه اسرائیل یمن آمریکا فلسطین روسیه ترامپ جنگ غزه
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر نقل و انتقالات باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات لیگ برتر المپیک 2024 پاریس سپاهان لیگ برتر ایران باشگاه استقلال المپیک
همستر کامبت سامسونگ بیماری گوگل فیلترینگ ایلان ماسک سرعت اینترنت مایکروسافت تلفن همراه تلگرام
رژیم غذایی فشار خون سرطان دیابت ویتامین بارداری افسردگی استرس سازمان نظام پزشکی